اين كتاب كه به قلم عليرضا قائمي نيا به رشته تحرير درآمده و نشر زلال كوثر آن را به چاپ رسانده است در هفت گفتار به موضوعاتي مانندوحي و تجربه ديني ، تجربه وحياني و تجربه عرفاني، سرشت وحي از منظر چهار متفكر مسلمان، وحي اسلامي و وحي گزاره اي ، بسط ناپذيري تجربه نبوي ، مساله خاتميت در كلام جديد، و هرمنوتيك وحي پرداخته و مباحث نويي را در اين زمينه ها مورد توجه قرار داده است.

  (1)  اين كتاب در گستره كلام جديد و درباره يكي از مهمترين مفاهيم اديان الاهي، يعني مفهوم وحي است . نويسنده در مقدمه اي كه به اين كتاب نوشته ، معتقد است سه جريان متفاوت نسبت به پديده وحي وجود دارد :

(الف)  ديدگاه تجربه ديني ؛  كه وجود وحي را نفي كرده و آن را نوعي مواجهه با خداوند مي داند .  به نظر طرفداران اين ديدگاه ، وحي اخذ حقايق نيست، بلكه با تجربه پيامبر يا حالت دروني پيامبريكي است .

(ب) جرياني كه وجود وحي را پذيرفته و در سرشت آن به مو شكافي مي پردازد.   

(ج) ديدگاه افعال گفتاري ؛  اين نظريه، از نظريه افعال گفتاري كه در زمينه فلسفه زبان ظهور كرده متاثر است.

    نويسنده با پذيرش ديدگاه افعال گفتاري - در رويه ظاهري - ،  پيامد ها و لوازم آن را در زمينه هرمنوتيك ديني و مباحث كلامي دنبال مي كند . اركان  نظريه وحي گفتاري عبارتند از :

  1. وحي اسلامي - در رويه ظاهري - افعال گفتاري خداوند است. به اين معنا كه خدا : 

     اولا،  فعل گفتار را انجام داده است؛ يعني جملاتي از يك زبان طبيعي - زبان عربي - را بر پيامبر (ص) اظهار كرده است.

     ثانيا ،  فعل ضمن گفتار را انجام داده است ؛ يعني فعل امر، نهي، اخبار و ... را انجام داده است. 

     ثالثا ،  فعل بعد گفتار انجام داده است . ؛ يعني پيامبر ويا ديگران را به كارهايي واداشته است؛

 2. وحي مكتوب، صورت تثبيت شده وحي گفتاري است؛

 3. معناي وحي مكتوب از تعيين نسبي برخوردار است. هسته اصلي معنايي آن ، ثابت و متعين است و در حواشي، از عدم تعين برخوردار است. ( اصل تعين نسبي معنا)؛  

 4. فهم ها علي الاصول تعميم پذيرند و در محدوده هسته اصلي معنا مي توان ميان فهم ها ي درست و نادرست فرق گذاشت و در حواشي معنا با تصميم ناپذيري مواجه ايم. ( اصل تعميم پذيري نسبي) . 

 (2) كتاب مورد نظر داراي هفت گفتار به شرح ذيل مي باشد :

 

  گفتار اول : وحي تجربه ديني نيست :

     (1-1)  ديدگاه گزاره اي :

 (1-1-1)  وحي گزاره اي ، فعل حاكي از توفيق .

 (2-1-1) اركان وحي گزاره اي .

     (2-1) ديدگاه تجربه ديني :                                                                                                                      

 (1-2-1)  تحول معنايي واژه تجربه .

 (2-2-1)  تجربه ديني ، مواجهه همراه با انفعال و كنش پذيري .

 (3-2-1)  تفسير تجربه چيست؟

 (4-2-1)  اركان وحي تجربي 

 (5-2-1)  علل و عوامل پيدايش برداشت تجربي از وحي .

 (6-2-1)  وحي شيوه زندگي است .

 (7-2-1)  رودلف اتو و تجارب پيامبران .

 (3-1) ديدگاه افعال گفتاري :

(1-3-1)  آستين و نظريه افعال گفتاري .

(2-3-1)  دو ادعاي ديدگاه افعال گفتاري .

(3-3-1)  اركان وحي گفتاري .

(4-3-1)  تفاوت ديدگاه افعال گفتاري با دو ديدگاه ديگر :

(1-4-3-1)  تفاوت در استقلال و عدم استقلال .

(2-4-3-1)  تفاوت در اركان وحي .

(5-3-1)  ولترستوف و ديدگاه افعال گفتاري .

(6-3-1)  دو نكته درباره ديدگاه افعال گفتاري . 

 

گفتار دوم : تجربه وحياني و تجربه عرفاني :

(1-2)  پيشينه مساله در ميان عرفاي اسلام .

(2-2)  نظر اقبال .

(3-2)  نگاهي به مباحث معاصر .

(4-2)  تجارب مينوي و عرفاني .

(5-2)  نزاع ساختي گروي ( ساختار گرايي) با ذات گروي .

(6-2)  نگاهي كلي تر به مساله .

(7-2)  نظريات قائل به وحدت .

(8-2)  نظريات قائل به اختلاف و تغاير :

(1-8-2)  نظريات قائل به تغاير ذاتي .

(2-8-2)  نظريات قائل به تغاير تشكيكي .  

 

 گفتار سوم : سرشت وحي از ديدگاه چهار متفكر مسلمان :

(1-3) فارابي .

(2-3) ابن سينا:

(1-2-3) وحي عقلي و قوه متخيله .

(3-3) ديدگاه غزالي درباب وحي .

(4-3) ديدگاه ابن خلدون .  

 

گفتار چهارم : وحي اسلامي ؛ گامي فراتر از وحي گزاره اي :

(1-4) اشاعره و معناي كلام الاهي .

(2-4) ديدگاه قرآن درباره وحي .

(3-4) انزال و تنزيل قرآن .

(4-4) واسطه در وحي .

(5-4) عصمت گفتاري :

(1-5-4) ديدگاه تجربه ديني .

(2-5-4) ديدگاه گزاره اي .

(6-4) بحثي قرآني در عصمت گفتاري .

 

گفتار پنجم :  بسط ناپذيري تجربه نبوي :

(1-5)  گوهر پيامبري چيست ؟

(2-5)  تقرير خام ديدگاه تجربه ديني .

(3-5)  تكامل تجربه نبوي .

(4-5)  معناي تكامل تجربه پيامبر .

(5-5)  تبعيت وحي از پيامبر!

(6-5)  چرا مدل كانتي ؟

(7-5)  نقد رابطه ديالوگي .

(8-5)  اسلام به عنوان يك حركت تاريخي مجسم .

(9-5)  تاريخي بودن متن قرآن .

(10-5)  تبيين ساختار سياسي اسلام .

(11-5)  دين تجربه دروني و بيروني پيامبر .

(12-5)  مجال براي تجربه نبوي باز است . 

 

 گفتار ششم : بحث از خاتميت در كلام جديد :

(1-6)  بحث از خاتميت در كلام جديد (1) :

(1-1-6) نظر اقبال و نقد شهيد مطهري .

(2-1-6) توجيه .

(3-1-6) تبيين .

(4-1-6) تفسير .

(5-1-6) نظر اقبال در باب خاتميت .

(6-1-6) نقد شهيد مطهري بر اقبال :

(1-6-1-6) نفي نياز به وحي .

(2-6-1-6) امكان نداشتن تجارب دروني و عرفاني .

(3-6-1-6) تبيين نادرست از سرشت وحي .

(4-6-1-6) جانشين ساختن علم به جاي ايمان .

 (2-6)  بحث از خاتميت در كلام جديد (2) :

 (1-2-6)  بررسي نظر اقبال و شهيد مطهري .

(2-2-6)  نظر استاد مطهري در باب خاتميت .

(3-2-6)  اركان ديگر خاتميت از نظر شهيد مطهري و اقبال .

( 4-2-6)  نقد سروش بر مطهري .

(3-6)  بحث از خاتميت در كلام جديد (3) :

(1-3-6)  خاتميت و تفسير هرمنوتيكي .

(2-3-6)  خرد وحياني .

(3-3-6)  تملك و تصاحب متن .

(4-3-6)  تصاحب متون روايي .

(5-3-6)  ثابت و متغير متن .  

(6-3-6)  اجتهاد به عنوان حالت خاصي از تصاحب متن .

(7-3-6) نقش عالمان در دين خاتم .  

 گفتار هفتم : هرمنوتيك وحي :

(1-7) هرمنوتيك وحي (1) :

(1-1-7) نظريه وحي گفتاري و هرمنوتيك متون ديني : تعيين و عدم تعيين معنا .

(2-7) هرمنوتيك وحي (2) :

(1-2-7) فهم و تصميم پذيري :

(1-1-2-7) دور فهم و ايمان در هرمنوتيك افعال گفتاري .

(2-1-2-7) قصد گرايي و هرمنوتيك افعال گفتاري .

 

   (3)  در گفتار اول " وحي تجربه ديني نيست نويسنده ابتدا اديان را به وحياني وغيروحياني تقسيم كرده و سپس مفهوم و پديده وحي را در ميان اديان وحياني مورد بررسي قرار داده و معتقد است : " هيچ ديني مانند اسلام بر وحي تكيه نزده  و اهميت قرآن در اسلام هم از اين روست . چرا كه قرآن مجموعه وحي آسماني است كه بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده و سند اصلي و زنده اسلام است  " .  (صفحه 34) . وي در ادامه ، سه ديدگاه مطرح در باب سرشت وحي را تقرير كرده  و با نقد ديدگاه " وحي گزاره اي "  و " تجربه ديني " ، و ذكر تفاوتهاي ميان اين سه ديدگاه ، ديدگاه مختار خود را ديدگاه " افعال گفتاري " معرفي مي كند .   

    پرسش محوري  گفتار دوم " تجربه وحياني و تجربه عرفاني" اين است كه بين اين دو تجربه چه نسبتي برقرار است ؟ آيا اين دو نسبت به يكديگر متباين و غير هم هستند ؟ يا نه وجوه اشتراكي دارند ؟ ويا اصلا تفاوت ذاتي ندارند ؟ نويسنده در ادامه اين گفتار،  ابتدا به پيشينه مساله در ميان عرفاي اسلام ( غزالي و مولوي )، اقبال ، و مباحث معاصرپرداخته ، سپس نظريات موجود را به " نظريات قائل به وحدت " و " نظريات قائل به تغاير" تقسيم كرده و به تقرير آنها مي پردازد . وي در پايان اين گفتار با تفكيك ميان" تجارب وحياني " از"  تجارب نبوي " ، ضمن تعريف اين دو مفهوم ، معتقد است كه تجارب وحياني با تجارب عرفاني تباين ذاتي دارند ، ولي ميان تجارب نبوي  و تجارب عرفاني  تغاير تشكيكي وجود دارد .

در گفتار سوم ،  سرشت وحي از ديدگاه  چهار متفكر مسلمان ( فارابي، ابن سينا، غزالي، و ابن خلدون ) مطرح شده  است . به نظر نويسنده از ميان اين چهار نفر، نظر ابن خلدون  به نظريه افعال گفتاري نزديكتر است .

 در گفتارچهارم " وحي اسلامي ؛ گامي فراتر از وحي گزاره اي " ، نويسنده با انتقاد از برخي از انديشمندان برجسته در تاريخ اسلام ، كه در تبيين پديده  وحي، فقط به تبيين وحي گزاره اي اكتفا كرده اند ، معتقد است كه وحي اسلامي دو لايه دارد : لايه مشهود و لايه باطني . لايه مشهود و برتر وحي اسلامي ويژگي زباني دارد و سخن خود خداوند است . پيامبر تجربه خود را در قالب زبان عربي براي ديگران بيان نكرده اند و يا حقايقي را كه بر قلبش نازل شده اند به صورت زبان عربي و قرآن در نياورده اند ، بلكه قرآن خود كلمات خداست ؛ خدا به زبان عربي با پيامبر سخن گفته است . اين لايه مبناي تفكرات اسلامي است .  لايه باطني و دروني وحي ، وحي گزاره اي است .  در مواردي هم حقايقي كه به قلب پيامبر (ص) القاء مي شد . همه وحيي كه بر پيامبر نازل مي شد ، صورت زباني نداشت . پيامبر به عالم غيب آگاهي پيدا مي كردند و از حقايقي خبر مي يافتند . اين آگاهي ها به صورت وحي گزاره اي بودند . و چه بسا ديگران از آن آگاهي نمي يافتند .  نويسنده در ادامه اين گفتار، نظر اشاعره و ديدگاه قرآن را درباره وحي مطرح كرده و به مباحثي در مورد كيفيت انزال قرآن ، واسطه در وحي پرداخته است . به نظر نويسنده نظر اشاعره با ظاهر قرآن سازگاري ندارد . پايان بخش گفتار چهارم به بحثي درباره عصمت گفتاري پيامبر و تاثير سه ديدگاه " گزاره اي ، " تجربه ديني " ،  و " افعال گفتاري بر آن  است .

 گفتار پنجم " بسط ناپذيري تجربه نبوي "  به نقد مقاله  "  بسط تجربه نبوي "  اثر عبدالكريم سروش اختصاص دارد .  نويسنده در آغاز اين مقاله، انگيزه خود را از اين باز خواني و ارزيابي چنين گزارش مي كند : " گر چه ممكن است ارايه اين تحليلها در ظاهر براي نشان دادن نقش و اهميت وحي باشند ، ولي در مقام نتيجه گيري مي توانند به پايين آوردن نقش وحي و بي اهميت ساختن آن بينجامند . از اين رو ، لازم است تحليلهايي كه درباره وحي ارائه مي شوند مورد مداقه و ارزيابي قرار گيرند " . ( صفحه 200) . در ادامه ، وي خطوط كلي مقاله سروش را در چند ادعاي زير خلاصه كرده

1. وحي نوعي تجربه نبوي است

2. اين تجربه تكاملپذير و بسط پذير است .

3. اسلام يك كتاب يا مجموعه اي از سخنان نيست ، بلكه بسط تاريخي " تجربه تدريجي الحصول پيامبرانه " است .

4. ماموريت نبوي پايان يافته ، اما مجال براي بسط تجربه نبوي همچنان موجود است .

وسپس نقدهاي به آن وارد مي كند . برخي از اين نقدها عبارتند از :

1. اين مقاله بر تقريري خام وناتمام ازديدگاه تجربه ديني تكيه زده است و ادعاهاي بدون دليل در آن به چشم مي خورد .

2. متن مذكور ناسازگاري هاي دروني زيادي دارد .

3. مايه هاي تفكر مسيحي در انديشه سروش و تاثير پذيري او از مسيحيت در اين مقاله بسيار مشهود است .

4. اين مقاله را مي توان تلاشي ناكام براي تحليل وحي اسلامي در چارچوب وحي مسيحي دانست و ناسازگاري ادعاهاي آن با مفهوم وحي اسلامي جاي ترديد ندارد ، ولي نقد اين ادعا  مزاياي ديدگاه افعال گفتاري را نشان مي دهد .   

 گفتار ششم ، در سه بخش به بحث خاتميت در كلام جديد مي پردازد . در بخش اول اين گفتار نظر اقبال  در باب خاتميت تقرير شده ، ونقد شهيد مطهري بر نظر اقبال مطرح شده است .  بخش دوم اين گفتار اختصاص به بررسي نظر اقبال و شهيد مطهري ، نظر استاد مطهري در باب خاتميت ، ونقد سروش به نظر شهيد مطهري دارد . بخش پاياني اين گفتار تاثير ديدگاه افعال گفتاري را در بحث خاتميت نشان مي دهد .

گفتار هفتم ، در دو بخش به بحث هرمنوتيك وحي مي پردازد . در بخش اول اين گفتار  به ارتباط ميان وحي گفتاري و هرمنوتيك متون ديني پرداخته شده است . بحث اصلي اين گفتار به مفهوم تعين و عدم تعين معنا اختصاص دارد . نويسنده پس از طرح برخي از ديدگاه ، نظر خود را طبق ديدگاه افعال گفتاري  بيان مي كند . به نظر نويسنده طبق ديدگاه افعال گفتاري ، معناي متن ، تعين نسبي دارد ، به اين معنا كه :

1. قصد متن منطبق با قصد مولف ( گوينده ) است ؛ يعني براي پي بردن به قصد مولف بايد زبان متن را تحليل و تبيين كرد و خود زبان متن تعين دارد .

2. در جايي كه متن محتمل معاني مختلفي باشد ، بايد دنبال قصد مولف بود و فاصله قصد متن از قصد مولف را از ميان برد .

3. مجموعه پيشفرضها راجع به خدا، از جمله مواردي اند كه مي توان در برخي جاها كه متن تعدد مي يابد  و يا تفاسير مختلفي به وجود مي آيد ، به آنها رجوع كرد .

بخش دوم گفتار پاياني كتاب به بحث فهم و تصميم ناپذيري اختصاص دارد . در اين بخش پيامدهاي نظريه افعال گفتاري در مساله فهم وتصميم ناپذيري  مطرح مي شوند .