به گزارش خبرنگار مهر، فهیمه احمدی کارشناس ارشد ارتباطات تصویری از دانشگاه تهران در یادداشتی به حضور همسران شهدا در رسانه ملی پرداخته و این پرسش را مطرح می کند که چرا حرفی از اعتقادات، ایدئولوژی و اهداف شهدا در برنامه هایی که همسرانشان حضور پیدا می کنند، نیست یا کمتر هست و بیشتر از درد و دل و غم فراغ و دلتنگی فرزندان شهید گفته می شود.
متن یادداشت از این قرار است: «کدام «نیمه پنهان» ماه؟
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بنا به نتایج تحقیقات علمی و رسانهای، همواره با چالش بزرگی در نمایش و بازنمایی زنان، مواجه بوده است. در حالی که حتی نظریههای غیرفمینیستی نیز به راحتی قادر به نقض نقصان اغلب بازنماییها از زنان در متن رسانه ملی هستند. برخی تلاشها برای ارائه تصویری کمتر مخدوش و بیشتر واقعی از زنان اقشار مختلف در جامعه، قابل تقدیر است. این تلاشها اگرچه عموماً کمتر موفق و بیشتر ناکام بر صفحه تلویزیون به خانههای مردم ظاهر میشوند اما بههرحال با تلاش برای کنار زدن لایههای نقابگونه این قشر در سطح جامعه گامی به سوی افزایش حضور زنان در زندگی روزمره مخاطبان و به تبع آن در عرصه عمومی جامعه ماست،
در سالهای اخیر تولید برخی آثار مستند، فیلمهای سینمایی و برنامههای ترکیبی در عرصه رسانههای تصویری با موضوعات مربوط به زنان در کشور افزایش یافته است. تولیدکنندگان مختلف با رویکردها و اهداف متفاوتی به بازنمایی زنان در آثارشان رو آورده و هر یک جنبههای مختلفی را برای مخاطب نمایش میدهند. از مهمترین اقشاری که در سالهای اخیر بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند، همسران و مادران شهدا، به عنوان راویان دست اولی از شهدا و سیره و زندگی آنها هستند. گروهی که علیرغم پرداخت رسانهای به آنها، همچنان مظلوم و در پسِ پرده باقی ماندهاند. اولین تلاشهای ریشهدار و شناختهشده برای پرداختن به توصیف شهدا از زبان همسران آنها، کتابهای «نیمه پنهان ماه» بود که در قطع کوچک و با ادبیاتی عاشقانه، از زبان اول شخص مفرد (همسر شهید) روایت میشد. برنامه تلویزیونی «نیمه پنهان ماه» از تولیدات شبکه افق سیما*، دنباله همان آثار مکتوب بود که این بار برای مخاطب مذهبی و جوان جامعه، روایتی جدید و کمتر شنیده شده را از زندگی خانوادگی شهدا ارائه میکرد.
در این برنامه که با محوریت زنان یعنی همسران شهدا، تولید شده بود، مجری که خانمی جوان و با ظاهری مذهبی بود با لحنی مهربان، صمیمی و دوستانه با همسران شهدا وارد گفتگو می شد. مهمان برنامه نیز از کودکی و سپس آشنایی و ازدواج و زندگی مشترک و شهادت همسرش میگفت. این خوانش جدید از زندگی شهدا، از آن جهت که خطوط ناخوانده مردان شجاع و حماسی میدانهای جنگ را به مخاطب معرفی میکرد، قابل ستایش بود اما در برابر این روایت، دو سوال اساسی مطرح می شد: اول اینکه مخاطب هدف این برنامهها کیست؟ و دوم اینکه اساساً حضور همسر شهید با عنوان راوی، آیا دارای شأنی مستقل است یا صرفاً قصهگویی از جنس لطیف است که خاطراتی جدید ارائه میکند؟
پاسخ به سوال اول نیازمند بررسیهای دقیق و پرسش از تولید کنندگان مجموعه است اما نکتهای که بینیاز از انجام این مراحل است، حدس زدن اثرات اجتماعی و احتمالی این نحوه روایت بر مخاطب زن جوان مذهبی است. اثراتی که زندگی با مردی همچون شهدا را برای او ایدهآل ترسیم میکند و توقعات او از زندگی مشترک را از خوانش عاشقانه، عارفانه و بینقص همسر شهدا از شهدا متأثر میکند. پیامدهای احتمالی این توقعات و این بینش نیز نیازمند تحقیقات و مشاهدات دقیق و البته قابل حدس است. در این بین سوال اولیه همچنان قابل طرح و بررسی است: مخاطب هدف این برنامه را چه کسانی تشکیل میدهند؟ و در ادامه آن در حال حاضر ارائه این روایت و شکل دادن این بینش خاص بین مخاطبان، چقدر با شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه ما تناسب دارد؟ آیا مشکل اصلی زنان جوان مذهبی جامعه ما به عنوان گروه بزرگی از مخاطبان این برنامه، نداشتن تصویر درستی از شهدا و عدم آگاهی به رفتار و اعتقادات آنها در محیط خانه است که در مصاحبه با همسران شهدا، این اطلاعات را به او ارائه میکنیم؟ دانستن این قبیل اطلاعات و روایات برای مخاطب عام و گروه ذکر شده، بیشتر منتج به فایده است یا مفسده؟
پاسخ به سوال دوم در مورد لزوم و چرایی استفاده از همسران شهدا برای ارائه وجوه کمتر گفته شده شخصیت و زندگی آنها، نیز نیازمند داشتن فرضیه «استفاده از جنس لطیف و سخن گفتن متفاوت و گفتن از اتفاقات کمتر گفته شده» به عنوان دلیل اصلی استفاده از این میزانسن است چرا که در غیر اینصورت سوالات مجری و هدایت بحث در اکثر قسمتها مگر دو یا سه قسمت، صرفاً روایتی جدید از زندگی شهدا است و نه روایتی از زندگی خانوادگی شهدا و یا همسران شهدا که قابل انتظار است. منظور از «ماه» شهدا هستند، اما «نیمه پنهان آنها»، نه همسرانشان که خاطرات همسرانشان از آنها است. تصور اینکه نیمه پنهان ماه برای پرداختن به شخصیتهای مظلوم و فراموش شده سالهای شکوهمندی از تاریخ معاصر ایران، همسران شهدا باشد کمی سخت است چرا که در متن برنامه آنچه کمتر فرصت بروز و ظهور مییابد و در سایه ویژگیهای شهید دیده نمیشود، شخصیت، دغدغهها، استواری و همراهی همسران آنها است. البته بیانصافی است اگر فاصله بین خطوط را نادیده بگیریم و آنچه را از لابلای توصیفات همسران از شهدا در این زمینه قابل دریافت است، هیچ بدانیم. نقطه توقف آنجاست که مشخص می شود این برنامه نیز علیرغم داشتن ظواهر و برخی خصوصیات یک برنامه «برای زنان»، اتفاقاً برنامهای با استفاده از زنان، ولی نه برای آنها است.** باید توجه داشت نکته ذکر شده در صدد تخطئه تولید برنامهای برای توصیف و تبیین شخصیت والای شهدا نیست بلکه تنها در پی توجه به نشانههایی از نادیده گرفته شدن نیمههای پنهان ماههایی است که با کمک آنها، بخش اثرگذاری از تاریخ و فرهنگ جامعه ما شکل گرفت؛اما آنها همچنان پنهان ماندند.
در پی برنامه گفتگومحور «نیمه پنهان ماه»، برنامه «ملازمان حرم» با اجرای شهره پیرانی، همسر شهید رضایینژاد اخیراً از آنتن برخی شبکهها پخش شد که در نگاه اول با برخی تفاوت ها مشخصاً وامدار سلف خود بود. این بار مجری از جهتی با مهمانان یا مصاحبهشوندگان شباهت داشت و هردو همسر شهید بودند، این بار قرار بود شهدای مدافع حرم شناسانده شوند و شاهد گرتهبرداری ناموفقی از نیمه پنهان ماه بودیم که آن بخشهای گریهدار ماجرا را گلچین کرده و با هدف بیدار کردن حس ترحم، تصاویر آهسته و موسیقی عاشقانهای را هم به مخاطب تحویل میدهد. بی آنکه چندان خبری از ذکر اهداف والای شهدا در دفاع از حرم حضرت زینب (س) و نبرد در سرزمینی دیگر باشد. هرچه هست گوشههایی است به برخی جملات شهید که آن هم لابلای خاطرات گریهدار خانواده گفته می شود. سوال دومی که بالا ذکر شد، اینجا نیز قابل بررسی است. اگر «ملازمان» حرم، همسران شهدا هستند، چرا کمتر به خودِ آنها از آن جهت که ملازم مدافعان حرماند پرداخته شده است؟ کنار هم گذاشتن خاطرات و سیر زندگی با شهدا، کجای پازل معرفی شخصیت زینبوار این زنان است؟ که حرفی از اعتقادات و ایدئولوژی و اهداف آنها نیست یا کمتر هست و بیشتر از درددل و غم فراغ و دلتنگی فرزندان شهید گفته می شود؟ در این برنامه نیز، گروهی از بزرگترین حماسهسازان معاصر جامعه ما، در سایه بیتوجهی و شاید نابلدی برنامه سازان ما، فراموش میشوند یا در پشت کلیشههایی از زندگی بر پرده تلویزیون، پنهان میمانند.
این پنهان ماندن در پسِ آن نگاه سطحی به تولیدات رسانهای روی میدهد که صرف حضور یک زن در برنامه یا پشت صحنه و در مقام تولیدکننده اثر را برای «زنانه» خواندن آن متن رسانهای و یا داشتن رویکرد «زنمحور» کافی میداند. نگاهی که استفاده از مجری زن، نریتور زن و بازیگر زن را در پاسخ به نقد «عدم بازنمایی صحیح از زنان در رسانه» عَلَم کرده و این نقدها را بهانهجویی یا سختگیرانه میخواند. در اغلب مواقع تلاش برای ساختن قهرمانی از جنس زن، به دلیل آشنا نبودن تولیدکننده به ظرایف و نکات بازنمایی این قشر با شکست مواجه بوده است. در عرصه تلویزیون قهرمانان زن کمتر دیده شده و باورپذیر بودهاند - به یاد بیاورید سریالهای «نرگس»، «ستایش» و اخیراً «کیمیا» را- و مخاطب تنها در اشک ریزان گاه و بیگاه با آنها همذاتپنداری کرده است. این اتفاق در حالی روی داده است که قهرمانان زن در بطن جامعه ما زندگی میکنند، فرزندانشان را تربیت میکنند و در تاریخ تکرار می شوند. قهرمانانی که نه نیاز به ترحم مخاطب و سیل اشکهای او پای روضههای مکشوف بین او همسر و فرزندانش دارند و نه برای بودن و ایفای نقش نیازمند توجهات ابتر رسانهای برخی تولیدکنندگان هستند.»
*سری اول این برنامه، از شبکه دو سیما پخش شده بود.
** بر همین مبنا مخاطب هدف نیز متفاوت دیده میشود. هنگاهی که برنامهای برای معرفی شهدا تولید میشود، مخاطبان نباید صرفاً زنان، که اتفاقاً باید مردان جامعه باشند. در حالیکه ظواهر برنامه و گاهی محتوای آن نشان دهنده توجه به معیارهایی برای جذب مخاطبان زن است.