مقدمه:
بر اساس آنچه كه سران رژيم صهيونيستي در طول سال هاي گذشته در سخنان خود بيان كرده اند، فرض بر اين بود كه لبنان دومين كشور عربي خواهد بود كه موافقتنامه صلح با اسراييل را امضا خواهد كرد، اما اين فرض محقق نشد، بلكه برعكس لبنان اولين كشور عربي بود كه ارتش رژيم صهيونيستي را مجبور كرد تا بدون هيچ گونه شرط و مذاكره اي از اراضي اشغالي بيرون رود.
هيچ كس تصور نمي كرد در شرايطي كه گفتگوهاي صلح پس از مذاكرات سازش مادريد در سال 1991 بر فضاي منطقه، سايه افكنده است و در شرايطي كه كشورهاي عربي در حال امتيازدهي به اسرائيل هستند، چنين موفقيتي حاصل شود. همچنين كسي تصور نميكرد در شرايطي كه در منطقه، سلطه و نفوذ جهاني آمريكا سايه افكنده است و اين ابرقدرت به طور آشكار خواه در زمان جنگ وخواه در زمان صلح از اسراييل حمايت ميكند، چنين دستاوردي در جنوب لبنان محقق شود.
بسياري از ناظران و تحليلگران مسائل منطقه تصور نمي كردند چنين مقاومتي يا هر نوع مقاومت ديگر در كشورهاي همسايه رژيم اشغالگر در رويارويي با سلطه و جبروت ماشين جنگي رژيم صهيونيستي و تجهيزات بسيار پيشرفته ارتشي كه حتي حاضر نشده است يك روز از اراضي اشغالي عقب نشيني نمايد، به نتيجه ثمربخشي برسد.
اين دستاورد مهم در زماني محقق گرديده كه جنگ سرد به پايان رسيده ، اتحاد شوروي سابق مضمحل شده و جنگ دوم خليج فارس در منطقه اتفاق افتاده است.
از همه مهمتر اين كه در منطقه خاورميانه،منطق سازگاري با واقعيت موجود و تسليم در مقابل آن حاكم شده است.بدين ترتيب پيروزي مقاومت در لبنان،خارج از روال معمولي است كه در طول سالهاي آخر دهه گذشته جريان داشته است. آنچه كه لبنان و منطقه امروز شاهد آن است، يعني خبرهايي كه ازمحافل تحقيقاتي و روشنفكري درخصوص مقاومت و علاقه آنها به آن وجود دارد،همچنين مباحثي كه در اين محافل درباره تعميم تجربه لبنان به ساير مناطق و به ويژه فلسطين وجود دارد، بيان روشني براي اثبات خروج سازوكارهاي منطقه، از روال معمول گذشته است. در واقع پيروزي مقاومت در جنوب اين كشور،آب راكدي را كه در استخر واقعيت موجود از سالهاي طولاني در جهان عرب، وجود داشت، به جريان انداخت.
براي عقب نشيني ارتش اشغالگر از جنوب لبنان مي توان علاوه بر رويكرد و استراتژي اين گروه براي مبارزه كه نگرش كلي براي تحليل آن است اين مقوله را در چند حوزه شامل؛ حوزه ملي، منطقه اي و بين المللي و از ديدگاهي متفاوت مورد تحليل و بررسي قرار داد.
الف) دلايل ملي :
اين حوزه كه يكي از حوزه هاي مهم و دلايل اصلي براي عقب نشيني به شمار مي رود از دير باز مد نظر زمامداران تل آويو بوده است.
اسرائيل با اشغال جنوب لبنان علاوه بر تخريب وجهه بين المللي و منطقه اي خود در داخل جامعه ناهمگون خود نيز دچار مشكلات عديده اي گرديد و براي جبران اين نقيصه برآن شد تا ارتش خود را از خاك لبنان خارج كند.
با عنايت به خستگي مردم اراضي اشغالي از حضور ارتش اين رژيم در لبنان ، تل آويو همچنين بر آن بود تا با چنين اقدامي تضمين رفاه اقتصادي ساكنان شهركهاي مرزي اسراييل راتامين كند و بتواند درقبال فشار افكار عمومي جامعه جوان اسرائيل با توجه به فرار سربازان از پادگان ها و مخالفت جوانان با سيستم دولت- پادگان پاسخگو باشد.
گسترش توان نظامي و بازدارندگي و تقويت بنيه دفاعي- تسليحاتي به بهانه مقابله با تهديدهاي احتمالي مي توانست زمينه را براي ارتقاء اميد و اعتماد مردم سرزمين هاي اشغالي ، براي تضمين صلح و امنيت داخلي و كاهش اثرات رواني مخرب ادامه اشغال فراهم آورد.
همچنين رژيم بر آن بود با با اتخاذ اين سياست به جبران ناتواني نظامي و عملياتي و كاهش تلفات انساني در عمليات فرسايشي حزب الله اقدام كند و در حوزه اي ديگر بتواند پاسخگويي به فشار افكار عمومي به ويژه لائيك ها كه حضور اسرائيل در لبنان را ناشي از سياست هاي افراطي حزب بنياد گراي ليكود ميدانستند داشته باشد.
متمركز سازي فعاليتهاي حكومت بر حل مشكلات داخلي جامعه اسرائيل در ابعاد اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي ، كاهش اختلاف بين احزاب ليكود و كارگر و نيز كاهش اختلاف نظر بين لائيك هاي يهودي و متعصبان مذهبي يهودي (ارتدوكس ها) از ديگر عوامل اتخاذ چنين رويكردي در زمينه داخلي از سوي اسرائيل بودند كه در نهايت سبب شد تا اين رژيم براي حفظ امنيت و جلوگيري از ادامه حمله به شهركهاي مرزي به ويژه در مرز لبنان و استقرار ثبات نسبي در مرز شمالي سياست ويژه اي را اتخاذ كند.
ب) دلايل منطقه اي:
فراهم شدن حمايت هاي مستقيم عربي و اسلامي از سوي سوريه و ايران براي مقاومت جنوب لبنان، در پايداري و استمرار مقاومت موثر بوده است. برخلاف تمامي آنچه كه درباره اهداف اين كمك و رابطه آن با سياستهاي منطقه اي اين دو كشور گفته ميشود اين كمك ها يك عنصر اساسي در موفقيت مقاومت اسلامي به حساب مي آمد.
دو كشور ايران و سوريه به علت حمايتهايشان از مقاومت لبنان، تهديدات بسيار و فشارهاي فراواني متحمل شدهاند. همچنين بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه اگر مواضع قاطع اين دوكشور بويژه حمايت هاي آنها به هنگام تجاوزات رژيم اسرائيل به لبنان نبود، يا اگر در طول مذاكرات منطقه اي و بينالمللي كه پس از اين تجاوزات برگزار مي شد، سوريه و ايران از مقاومت حمايت نمي كردند، به طور قطع مقاومت در محاصره دشمن قرار ميگرفت و عناصر اصلي براي تداوم و موفقيت اش را از دست مي داد.
اسرائيل همچنين برآن بود تا سوريه را از كمك به حزب الله بازدارد تا بتواند با ايجاد اختلاف بين سوريه و حزب الله با اعلام اين كه در صورت شليك گلوله اي به اسراييل، سرزمين سوريه را هدف قرار خواهد داد اهداف خود را پيش ببرد.
تل آويو همچنين بر آن بود تا با به انفعال كشاندن سوريه از طريق اعمال فشار و تهديد آن به عدم بازگرداندن بلنديهاي جولان در صورت حمايت از حزب الله دمشق را از استراتژي راهبردي خود دور كند،اما سوريه به رهبري حافظ اسد و ايران به عنوان دو متحد قوي منطقه اي نيروي مقاومت با پي بردن به اهداف منطقه اي اسرائيل در تلاش برآمدند تا جبهه وسيعتري در قبال اسرائيل باز كنند كه اين امر در نهايت منجر به پيروزي تفكر مقاومت در قبال اشغال گرديد.
ج) دلايل بين المللي:
انعكاس نامطلوب بينالمللي ادامه اشغال جنوب لبنان از جمله موارد ديگري بود كه سبب گرديد تا اسرائيل خود را در وضعيت دش.اري در اين زمينه ببيند.
اسرائيل با افزايش مقبوليت در عرصه بينالمللي با معرفي خود به عنوان طرفي صلح جو و رعايت كننده مقررات و كنوانسيونهاي بين المللي ديگر نمي توانست ادامه اشغال را توجيه كند.
با پذيرفته شدن اسرائيل به عنوان عضو مجموعه كشورهاي اروپاي غربي در سازمان ملل متحد به دليل ايجاد جو اعتماد در روابط متقابل با اروپا سبب ديگري براي اين اقدام از سيو اسرائيل بود. آنها با تغيير ابزارهاي سياسي خود از فاز نظامي به فاز ديپلماتيك با وارد سازي اعراب به قبول خواسته هاي خود از طريق اعمال فشار در گفتگوها و مذاكرات در تلاش برآمدند در صحنه بين الملل نقشي متفاوت ايفا كنند تا بتوانند از حمايتهاي بين المللي نيز براي اعمال فشار بر سوريه به منظور ازسرگيري مذاكرات صلح بهره ببرند.
به گزارش مهر رژيم بر آن بود تا با چنين رويكردي آمريكا را به اتخاذ سياست پاداش و تنبيه در قبال سوريه و لبنان نيز وادار كند تا بدين ترتيب بتواند به به مطالبات آمريكا كه بر اساس استراتژي منطقه اي خود بر استقرار صلح در جنوب لبنان تاكيد ميكرد پاسخگو باشد.
از ديگرعوامل بين المللي خروج از جنوب لبنان مي توان ناكارآمدي شيوه هاي نظامي در شرايط كنوني بينالمللي در مقايسه با حوزه هاي اقتصادي، فرهنگي و علمي اشاره كرد و اسرائيل با توجه به رويكرد خاورميانه جديد كه از سوي برخي از رهبران آن از جمله شيمون پرز سر داده مي شد بر آن شد تا كانون چالش را تغيير دهد تا بتواند بسترسازي مناسبي براي عضويت در اتحاديه اروپا و پيمان ناتو بعمل آورد.
نتيجه گيري:
ادامه اشغال جنوب لبنان مسائل و مشكلات روزافزوني براي اسرائيل بدنبال داشت كه همواره طي آن دوره ، بصورت يك معضل عمده براي تمامي دولتهاي اسرائيل مطرح بود.
به گزارش مهر گسترش گروه هايي نظير حزب الله لبنان، پايه ريزي جبهه مقاومت اسلامي در جنوب و تعرض مداوم به بخش هايي از داخل مرزهاي اسرائيل، تلفات رو به گسترش نظاميان اسرائيلي، بياعتمادي اعضاي ارتش جنوب لبنان به اسرائيلي ها، افزايش هزينه هاي نگهداري جنوب، ايجاد گروههاي داخلي براي ترغيب دولت به خروج از لبنان، انعكاس نامطلوب بينالمللي ادامه اشغال جنوب لبنان و مسايل عديده ديگر،از جمله عواملي بودند كه لزوم رهايي از معضل جنوب لبنان را در دستور كار نخست وزيران اسرائيل طي دو دهه اخير قرار داد،اما مسئله امنيت شمال اسرائيل و اين پرسش كه آيا خروج از لبنان، امنيت ساكنين شهرك ها در شمال اسراييل را دچار مخاطره نخواهد كرد و نيز گره خوردن مسئله جنوب لبنان با موضوع ادامه اشغال جولان، از دلايلي بودند كه هيچ يك از دولتهاي اخير در اسرائيل نميتوانستند در مورد آنها به يك توافق جمعي دست يابند و تصميم قابل اجرايي اتخاذ كنند.
دو ديدگاه عمده در مورد باقي ماندن يا خروج از جنوب لبنان، از ميان اظهارات و مواضع مقامات سياسي و مسئول و نيز كارشناسان اسرائيلي طي اين سالها، قابل تشخيص بود كه هر دو نظريه، بر محور امنيت شمال اسرائيل متمركز بودند.
اين دو ديدگاه در ادوار مختلف، نه تنها به هم نزديك نشدند، بلكه عمليات خوشه هاي خشم فاصله ميان آنها را عميقتر كرد.
در دوره نخست وزيري بنيامين نتانياهو همچنان موضوع مقالات متعدد در نشريات اسرائيلي، راهپيمايي هاي مخالفان حضور در جنوب لبنان و ابراز مواضع شخصيتهاي سياسي بود. اين روند به هنگام عمليات حزب الله تشديد شد و در دوره آرامش رو به نزول ميرفت.
در دوره باراك با توجه به شعارهاي وي در زمان برگزاري انتخابات كه نشان از تمايل شديد افكار عمومي صهيونيست هاي ساكن اراضي اشغالي مبني بر خروج هر چه سريعتر از جنوب لبنان بود، وي ناچار شد حتي قبل از موعد تعيين شده توسط كابينه اقدام به عقب نشيني از جنوب لبنان كند. اين عقب نشيني آن چنان غيرمنتظره، ناهماهنگ و حاكي از شتابزدگي بود كه يكي از فرماندهان ارتش سابق جنوب لبنان (فرمانده تيپ شرقي) نبيه ابورافع در مصاحبه با تلويزيون اسرائيل اظهار داشت: من دو ساعت قبل از عقب نشيني در حالي كه در منزل خودم در حاصبيه نشسته بودم از آن مطلع شدم.