مترجم کتاب «نشانه شناسی» در نشست بررسی «مکتب نشانه‌شناسی امبرتو اکو» گفت: امبرتو اکو در کتاب نشانه‌شناسی خود طبقه‌بندی تازه‌ای ارائه می کند. اکو برای نشانه‌شناسی طرحی نو درانداخته است.

به گزارش خبرگزاری مهر، امبرتو اکو، فیلسوف، نویسنده و نشانه‌شناس برجسته‌ ایتالیایی در دانش نشانه‌شناسی آرای تاثیرگذاری داشته و در کتاب «نشانه‌شناسی» خود بر این باور است که در نشانه‌شناسی نه از «نشانه‌ها» بلکه از نقش نشانه‌ای باید سخن گفت و نقش نشانه‌ای، رابطه‌ای است قراردادی که میان بیان و محتوا برقرار می‌شود. کتاب «نشانه‌شناسی» اکو به قلم پیروز ایزدی به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه یازدهم اسفند با یاد امبرتو اکو به بررسی و تحلیل «مکتب نشانه‌شناسی امبرتو اکو» اختصاص داشت. در این نشست دکتر امیرعلی نجومیان و پیروز ایزدی حضور داشتند.

رمزگان آفرینش‌گر، رابطه‌ هم‌بسته‌ بیان و محتوا

ایزدی مباحث خود را با تشریح و تبیین نظریه‌ای با عنوان نظریه‌ی نشانه‌شناسی اکو آغاز کرد؛ وی اظهار داشت: امبرتو اکو در کتاب نشانه‌شناسی خود شیوه‌ تولید نشانه‌ها را توضیح می‌دهد و طبقه‌بندی تازه‌ای از آن‌ها ارائه می‌کند. در واقع می‌توان گفت اکو برای نشانه‌شناسی طرحی نو درانداخته است که تا حدودی از مباحث پیشین این حوزه متفاوت می‌نماید. به عقیده‌ی او طبقه‌‌بندی پیشین نادرست است و برای ارائه‌ی تفسیری تازه که بهتر بتواند از عهده‌ی تبیین پدیده‌های نشانه‌ای بر آید باید به نقش نشانه‌ای توجه کنیم. او برای تحقق این امر از مدل مکتب کپنهاگ بهره می‌جوید. نظریه‌پردازان این مکتب چگونگی شکل‌گیری نشانه‌ها را در دو سطح «بیان» و «محتوا» بررسی می‌کنند.

وی ویژگی‌ها و مولفه‌های این رویکرد را برشمرد و تصریح کرد: هرکدام از دو سطح یادشده از سه جزء ماده، صورت و جوهر تشکیل شده‌اند. در سطح بیان، ماده یک توده‌ی پیوسته‌ی بی‌شکل است که نظام یا رمزگان نشانه‌ای، عناصر معتبر این توده‌ی بی‌شکل را جدا می‌کند؛ در پی این امر یک صورت به دست می‌آید که می‌تواند بیان را در قالب جوهر تولید کند. در سطح محتوا نیز همین حالت رخ می‌دهد؛ ماده‌ای که در محتوا وجود دارد، همان میدان تجربه یا یک فرهنگ خاص است که وقتی عناصر معتبر از آن جدا می‌شوند یک صورت پدید می‌آید؛ آن صورت مدلی می‌شود برای تولید جوهر. در این‌جا صورت و جوهر با مدل (نوع) و رخداد مترادف هستند؛ یعنی بر اساس مدلی که موجود است رخدادها تولید می‌شوند یا صورتی وجود دارد که جوهر تولید می‌کند.

ایزدی افزود: نقش نشانه‌ای که مفهومی کلیدی و محوری در نظریه‌ی اکو است، به مثابه رابطه‌ی بین صورت بیان و صورت محتوا است؛ این رابطه بر اساس قرارداد شکل می‌گیرد. اکو در ادامه‌ی این مبحث رابطه‌ی بین مدل و رخداد را بررسی می‌کند. در مقطعی رخداد می‌تواند بی‌نهایت تکرار شود؛ در شکلی دیگر فرایند بازتولید دشوار می‌نماید و برای تحقق آن به فرمول تخصصی بسیار پیچیده‌ای نیاز است. اکو از آ‌ن ‌پس بحث همانندها را طرح می‌کند؛ در این حالت رخداد با مدل همانند است. برای تولید همانند تنها باید بتوان ویژگی‌های مدل را به همان ترتیب اولیه‌ی آن بازتولید کرد. برای تحقق این امر نیز باید بتوان قاعده‌ای را که حاکم بر تولید مدل بوده است شناسایی کرد.

وی در شرح گونه‌ دیگری از رابطه‌ رخداد و مدل تصریح کرد: این مورد بدل نام دارد؛ در این شکل رخدادی که تولید می‌شود تا حدودی از مدل متفاوت است؛ اما اگر برخی ویژگی‌های بنیادین در نظر آورده شوند، بدلی رضایت‌بخش و شناسایی‌پذیر تولید می‌شود. ممکن است در ساخت این بدل‌ها برخی ویژگی‌های فردی نیز وجود داشته باشند. بحث نسبت آسان و نسبت دشوار نکته‌ای دیگر است که در نشانه‌شناسی اکو بسیار اهمیت دارد و جزو مفاهیم کلیدی آن است. وقتی یک رخداد بیان با صورت خود تطابق می‌یابد؛ این تطابق بر اساس یک نظام بیانی نهادینه‌شده صورت می‌گیرد؛ یعنی رمزگان و قواعدی وجود دارند که رخداد بر اساس آن‌ها تولید شده است؛ در نتیجه بازشناسی و درک آن بسیار آسان خواهد بود.

ایزدی افزود: اما در شکلی دیگر رخداد به جای صورت با محتوا رابطه‌ای مستقیم دارد؛ در این صورت با نسبتی دشوار سروکار داریم. در این‌جا دو حالت وجود دارد: در حالت اول مدل بیانی از پیش‌شکل‌گرفته‌ای وجود ندارد؛ چراکه عناصر معتبر نظام محتوایی تاثیرگذار در این مدل (نوع) بیانی مشخص نیستند و نمی‌توانند مدلی از بیان را دست دهند. در این‌جا تاثیر نوع محتوایی بر نوع بیانی مطرح است؛ در این حالت نوع بیانی توسط نوع محتوایی انگیخته می‌شود که خود سازمانی ندارد؛ این‌گونه است که مفسران از عهده‌ی تحلیل نشانه بر نمی‌آیند. اما در حالتی دیگر نوع بیانی با نوع محتوایی یکسان است.

وی سخنان خود را با تشریح مباحث کهکشان‌های بیانی و سحابی‌های محتوایی ادامه داد و تصریح کرد: این بحث بر این امر دلالت دارد که سازمان محتوایی نشانه نامشخص است؛ یعنی شمار زیادی از واحدهای محتوایی وجود دارد که تداعی آن‌ها ممکن نیست؛ چون رمزگذاری نشده‌اند تا بتوان بر اساس آن‌ها صورتی بیانی را درانداخت و تفسیری را صورت داد. در این‌جا انگیزشی که با محتوا اعمال ‌شود وجود ندارد. در این حالت نوع محتوایی وجود ندارد؛ بنابراین نوع بیانی هم نمی‌تواند صورت یابد و تفسیر نشانه غیرممکن می‌شود. اما اگر تولیدکننده یا آفرینش‌گر در فرآیند کار خود رمزگان تازه‌ای را پدید آورده باشد که بتوانند در مقاطعی توجه مخاطب را برانگیزند، ممکن است رابطه‌ای هم‌بسته میان بیان و محتوا شکل گیرد.

ایزدی در انتها به تشریح بخشی دیگر از آرای اکو پرداخت و اظهار داشت: در نظریه‌های پیشین نشانه‌شناسی تقابل‌هایی مترادف وجود داشته است؛ از آن‌جمله می‌توان به اختیاری در برابر انگیخته، قراردادی در برابر طبیعی یا دیجیتال در برابر آنالوگ اشاره کرد. از نظر اکو این تقابل‌ها نقض‌پذیر هستند و نمی‌توانند در تفسیر و ادراک نشانه‌ها موثر باشند. او مثال‌های متعددی در این‌باره (با استناد به شمایل‌ها) ارائه کرده است. اکو معتقد است در شمایل‌گرایی با شباهت و قیاس سروکار نداریم؛ در این‌جا نیز (چون در گستره‌ی کلمات که دال و مدلول بر اساس قرارداد و پیوندهای فرهنگی تعریف می‌شوند) سروکارمان با رمزگذاری‌های فرهنگی است. این رویکرد یکی از وجوه ممیز نظریه‌ی اکو از نظریات پیشین است. اکو در بخش آخر کتاب، گونه‌شناسی تازه‌ای از شیوه‌های تولید نشانه مطرح کرده است؛ به عقیده‌ی وی در فرآیند تولید نشانه چهار متغیر نیاز است: کار فیزیکی لازم برای تولید بیان، رابطه‌ی نوع و رخداد (براساس نسبت آسان یا نسب دشوار)، شکل‌گیری پیوستار و شیوه‌ی تجزیه.

وی در انتهای سخنان خود متغیر آخر را به اجمال تشریح کرد.

انسان‌شناسی فرهنگی، فیلسوف و البته رمان‌نویس

نجومیان ضمن ارائه‌ شرحی مختصر درباره‌ی انواع مکاتب نشانه‌شناسی جایگاه اکو را در این میانه تشریح کرد؛ وی گفت: اولین و مهم‌ترین مکتب نشانه‌شناسی، مکتب نشانه‌شناسی پاریس است. بزرگان این مکتب با روایت‌شناسی رابطه‌ نزدیکی دارند و آرای ایشان بر مبنای آرای سوسور شکل گرفته است. در همان مقطع مکتبی در روسیه شکل گرفته است که آن را به مکتب نشانه‌شناسی روسیه می‌شناسیم. آن‌چنان‌که گفته شد مکتبی نیز در کپنهاگ شکل گرفت. مکتب دیگر، مکتب نشانه‌شناسی آمریکا است که بر نوعی نشانه‌شناسی-پراگماتیسم دلالت دارد. در این میان امبرتو اکو قرار دارد که خود به تنهایی صاحب مکتب است. برخی نظریه‌پردازان نظریات او را با مکتب آمریکا همراه دانسته‌اند و مکتب ایتالیایی-آمریکایی اکو نامش داده‌اند. دلیل این امر این است که نظریات وی با اندیشه‌های پرس آغاز می‌شود.

نجومیان افزود: من بر آنم تا قدری تفاوت‌های پرس و سوسور را بررسی کنم تا دریابیم چرا اکو برای پرس اهمیت بیشتری قائل است. اکو در جایی می‌گوید: «تمام آن‌چه انجام داده‌ام درباره‌ی یک چیز است؛ تلاشی سرسختانه برای درک سازوکاری که از آن طریق به جهان اطرافمان معنی می‌دهیم.». او نشان می‌دهد نه‌تنها نشانه‌شناس، بلکه نظریه‌پردازی است که به حوزه‌ی معنا، تفسیر و دلالت علاقه دارد. به تعبیر دیگر باید دریابیم چگونه اندیشه‌ی سوسور قابلیت نداشت درباره‌ی فرآیند ساخت معنا توضیح دهد؛ گویا پرس می‌توانست این امر را محقق کند. بنابراین برای دریافت رویکردهای اکو باید از نظریات پرس آغاز کرد. اکو در شیوه‌ی نقد و تحلیل خود از ابزارهای ساختگرایی (او یک ساختگرا نیست) استفاده می‌کند؛ او معنی‌شناسی ساختگرا است؛ یک نظریه‌پرداز رمزگانی است که به اندیشه‌های مکتب کپنهاگ اهمیت می‌دهد؛ او یک انسان‌شناس فرهنگی، فیلسوف و رمان‌نویس است؛ او نظریه‌پرداز در حوزه‌ی نظریات پرس است.

وی تاکید کرد: باید دریافت چرا اکو در تحلیل متن از ابزار ساختگرایی بهره می‌جوید اما ساختگرا نیست. به عقیده‌ی اکو وقتی ساختگراها درباره‌ی ساختار می‌گویند، گویی واقعیت‌های بیرونی را در نظر دارند؛ آن‌ها از یاد می‌برند ساختارها مدل‌های فکری و ذهنی هستند که ما برای سامان‌دادن به پدیده‌ها و رویدادهای اطراف از آن بهره می‌جوییم؛ او در این‌باره می‌گوید: «ساختگرایی، ساختارها را چنان مجسم، ثابت و ملموس توصیف می‌کند که گویی ابژه‌های واقعیت هستند»؛ اکو این رویکرد را ساختگرایی هستی‌شناسانه می‌نامد. به عقیده‌ی او اگر ساختاری وجود داشته باشد، تنها در حوزه‌ی زبان دیده می‌شود. در این‌جا نوعی دگماتیسم در ساختگرایی اتفاق می‌افتد که اکو از آن دوری می‌کند.

نجومیان در ادامه چرایی و چگونگی رویارویی اکو با ساختگرایی را تشریح کرد؛ وی اظهار داشت: اکو به ساختگرایی به‌عنوان یک روش باور دارد؛ به عبارتی او ساختگرایی روش‌شناختی یا متدولوژیک را باور دارد. در ساختگرایی متدولوژیک تنها برای صورت‌بندی تحلیل از الگوهای ساختاری استفاده می‌شود؛ در این رویکرد نمی‌توان برای ساختارها مقامی فرازبانی و استعلایی قائل شد؛ ساختارها تنها ابزارهایی برای تحلیل هستند و زمانی که مشاهدات ما الگوهای ساختاری نوعی را ایجاب کند به راحتی آن‌ها را تغییر می‌دهیم. در این‌جا حرکتی از ساختارگرایی به پساساختگرایی مشاهده می‌شود. اما باید تاکید کرد اکو یک پساساختگرا هم نیست. او در جایی قرار دارد که هیچ‌جا نیست.

وی ادامه داد: اکو می‌گوید: «نشانه‌شناسی برنامه‌ای پژوهشی است که تمام فرآیندهای فرهنگی را به‌عنوان فرآیندهای ارتباطی مطالعه می‌کند.». به زعم او وقتی نشانه‌شناسی مطرح می‌شود که هر پدیده‌ی فرهنگی را نوعی ارتباط رمزگانی میان یک فرستنده و یک دریافت‌کننده فرض کنیم. هر پدیده‌ای که به این شکل صورت گیرد در حوزه‌ی نشانه‌شناسی مطرح می‌شود. «فرهنگ را می‌توان با رویکرد نشانه‌شناسی مطالعه کرد؛ اما پدیده‌های فرهنگی را می‌توان از نگاه غیر نشانه‌شناسی هم بررسی کرد.»؛ بنابراین نشانه‌شناسی همواره تنها ابزار موجود نیست. به این تعبیر همه‌ی پدیده‌ها قابلیت تحلیل نشانه‌ای دارند به شرط این‌که در حوزه‌ ارتباط قرار گیرند. اکو در این‌جا نظریه‌ی دروغ را مطرح می‌کند.

نجومیان برای شرح و تعریف این نظریه نقل قولی را از اکو خواند: «نشانه‌شناسی با تمام چیزهایی سروکار دارد که می‌توانند یک نشانه به حساب بیایند؛ به بیان دیگر یک نشانه هر آن‌چیزی است که می‌تواند به صورت دلالت‌مند جایگزین چیز دیگری شود. ضرورتی ندارد که این چیز دیگر وقتی نشانه‌ای به جایش می‌نشیند حتما وجود داشته یا عملا در جایی موجود باشد؛ بنابراین نشانه‌شناسی در اصل رشته‌ای است که به مطالعه‌ همه‌ آن چیزهایی می‌پردازد که می‌توان برای دروغ‌گفتن به کار برد؛ در صورتی‌که چیزی را نتوان برای دروغ‌گفتن به کار گرفت، متقابلا برای گفتن حقیقت نیز نمی‌توان از آن استفاده کرد. در واقع چنین چیزی اصلا نمی‌تواند برای گفتن به کار برده شود. به عقیده‌ی من ارائه‌ی تعریفی از یک نظریه درباره‌ی دروغ باید به عنوان برنامه‌ای کم و ‌بیش فراگیر برای نشانه‌شناسی عمومی مدنظر قرار گیرد.»

وی به رابطه‌ای کاملا اختیاری میان دال و مدلول در نظرگاه اکو اشاره کرد و در شرح آن تصریح داشت: در این رابطه یک نشانه می‌تواند جای هر چیزی بنشیند که فضای معنی را می‌گشاید. باید اشاره کرد که سوسور نیز به رابطه‌ اعتباری بین دال و مدلول پرداخته است؛ اما در آرای وی نهایتا این ارتباط پس از یک قرارداد آرام‌آرام ثابت و محکم می‌شود و به راحتی نمی‌توان تغییرش کرد؛ سوسور دال و مدلول را دو سوی یک ورق کاغذ می‌داند (منفک از هم نیستند). در این‌جا اکو قدری به پساساختگراها نزدیک می‌شود؛ نزد ایشان رابطه‌ دال و مدلول قابلیت جابه‌جایی دارد. این‌گونه است که پرس به کمک اکو می‌شتابد.

نجومیان در ادامه به معرفی آرا و نظریات پرس پرداخت و اظهار داشت: چارلز سندرس پرس فیلسوف، منطق‌دان و ریاضی‌دان است. به زعم وی سه وجه نشانه‌ای وجود دارد: اولین آن‌ها ابژه است؛ این واژه در فارسی به مصداق، مرجع یا موضوع ترجمه شده است. در واقع ابژه ارجاع نشانه است؛ آن‌چیزی است که بازنمایی می‌شود. دومین آن‌ها نمود یا بازنمون است که صورت نشانه است؛ در این‌جا چگونگی بازنمایی مطرح می‌شود؛ تا حد زیادی می‌توان گفت این دو تا حدی همان دال و مدلول هستند. پرس مساله‌ی سومی را مطرح می‌کند که در فارسی به تفسیر ترجمه شده است یا می‌توان معنای نشانه نیز خواندش. برخی این مفهوم را با مدلول سوسور یکی انگاشته‌اند که به هیچ‌روی اینگونه نیست؛ در واقع این معنا تنها نشانه‌ای است که در ذهن مفسر شکل می‌گیرد. بنابراین با تعریف این مولفه پرس قدری از فضای سوسوری خارج شده است.

وی افزود: تاکید بر این رویکرد به این معنا است که برای پرس اهمیت دارد یک نشانه در ذهن ما چگونه ساخته می‌شود یا معنا می‌سازد. پرس از این‌پس واژه‌ای دیگر می‌سازد که در فارسی فرآیند نشانه‌ای ترجمه شده است. در واقع او نشانه را در ارتباط با کسی که ادراکش می‌کند توضیح می‌دهد؛ در عین حال نیز تشریح می‌کند که فرآیند تفسیر در ذهن او که صورتش می‌دهد چگونه است. فرآیند نشانه‌ای به مثابه تعامل میان سه وجه پیشین است. بنابراین فرآیند نشانه‌ای به ماشین یا سیستمی می‌ماند که درون آن مدام حرکت جریان دارد. از این‌روی دینامیسمی در اندیشه‌ی پرس دیده می‌شود که در اندیشه‌ی سوسور کم‌تر وجود دارد. پرس بر آن است که فرآیند تولید نشانه بی‌پایان است.

نجومیان شکل رویارویی اکو با این رویکرد را تشریح کرد و گفت: اکو از الگوی پرس چند مفهوم مهم را بر می‌کشد. یکی از آن‌ها بحث تفسیر است؛ همچنین بر حرکت پویا و بی‌پایان میان یک تفسیر به تفسیر دیگر تاکید می‌کند. بر این اساس ما از پدیده‌های عالم پیرامونی خود یک‌بار معنا را استخراج نمی‌کنیم؛ بلکه ذهن ادراکی ما به طور منظم در حال ساخت معنا است. اکو در این‌باره می‌گوید: «خواننده یا دریافت‌کننده‌ متن باید قضاوت‌های نشانه‌شناختی انجام دهد؛ به این معنی که برای فهم معنی یک متن به‌ویژه زمانی که غیرمستقیم است دریافت‌کننده باید فرآیندهای همکاری تفسیری را به کار بندد.». در نظریه‌ سوسور گویی بودن یا نبودن آن‌که ادراک می‌کند در رخ‌داد دلالت‌ها تاثیری ندارد؛ گو این‌که دال و مدلول چیزهایی هستند که در ماشینی معناهایی را می‌سازند. پرس بر این معنا تاکید دارد که تا کسی آن را نبیند و تجربه و ادراک نکند هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد. اکو از نظریات نشانه‌شناسی در پیوند با هرمنوتیک استفاده می‌کند. این نبوغ او است.

وی در بخش دیگری از سخنان خود ارتباط آرای فوکو با آرای دریدا را بررسی کرد و اظهار داشت: یکی از مهم‌ترین آثار اکو «محدوده‌های تفسیر» نام دارد که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. او در این کتاب تاکید دارد تفسیر چارچوب و محدوده‌هایی دارد که باید آن‌ها را بشناسیم؛ او در این‌جا از آرای دریدا فاصله می‌گیرد. به اعتقاد اکو «فرآیند بی‌پایان نشانگی بر این اصل استوار است که هر بار، نشانه چیزی بیشتر می‌گوید نه چیزی دیگر.»؛ دو واژه‌ «بیشتر» و «دیگر» در این‌جا اهمیت بسیار دارند؛ به این معنی که نمی‌توان به راحتی تفسیرها را به حوزه‌های دیگر منتقل کرد. اکو محدوده‌های تفسیر را این‌گونه مشخص می‌کند: «درون هر گزاره تاثیرهای عملی آن تفسیر محدود می‌شود.»؛ «یک رابطه‌ دیالکتیک بین نیتی که درون متن است با نیت خواننده ایجاد می‌شود.»؛ «با تفسیر یک متن درون یک جمع ارتباطی بیناسوژه‌ای ایجاد می‌شود که بر تفسیرهای دیگر برتری می یابد».

نجومیان ضمن نقل قولی از اکو تاکید کرد: «نشانه‌ها نقطه‌ آغاز فرآیند تفسیر هستند.»؛ بنابراین اهمیت نشانه‌ها در دست‌یافتن به تفسیر است که «به مجموعه‌ بی‌پایانی از پیامدهای تصاعدی و جلورونده می‌انجامد.». نشانه‌شناسی اکو به زمینه‌ متن و بافت آن اهمیت می‌دهد؛ از این‌روی اکو را یک منتقد یا نظریه‌پرداز فرهنگی می‌شناسیم؛ چراکه او نشانه‌شناسی را در بستر فرهنگ طرح می‌کند.

وی در انتهای سخنان خود به شرح مفاهیمی چون «دانشنامه»، «متن باز» و «متن بسته» در آرای اکو پرداخت.