به گزارش خبرنگار مهر، بهرام کلهرنیا هنرمند گرافیست یکی از سخنرانان مراسم تقدیر از هنرمندان و مولفان تأثیرگذار مهمترین رویدادهای تجسمی سال ۹۴ بود که از سوی جشن تصویر سال شامگاه ۱۰ اسفندماه در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
عابدینی و آثاری که اثر انگشتش بود
کلهرنیا درباره رضا عابدینی و تأثیرگذاری او بر گرافیک ایران سخن گفت و در آغاز به نخستین دیدارش با عابدینی اشاره کرد و گفت: اولین بار عابدینی را در دفتر مرتضی ممیز دیدم که در دیدارهای مرتب با ممیز روزی وی را دیدم که سمت راست من نشسته بود و من احساس کردم که سمت راستم یک موجودیت تجربه نشده ای است. دفترچه کوچک کاغذ گراف دستش بود و چند قلم سبزرنگ داشت که پیوسته در آن دفترچه خط می کشید. خط های بی نظامی که من نمی فهمیدم و بعد دیدم که آرام آرام چیزی مثل امضا از میان این خطوط شکل می گیرد. بی تابانه دستش مشغول چرخاندن قلم بود. چندین ماه بعد، گروه درسی را اداره می کردم که از مرتضی ممیز خواستم تعدادی جوان که طریق دیگری را در فکر کردن بلد باشند، به من معرفی کند تا آنها را در نظام آموزشی وارد کنیم چون از حالت بسته و مسدود مدرسه کسل شده بودم و می خواستم که نسل جدید بیایند و حرفشان را بزنند که ممیز به من گفت رضا عابدینی را ببر و به این ترتیب او با توصیه ممیز به مدرسه آمد و کلاس ها شروع شد.
کلهرنیا ادامه داد: رضا عابدینی با احمد امین نظر دوستی داشت که او هم به حق طراح است. چرا که وقتی خطی را می کشید، از آن موضوع و معنا می سازد. دوستی این دو من را کنجکاو کرد که چه شباهتی در کارشان وجود دارد. یکی دو سال بعد، کتابچه «منظر» را منتشر کردند که ترکیبی از فعالیت های آنها و طرز فکر و اندیشه به هم تنیده شده این دو دوست بود. کتابی که تمام قواعد را زیرپا می گذاشت و مایل بود کلیشه نباشد و به طریق دیگری دیده شود. چیزی بود میان ادبیات، طراحی و خط و هر آن چه فکر کنید. به شدت خصال انسانی داشت و من بسیار هیجان زده شدم.
این استاد دانشگاه افزود: بعد بیشتر متوجه رضا شدم که با چه سخت کوشی و مسئولیت و ظرافتی به دنبال چیزهایی است که مثل نشان انگشتش باشد. از پالت رنگی که به کار می برد و شیوه برخوردش با موضوع، خط، طراحی و صفحه آرایی و ... او تمام مدت مترصد به فرجام رساندن ایده هایی بود که روی کاغذ می ساخت. گاهی کاغذ ها را دور می انداخت و گاه گوشه یک روزنامه جایی برای اتودهایش بود. از ترکیب نقش و نگار نوشتار چاپی، مرکب بد چاپ روزنامه و قلم ماژیک سر دست او اتفاقاتی بیرون می آمد که نام و نشان نداشت اما به روند ذهن تجربه گرای او تعلق داشت. ذهنی که خودش را از پیش محکوم نکرده بود که این گونه باید کار کنم، ضمن این که زیر جلدش راهی بود برای شناسایی خویشتن.
کلهرنیا با بیان این که رضا عابدینی دغدغه های فارغ عادت و تجربه نشده را با خود حمل می کرد، اظهار کرد: یک روز با هم درباره نوشتار گفتگو می کردیم. من تاکید داشتم که نوشتار یعنی زبان و ریخت نوشتار یعنی معنا. رضا گفتگویی را شروع کرد که من را هیجان زده کرد که از چه زوایای عجیبی به این ماجرا نگاه می کند و چه ذهن پخته ای دارد. او از این می گفت که چگونه کلمات را واژگونه کند و در دیدار واژگونه آنها به خودش بگوید که می شود آن را به طریق دیگری صدا کرد و این که آیا می شود وارونه خواند؟ و به این نکته رسید که می شود وارونه اندیشید.
عابدینی در برابر جاذبه جهان ترور شخصی در آثارش می کرد
این طراح گرافیک پیشکسوت تأکید کرد: ما بسیار محکوم جاذبه هستیم اما رضا عابدینی در برابر جاذبه جهان، نوعی ترور شخصی در کارهایش انجام داد و تلاش کرد مثل ژاپنی ها و چینی ها و کره ای ها به طریق دیگری از بالا به پایین، چپ به راست، پایین به بالا و تمام زوایایی که قلم می توانست رفتار کند، حرکت کند و این کاری بود که جسارت می خواست. او کم کم پختگی نسج بصری ساخت که با یک ارزش بیانی خاص شکل گرفت و ظرف مدت کوتاهی به قلم های خوشنویسی توجه کرد، آنها را زیرو رو کرد و زیبایی شناسی اختصاصی قلم نوشتاری فارسی را درونی کرد و بعد متوجه شد بین قلم چاپ سربی و نوشتاری چه اختلافی وجود دارد.
وی با بیان این که چاپ سربی خیلی دیر وارد ایران شد، دلیل آن را مقاومت خوشنویسان در برابر این اتفاق ذکر کرد و یادآور شد: خوشنویس قلم داخل مرکب و صدای ناب کشیده شدن روی کاغذ را مثل یک موسیقی تاریخی آنقدر شنیده بود که نمی توانست به سادگی آن را کنار بگذارد. مفتون آن بود و نه تنها او بلکه تمام مردم مفتون او بودند. قلم نستعلیق در برابر حروف سربی مقاومت کرد و حروف سربی با تاخیر وارد ایران شد.
کلهرنیا با بیان این که طراحان ایرانی مفتون زیبایی شناسی انتزاعی خوشنویسی هستند، بیان کرد: قلم خوشنویسانه در نظام چاپ سنگی جایگاهی را ساخت که طراحان گرافیک همگی هنوز به آن مبتلا هستند. ما تنها ملت از طراحان گرافیک دنیا هستیم که وقتی می خواهیم لوگوتایپ یا بهتر بگویم «نشان نوشته» طراحی کنیم، قلم برمی داریم و ترسیمی کار می کنیم، دیگران این کار را نمی کنند بلکه تایپ می کنند. ما مفتون یک زیبایی شناسی انتزاعی تاریخی هستیم و رضا عابدینی خیلی خوب با این موضوع درگیر شد. او متوجه شد در ریخت زشت و نابهنجار قلم سربی قابلیت دیگری وجود دارد که می توان هر تک حرفی را جداگانه نوشت مثلا قاف وسط کلمه را می توان جداگانه به مثابه یک ریخت دید.
قلم عابدینی دارای همان اعتبار قلم داوینچی است
این هنرمند طراح ادامه داد: عابدینی، به ناگهان انتزاع ریخت حروف را به راه دیگری کشف کرد و بعد شروع کرد به تکه تکه کردن حروف که این اتفاق جالبی بود. این ها را به هم آمیخت و بعد تصویر را به آنها اضافه کرد، پالت رنگش را تکمیل کرد. پالت رنگ های او مربوط به خاکند و بوی کویر ایران را می دهند، هیچ کدام از رنگ هایش غلو شده و شبیه طراحان سوئیس نیستند. او روح رنگ و رنگ هایی را که به سمت بیان رازآمیز حرکت می کنند، درک کرد نه داد زدن و تبلیغ کردن و تمام اینها را آرام آرام درونی کرد.
وی اضافه کرد: رضا عابدینی نقاش است و نقاشان به طریق دیگری می اندیشند. طراحان گرافیک جوان به سبب این که نقاشی انجام نداده اند، دستشان امروز قلم شکسته است. به همین سبب بخشی از زیبایی شناسی رنگ و فرم را نمی توانند ببینند. رضا عابدینی شاگرد هنرستانی بود و سال ها مشق کرده و طراحی کرده بود و به همین سبب وقتی قلم را روی کاغذ می گذارد در نوسان کوچک تیره و روشنی که با قلم روی کاغذ می سازد، چیزی می سازد که دارای همان اعتباری است که قلم داوینچی و پیکاسو می ساخت. یعنی به ژرفا نشستن بیان ارزنده زیبایی شناختی کار یک طراح.
عابدینی در گرافیک ایران جریان ساز بود
کلهرنیا با اشاره به این که رضا عابدینی در گرافیک ایران جریان ساز بود، یادآور شد: او چندین قابلیت متفاوت بر خود متصور کرد و بعد از ایران رفت. او جریان ساخت. چند نفر در طول تاریخ هنر جریان ساز بوده اند. مودیلیانی یا ریورا هم جریان ساز نبودند بلکه آنها هنرمندان بزرگی بودند که آثارشان را در آتلیه ساختند و امروز در موزه هاست اما جریان ساز نبودند اما رضا عابدینی ایده ای را ساخت که ایده بدون نام و نشان و شناسنامه، صاحب زندگی هایی شد که همه به خصوص نسل جوان به آن نگاه کردند.
موضع گیری در برابر عابدینی
وی با اشاره به موضع گیری هایی که برابر کارهای عابدینی صورت گرفت، گفت: پیرانی همچون من در برابر او موضع گیری کردند شاید چون ترسیدند اما خیلی ها جا زدند و کارهایش را به حساب آنارشیسم و بدعت گذاری های بی برنامه گذاشتند. بلافاصله در دفاع از خوانایی موضع گیری کردند آیا فرم به تنهایی نمی تواند خوانا باشد؟ چرا نمی تواند فرم فرم است. الفبا پیش از آن که قواعدی بر نظام نوشتاری داشته باشند، فرم است و رضا عابدینی همین را می گوید. وی سراغ ارزش های ابتدایی و اصیل نشانه های گرافیک نوشتار رفت و آنها را دوباره دید و شناسایی کرد و هزاران کار با آنها انجام داد.
هنرمندی که خاکستری ها را می شناسد
کلهرنیا با اشاره به آثاری که عابدینی در سال جاری در ایران به نمایش گذاشت، گفت: در نمایشگاهی که عابدینی در تهران برپا کرد بعد از مدتی که در ایران نبود، من هیجان زده بودم که چه خواهم دید و زمانی که سراغ آثارش رفتم مداومت سنت رضا عابدینی را دیدم. این که او بیش از هر چیزی ارزش خاکستری ها را می شناسد. دوستان جوان من بدون شناخت خاکستری ها نمی توان طراح گرافیک بود. یک هنرمند بدون شناخت خاکستری ها و بعد از آن سیاه و سفید نمی تواند به درستی ارزش های بیانگر یک سند گرافیک را بسازد و رضا عابدینی در آخرین نمایشگاه آثارش خاکستری ها را به فراوانی به کار برد.
وی افزود: عابدینی سراغ یک تکنیک ساده شده چاپ رفت و نیرومند از آنها استفاده کرد. به این دلیل که به یک نشان انسانی دیگر احتیاج داشت و فقط خط را نمی خواست استفاده کند. خط هم به معنی ترسیم هم به معنی نوشتار. این دو تا را فقط کار نداشت بلکه به حضور انسان احتیاج داشت. به پرتره فیگور و چهره هایی که نمی شناسیم و همه آنها را در ترکیب های به هم تنیده شده با رفتاری کم و بیش کوبیسمی به هم آمیخت و طرحی خاکستری را ساخت که مثل پژواک های نام آدمیزاد بود نامی که نمی دانیم کیست. این ها اسم دارند و شناسه های ارتباطی شخصیتی هستند.
باید موسیقی را در آثار عابدینی دید
کلهرنیا گفت: رضا عابدینی طراحی ها و عکس هایی را تبدیل به طرح های خاکستری کرد و در زمینه کار خودش آنها را به صورت چاپ و نیم چاپ هایی گنجاند و قدرت بخشید تا روی این زمینه اتفاقات دیگری را انجام دهد. این که خط را با ترکیب انسان به فراورده نویی تبدیل کرده بود، ناگهان خط مثل بالی روی گرده طرحی قرار می گرفت. ناگهان خط لباسی می شد به تن آدمی، ناگهان پرتره ای از خود ساخته که نیمی خط، نیمی رضا عابدینی، نیمی تاریخ، نیمی انسان و ... است و موسیقی به وجود آورد که باید به موسیقی رضا عابدینی با دیدن گوش بدهیم. او جهان یکه استثنایی را می بینید جهانی بسیار پرفراز و نشیب و رضا عابدینی در نمایشگاهی که برپا کرد از ترکیب آزادتر، شاعرانه و موسیقیایی خط بهره برداری های قوی و نیرومندی را به وجود آورد. خطوطی که ریشه هایی از خط کوفی شرقی و ایرانی داشت. رضا عابدینی قطعا به این خطوط خوب نگاه کرده بود.
شنیدن صدای تار ایرانی و موسیقی باروک اروپایی در آثار عابدینی
وی افزود: او از طریق تکرار کردن و ریز و درشت کردن خطوط، ریتم را به وجود آورده است. وقتی از موسیقی آثار رضا عابدینی گفتگو می کنم برای این است که ریتم جایگاه این موسیقی را می سازد و اطمینان دارم که عابدینی وقتی کار می کند، به موسیقی گوش می دهد. وقتی کارهایش را نگاه می کردم در آخرین نمایشگاهش، دو خانواده موسیقی دیدم موسیقی ایرانی و اروپایی که در موسیقی اروپایی باز دو گروه دیدم، موسیقی کلاسیک و نو که در آن صداهای شگفت انگیز و نو پدید که از سازهای الکترونیک شکل می گیرد. آشکارا احساس کردم که اینها در کارش اثر داشته است. گاه در کنتراست و شتاب خطوط، موسیقی نو را می دیدم و گاه نوعی ضرباهنگ نرم پنهان موسیقی باروک اروپایی بود و گاهی صدای تار سنگین نیرومند و غنی ایرانی بود که در کار بازتابانده شده بود. گوش رضا عابدینی مبتلا به گرافیک است. همان طور که عصب او روی سیم تار جاری است و به طریقی پندارهای بصری گرافیکش را بر اساس تپش نغمه های موسیقی شکل می دهد. جهانی را تجسم کنید که یک سوی آن رضا عابدینی است و آن سویش موسیقی است، گرافیک است، خاکستری است، فرم است، بیان است.
گرافیک های نقاشانه
کلهرنیا تأکید کرد: رضا عابدینی برای ما تابلوهایی ساخته که مشخصا گرافیک است. اما گرافیک جایگاه نقاشانه و طراحانه پیدا کرده است و از تبار ساخت یک پوستر برای چاپ شدن به نظام بصری تابلوی روی دیوار تبدیل شده است. گرافیک به اثر محیطی تبدیل شده است.
آثاری با بوی کاهگل و کویر ایران
کلهرنیا در پایان صحبت هایش تصریح کرد: اگر قرار است کار هنری کنیم باید به راه دیگری موجودیت خود را ادامه دهیم. رضا عابدینی این راه را ادامه داده است و با وجود سال ها دور ماندن از ایران، آثارش به شدت ایرانی بود. کارهایش بوی کاهگل می دهد، بوی کوچه های قدیمی و یاد پدربزرگ ها و مادربزرگ ها را زنده می کند. زنده باد رضا عابدینی.