به گزارش خبرنگار مهر، عباس خامهیار معاون بینالملل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و فعال فرهنگی در مطلبی در صفحه شخصی خود در فیس بوک، به قرابتهای فرهنگی عمیقی که بین ایرانیها و تاجیکها در شهر خجند متبلور شده است، پرداخته است. این مطلب به قرار زیر است:
در تاجیکستان مجسمهها (یا به گویش تاجیکان هیکلها) تنها یکی از ابزارهای تزئین و زیباسازی شهر به شمار نمیروند بلکه به نظر میرسد با توجه به کثرت و تأکیدی که بر آنها وجود دارد، مجسمهها مانند شناسنامه شهر هستند و کاربردی هویتی برای شهر و شهروندان دارند. آنها تنها حجمی تراشیده از سنگ و سیمان نیستند که برای انداختن عکس یادگاری موضوعیت داشته باشند؛ مردم و دولتمردان در سایه گسترده این نقشها، گذشته تاریخی و فرهنگی خود را جستجو میکنند. مجسمه امیراسماعیل سامانی که به عنوان سمبل اقتدار حکومتی تاجیکستان از سوی حکومت تبلیغ میشود، در شهرها و نواحی مختلف این جمهوری در مناسبترین مکان نصب شده است. مجسمه رودکی، ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی نیز در نقاط مختلف شهرها به چشم میخورند.
با این مقدمه میخواهم اشاره کنم در شهر خجند که پایتخت ولایت تاریخی سغد در شمال تاجیکستان است، تنها مجسمهای که در دو جای مهم شهر نصب شده، متعلق به خواجه کمالالدین مسعود خجندی است که هفتصد سال پیش از خجند به تبریز آمد و حالا آرامگاهش در کنار مزار کمالالدین بهزاد در تبریز قرار دارد. این مساله نشان دهنده جایگاه و اهمیت او برای مردم و مسئولان ولایت سغد است. سال گذشته استاندار این ولایت همراه جمعی از شاعران و نویسندگان به تبریز رفتند و مشتی خاک از مزار او برداشتند و به پشتوانه همین خاک، مقبره نمادین باشکوهی برای او در شهر خجند ساختند.
کمال که در دیوان اشعارش گفته «گر بجویند به صد قرن نیابند کمال / بلبلی چون تو خوش الحان به چمنهای خجند» این شهر را به نیت زیارت کعبه ترک میکند و پس از گذر از شهرهای گوناگون، تبریز را میپسندد و تا پایان زندگیاش در این شهر به سر میبرد. او به عنوان شاعر و عارفی شناخته شده در تاریخ ادبیات فارسی زبانان، یکی از رشتههای پررنگ اتصال تاجیکستان با ایران به طور کلی و خجند با تبریز به طور خاص است. ایران نیز به پشتوانه همین موضوع چند سال پیش، هفته فرهنگی تبریز را در شهر خجند برپا کرد و همان زمان شهرهای تبریز و خجند خواهر خوانده اعلام شدند.
کمال که هم عصر لسان الغیب حافظ شیرازی بوده و با او مراوداتی هم داشته، بیت مشهوری درباره مردم شیراز نیز دارد که حالا بر کوبه خانه/موزه کمال خجندی در شهر خجند با خظ فارسی حک شده است؛ «با لطف طبع مردم شیراز، از کمال/ باور نمیکنند که گویم خجندیام». نمیدانیم شاید حافظ نیز در پاسخ این مهربانی او اینگونه خجند را توصیف کرده است؛ «حافظ چو ترک غمزه خوبان نمیکنی/ دانی کجاست جای تو؟ خوارزم یا خجند» اما هرچه که هست به نظر من خجند نه تنها به خاطر کمالش بلکه به دلیل بسیاری از وجوه فرهنگی و مردمیاش یکی از «ایرانیترین» شهرهای دنیا است. وقتی در شهر قدم میزنید یک پرسش را بسیار میشنوید: «شما از ایران هستید؟» و وقتی پاسخ مثبت میدهید یک لبخند صمیمی تحویل میگیرید و یک پاسخ دلنشین «چه خدمتی به شما کنیم؟»
حالا که مردم مهربان خجند را ترک میکنم از خودم میپرسم ما باید برای مردمی که با پشت سر گذاشتن هفتاد سال سرکوب کمونیستها برای فراموش کردن اصل و ریشه فرهنگیشان، این چنین خالصانه ما را دوست دارند، «چه خدمتی میتوانیم و باید بکنیم؟».