به گزارش خبرنگار فرهنگ و ادب مهر، نشست هفتگي شهر كتاب با حضور دكتر مهدي محبتي، دكتر مريم مشرف و دكتر محمود عابدي به نقد سه كتاب ميراث عرفاني از دكتر شفيعي كدكني اختصاص داشت.
علي اصغر محمدخاني بحث درباره مجموعه منتشر شده " ميراث عرفاني " دكتر شفيعي كدكني را اين چنين آغاز كرد: زبان فارسي زبان دوم جهان اسلام و زبان اول ادبيات عرفاني است و از گرانبهاترين ميراث ما نيز ميراث عرفاني است.
وي مجموعه ميراث عرفاني را مربوط به حوزه خراسان دانست و گفت: نوشته بر دريا، دفتر روشنايي و چشيدن طعم وقت عناوين آثار تازه دكتر شفيعي كدكني است كه نشان دهنده گرايش استاد به عرفان ايراني و بالاخص عرفان حوزه خراسان است.
محمدخاني به نقل از شفيعي كدكني گفت: عرفان چيزي نيست مگر نگاه هنري و جمال شناسانه به دين. زبان هم ابزار هنري عارف است. تجربه هاي عرفاني مثل هر تجربه زيباشناسانه امري فردي است كه غيرقابل انتقال به ديگري و غيرقابل تكرار است.
در ابتداي نشست دكتر محمود عابدي به كشف هاي صورت گرفته از سوي دكتر شفيعي در حوزه متون عرفاني اشاره كرد و گفت: اين پژوهش ها از اسرار التوحيد و ابو سعيد ابي الخير آغاز مي شود. اين آثار به حدي غني و كامل اند كه ما را به ياد آن نقل معروف راجع به ديدار سلطان محمودغزنوي - نماينده قدرت - با ابوالحسن خرقاني - يك صاحبدل اهل فكر - مي اندازد. وزير به خرقاني خبر داد كه سلطان به ديدارت مي آيد و او آيه اي ذكر كرد كه همگان موظف اند از خدا و اولوالامر اطاعت كنند. خرقاني گفت من چنان به خدا مشغولم كه فرصت پيامبر و اولوالامر را ندارم. كتاب هاي دكتر شفيعي هم به گونه اي است كه نمي توان از آنها انتقاد كرد.
وي به مقدمه هاي پرتفصيل اين سه كتاب اشاره كرد و يادآور شد: تذكره الاوليا در واقع كتابي سرشار از معماست. آيا حقيقتا آن را عطار نوشته؟ كدام بخش آن متعلق به عطار است؟ چطور عطار كه شيفته ابو سعيد بود احوال او را در بخش نخست نياورده است؟ چطور زبان بخش دوم با زبان بخش اول متفاوت است؟ چطور خرقاني و ابوسعيد در بخش دوم آمده و چرا بخش نخست با امام صادق شروع شده و با امام باقر ختم؟
مصحح كشف المحجوب مقدمه مختارنامه را متفاوت از تذكره الاوليا خواند و ادامه داد: دكتر شفيعي و دكتر زرين كوب بر سر زبان و مقدمه مختارنامه و زبان عطار اختلاف نظر داشتند. تقريبا در طول تاريخ تصوف، كمتر صوفي اي را داريم كه احوالاتش نوشته و ثبت شده باشد مگر در هند كه اندكي اين كار صورت گرفته است.غالبا بعد از درگذشت آنها چنين احوالاتي نوشته مي شده و در مورد ابو سعيد هم اين موضوع صدق مي كند.
وي اضافه كرد: بنا بر سنت حسنه اي كه در تاريخ خودمان داريم كساني كه اينها را مي نوشته اند يا به كتاب و نوشته اي رجوع مي كردند و يا به معتمدان. مقامات هايي كه منسوب به ابوسعيد است و يا كتاب احوالات او، غالبا متعلق به بعد از قرون 5 و 6 است.
دكتر عابدي تصريح كرد: آثار مسلم خواجه عبدالله انصاري به زبان عربي است. اما آنچه در باب رسائل خواجه مطرح است اين كه رساله هاي او را مثلا از كشف الاسرار برگرفته و به صورت رساله اي از انصاري درآورده اند. مقامات هاي منسوب به ابوسعيد هم از همين سنخ است و آنچه دكتر شفيعي معرفي و تصحيح كرده از همين قسم است.
وي در تشريح كاركرد مقدمه هاي سه كتاب مزبور گفت: اين مقدمه ها براي كساني كه مي خواهند مطالعه جدي داشته باشند كار بزرگي است كه از دست و فكر و زبان و ذوق دكتر شفيعي حاصل آمده است. زبان فارسي و عرفان خراسان، عرفاني است كه يكي از تجليات آن شعر مولوي است كه مي توان با آن زندگي كرد و با ديگران نيز به زيست خود ادامه داد.
سپس دكتر مريم مشرف عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي با اشاره به ماندگاري و اهميت عرفان خراساني در ادبيات فارسي تصريح كرد: اهميت اين شاعران و عارفان بخاطر رنگ و بوي عرفاني ديرين آنهاست.خراسان از مراكز آئين هاي مهر و مانوي بوده و عرفان خاصي در آنجا وجود داشته است.
وي به عنصر درخت در گفته ها و تصاوير مشهود عارفان اشاره كرد و ادامه داد: دكتر زرين كوب و نيز محققان غربي تحقيقات گسترده اي راجع به اين موضوع انجام داده اند و بسياري از محققان غربي تلاش كرده اند اين عنصر را متاثر از مظاهر هندي تلقي كنند. اينان تلاش كرده اند استدلال كنند بايزيد بسطامي متاثر از تعاليم هندي بوده اما تحقيقات نشان مي دهد ريشه اين درخت كاملا ايراني و اسلامي است.
اين مترجم به كلمه شجره طيبه در قرآن اشاره كرد و افزود: اين عبارت زاينده تشبيهات و استعارات فراواني نزد عرفا بوده. در كلام خرقاني مي بينيم كه مي گويد ، مثل من مثل درختي است كه خشك بوده و بعد سبز شده و من خودم را ديدم كه دارم رشد مي كنم و برگ مي دهم و ... . در كلام بايزيد، خرقاني، مولوي و ابوسعيد هم تشبيهات روحاني متصل به درخت وجود داشته است. دكتر شفيعي حدس زيبايي زده است. مي گويد تمام اين پيران كشاورز بوده اند و از سوي ديگر عرفا اهميت به دسترنج خود مي داده اند و از كسي چيزي نمي ستانده اند. اين قداست زراعت صورت خيالي درخت را در نظر مي آورد كه در اين سه كتاب به آنها پرداخته شده است.
مريم مشرف به وجود مفهوم و تصوير درخت نزد سهروردي، بايزيد و سنايي و حتي دانته تاكيد كرد و گفت: نوعي دغدغه، شور و هيجان در عرفان خراسان به چشم مي خورد. اينها از كجا ريشه مي گيرد؟ اين همان خميره خسرواني و ايراني است. در صور خيال تمام اين افراد اين تصوير قرآني، رمزي از مراحل سلوك روحاني است. از ديگر مشتركات اين عرفان، تقيه و زبان رازآلود و چندلايه آنهاست. وجه مشترك عرفان آنان شطح و كلامي است كه در حالت فراآگاهي و زوال عقل به طريق بي اختيار بر زبان عارف بيايد.
وي تاكيد كرد: اما آن درخت و نور و فرشته و تصاوير، رمز نيستند بلكه عرفا واقعا آنها را ديده اند و بعدها به رمز و مجاز تبديل شده اند. " ايزوتسو" ايران پژوه ژاپني مي گويد كه اينها مجاز نيستند و براي عارف عين واقعيت است ولي براي ما كه از دايره عقل وارد مي شويم، مجاز شمرده مي شود. دكتر شفيعي معتقد است در زبان اين عارفان با تمثيل روبروئيم يعني هر دو وجه تصاوير را مي بينيم.
اين محقق ادامه داد: محال است كه عقل در چينش آنها دخالت نكرده باشد. امكان ندارد كه عقل حاضر نباشد و چنين زيبايي و استعارات را پديد آورد. خرقاني و بايزيد و ابوسعيد كه اين حالت ها را تجربه كرده اند به عنوان واقعيت با آنها روبرو شده اند.
دكتر مريم مشرف به يكي از بخش هاي مهم آثار شفيعي كدكني در تفسير و بازشكافي جمله معروف " الصوفي غير مخلوق " اشاره كرد و افزود: اين كه صوفي مخلوق نيست شبيه به ادعاي الوهيت است اما واقع امر اين است كه مقصود از اين عبارت من جسماني و قالبي صوفي نيست، من معنايي و صفاتي اوست.
وي در پايان جنبه هاي زبان شناسي و فونولوژيك كتاب هاي سه گانه ميراث عرفاني را زيبا و ارزشمند توصيف كرد و بر لزوم دقت محققان و مصححان به مقوله زبان و گويش عرفا تاكيد كرد.
در ادامه نشست، دكتر مهدي محبتي نام دكتر شفيعي كدكني را با عرفان پژوهي يكي و عجين دانست و گفت: كار دكتر شفيعي در حوزه ادبيات عرفاني بي شباهت به نهضتي ادبي نيست. او توليدگر جريان ادبي خاصي است كه اين نيز نشان از فضل خدا به خاصگان است.
وي ويژگي هاي فرمي كتاب هاي شفيعي كدكني را سرشار از ذوق و دقت برشمرد و اضافه كرد: در حوزه محتوا به نظر مي رسد اين سه كتاب با نوعي شتاب زدگي همراه است. بايد ببينيم آيا مقدمه هاي اين كتاب ها بر منطق خاصي استوارند يا خير؟ آيا اين مقدمه هاي عميق رشته پيوندي با يكديگر دارند؟ اين مطالب در عين مفيد بودن بر چه پايه اي عنوان شده است؟
محبتي ادامه داد: اساس اين مطالب اين است كه عرفان استدلالي نيست و نمي توان آن را با هزاران دليل و استدلال به كسي فهماند. در واقع معتقد است اينجا قلمرو اقناع است نه نفي و اثبات. اما اين اقناع بر چه پايه اي است؟ آيا فرد از بطن مادر با اقناع زاده مي شود؟ آيا كساني را نمي توان يافت كه ابتدا با عرفان مخالفند اما پس از بررسي و پيشروي در آن علاقه مند به آن مي شوند؟ مبناي اين اقناع كجاست؟ اين كه بگوئيم عرفان نوعي نگاه هنري به دين است، پس عرفان هاي غيرديني كجا قرار مي گيرند؟ بسياري از عرفان ها موجودند كه ديني نيستند. اينها مسائلي است كه قابل بحث نشان مي دهد.
اين محقق ادبيات عرفاني در انتقاد از نگرش شفيعي كدكني به عرفان ابن عربي تصريح كرد: از كلام ايشان اين طور استنباط مي شود كه عرفان ابن عربي خشك و پيچيده و غيركاربردي است و نيز در برابر انسان و جامعه موضعي بي طرف دارد. آيا واقعا عرفان ابن عربي اين قدر انسان نامدار است؟ آيا براي بركشيدن عرفان ايراني لازم است عرفان ابن عربي را فروكشيد؟
محبتي اضافه كرد: مبناي عرفان ابن عربي وحدت وجودي است و اگر بنا باشد ايرادهايي از اين دست بر او وارد كنيم بايد بپرسيم چرا مولانا درباره جنگ هاي زمانه خود موضع گيري نداشت؟ اين ايرادي است كه دكتر شريعتي بر عرفان ايراني وارد كرده است. ضمن اين كه تصور مي كنم خشكي زبان عرفاني ابن عربي تنها به دليل عربي بودن آن است و اگر كسي عربي را خوب بداند آن را بسيار ظريف و زيبا مي بيند كه عيني ترين نوع بيان عشق به انسان را در خود دارد.
وي ابن عربي را آغازگر سيستم وحدت وجودي و ذوق در عرفان عربي دانست و افزود: او فقه و ادبيات و ميراث تصوف و فلسفه و ... را جهت مي دهد و سيستم وحدت وجودي را پي مي ريزد. در نگاه ابن عربي خدا گاه مجبور است و گاه مختار و انسان هم همين طور. زن و مرد هم از منظر او مورد توجه اند و شايد بتوان گفت كه هيچ عارفي به اندازه او به زن اشاره نداشته است. او زن را جلوه جمال حق تعالي دانسته است. پس مي بينيم كه نگاه و زبان او خشك و غيركاربردي نيست و حتي نزديك ترين عارف به او مولاناست. او بزرگ ترين آموزه هايش را از ابن عربي اخذ كرده و قياس مثنوي با ابن عربي نمايانگر اين تشابه است. "تجلي حق در خلق" و " نماد انسان كامل در زمين" از جمله گزاره هاي مشترك اين دو است.
محبتي تصريح كرد: مولانا حاصل جمع دو جريان است . ميراث تصوف ايراني و تفكر ابن عربي است. به نظر من در مورد تاثير او بر فرهنگ و فلسفه و تصوف ما جفا شده است و بايد بيشتر با او آشنا شويم.
دكتر مريم مشرف در پاسخ به انتقادهاي محبتي گفت: ابن عربي از خاص براي خواص مي گويد در حالي كه عارفان خراسان از خاص براي عوام. اين عارفان با زبان توده هاي مردم سخن مي گفتند و سخن دكتر شفيعي نيز بر تفاوت اين نگاه هاست. در عرفان خراسان نوعي دلسوزي نسبت به گرفتاران و درماندگان وجود دارد. مولوي طوري شخصيت پردازي مي كند كه هميشه حق را به همه مي دهد. او حتي درد يك جاني را هم بيان مي كند و عرفان ما از اين لحاظ بي نظير جلوه مي كند. قهرمانان عرفاي ما از طبقات عوام اند ضمن اين كه دكتر شفيعي هم نمي گويد كه ابن عربي ضدخلق است.
دكتر محبتي در پاسخ گفت: چندي پيش رابرت بلاين - شاعر آمريكايي - كه به ايران آمده بود گفت، شما بر اثر نگاه هاي چپ گراي صد ساله اخيرتان، منظر خاصي باز كرده ايد تحت عنوان مردم گرايي كه موجب از دست رفتن شعر و ادبيات فاخر شده است. عرفان هم از اين دست است و نبايد طي آن دچار نگاه هاي چپ گرا شد. فراموش نكنيم كه در نگاه عطار 346 بار از سلطان محمود غزنوي به عنوان قهرمان استفاده شده است.
وي تصريح كرد: در نگاه عطار محمود غزنوي نماينده خدا در زمين است. چگونه است كه از اين موجود خونريز و سفاك چنين چهره اسطوره اي ساخته مي شود؟