پروفسور استوارت سیم استاد دانشگاه نورث آمبریا انگلستان معتقد است که مسائل مطرح در علوم انسانی ماهیت چند بعدی یافته که حل آنها نیازمند مطالعات میان رشته ای در این حوزه است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-جلال حیران نیا: علم ‌ازقرن هفدهم به بعد رشد تصاعدی داشته‌است. قرن هجدهم دوران طرحها و حرکتهای علمی بنیانی بود، در قرن نوزدهم نخستین حوزه‌های بزرگ رشته‌ای با آهنگهای متفاوت پی‌ریزی می‌شوند، شاخه‌های اصلی دانش شکل می‌گیرند و روشهای خود را تعریف می‌کنند و سرانجام در آستانة قرن بیستم مرزهای اصلی ترسیم می‌شوند. در این میان علوم انسانی رشد کمی زیادی می‌یابد که به تخصصی شدن افراطی شاخه‌های آن می‌انجامد و انبوهی از الگوها و روشها پیدا می‌شوند.

این‌امر دستاوردهای زیادی را به دنبال داشته ‌است؛ اما حصرگرایی و بسنده کردن به یک گسترة محدود، در بسیاری از موارد موجب نفی و انکار سایر رویکردها و روشها شده‌است؛ به تعبیر دیگر هر چند تخصص گرایی، علم را دقیق‌تر وژرف‌تر کرده‌است؛ پیوند و تعامل میان علوم را از هم گسسته است.

حصرگرایی، محقق رادر زندان رهاوردهای خود محصور می‌کند و او را از کشف دیگر حقایق بی‌نصیب می‌سازد. در مقام فهم و شناخت یک امر تنها به یک بعد از آن بسنده می‌کند و غافلانه وجهی از شیء را هویت آن می‌پندارد (مغالطة کنه و وجه) و به این ترتیب امور را به چیزی فروتر از آنچه حقیقتاًهستند، کاهش می‌دهد(خطای تحویلی نگری).

گروهی از اندیشمندان از جمله ادموند هوسرل در اوایل قرن بیستم برای جبران آثار منفی تخصص گرایی به چاره جویی پرداختند و روشهای جدیدی را برای فهم بهتر پدیده‌ها و کشف قوانین حاکم بر آنها پیشنهاد کردند. «پدیدار شناسی» را می‌توان از نخستین گامهایی دانست که ‌بر ضد تحویلی نگری و حصرگرایی برداشته شد.

در گفتگو با پروفسور استوارت سیم استاد دانشگاه نورث آمبریا انگلستان و از متفکران برحسته تفکر انتقادی به بررسی تخصص گرایی در علوم انسانی و نسبت آن با مطالعات میان رشته ای در این علوم پرداخته ایم که در ادامه می آید.

*تخصصی شدن علوم انسانی به شکل امروزی با چه اهدافی در تاریخ اندیشه غرب صورت گرفت؟

اومانیسم در عصر رنسانس باعث گسترش و توسعه مفهوم مدرن علوم انسانی در غرب شد. در واقع تخصصی شدن علوم انسانی به نظام و سیستم دانشگاهها در قرن19 باز می گردد. در این قرن حرفه ای شدن دانشگاهها و تلاش برای جذاب کردن علوم انسانی به عنوان یک رشته دانشگاهی باعث تخصصی شدن علوم انسانی شد.

در حال حاضر رشته هایی چون ادبیات، زبان، تاریخ، فلسفه و غیره به عنوان رشته های علوم انسانی در دانشگاههای مختلف از جمله دانشگاههای غربی تدریس می شود. در دانشگاههای غربی این رشته ها از رشته های محبوب دانشگاهی نیز هستند.

*در حال حاضر گرایش در علوم انسانی در غرب به چه سویی است؟

در حال حاضر علوم انسانی در دانشگاههای غربی به مطالعات میان رشته ای گرایش یافته است.

*دلیل این گرایش چیست؟

یکی از دلایل این موضوع این است که در مطالعات میان رشته ای می توان موضوعات و مولفه های مشترک را به شیوه های گسترده ای مورد مطالعه قرار داد. به عبارت دیگر مطالعات میان رشته ای این امکان را مهیا می سازد که موضوعات جالب توجهی که به رشته های مختلف مربوط می شود را از زوایای متدلوژیک گوناگون مورد بررسی قرار داد.

*این پرسش مطرح است که آیا تمام حوزه های مطالعاتی در علوم انسانی قابلیت پیوند با رشته های دیگر و میان رشته ای شدن را دارند؟

پرسش جالبی است. در واقع می توان گفت تعداد کمی از رشته های علوم انسانی هستند که قابلیت ارتباط با حوزه های دیگر را نداشته باشند. در واقع رشته های علوم انسانی عمدتا در حال ارتباط برقرار کردن با سایر رشته ها و استقبال از مطالعات میان رشته ای هستند.

برای نمونه مطالعات ادبی و ادبیات در حال حاضر در ارتباط با فلسفه و تاریخ است. بر این اساس به طور کلی می توان گفت نگاه صرف تخصصی به علوم انسانی چندان مورد تشویق قرار نمی گیرد.

*بر این اساس روند مطالعات میان رشته ای در مقابل تخصصی شدن علوم انسانی قرار می گیرد؟

این تفکر که هر موضوع در علوم انسانی حوزه های منفصل و جدا از حوزه های دیگر باشد محو و منسوخ شده است. در حال حاضر آنچه دانشگاهها بر آن تأکید و توجه دارند حوز های مطالعاتی و موضوعاتی تحقیقاتی هستند که دربردارنده چند حوزه مطالعاتی است و چند رشته و حوزه در آن همپوشانی دارند.

حتی اگرچه دانشجویان هر رشته باید در حوزه مطالعاتی و رشته خود متخصص شوند اما باید در طیف وسیعی از موضوعات نیز متبحر باشند چرا که در معرض طیف وسیعی از موضوعات قرار می گیرند که نیاز به تبحر و داشتن مطالعات در آنهاست.

در حال حاضر گسترش مهارتهای قابل انتقال چیزی است که مورد تشویق و ترغیب قرار می گیرد.

*با توجه به صحبتهای جنابعالی آیا روند مطالعات در علوم انسانی به سوی میان رشته ای شدن حرکت می کند؟

یک دلیلی که برای توجه علوم انسانی به مطالعات میان رشته ای وجود دارد این است که محقق علوم انسانی در حال حاضر باید بتواند تصویری گسترده تر و وسیع تر از یک موضوع را ببیند. فهم دانشهای گوناگون چنین قدرت دید و نظارتی را می تواند به محقق علوم انسانی بدهد و یک پدیده را از زوایای گوناگون بنگرد.

دلیل دیگر برای توجه علوم انسانی به مطالعات میان رشته ای این است که محققان علوم انسانی نیاز به کسب مهارتهای قابل انتقال دارند که مستلزم داشتن طیف وسیعی از معارف در خصوص یک موضوع است. در واقع کسب چنین مهارتهایی از رهگذر آموختن یک رشته مطالعاتی حاصل نمی شود.

در حال حاضر محققانی موفق هستند که در چند رشته و حوزه مطالعاتی مطالعه و تحقیق کرده باشند و بتوانند یک موضوع را از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار دهند تا با دیدی جدید به موضوع بپردازند.

در حال حاضر چند بعدی دیدن یک موضوع در مطالعات علوم انسانی حائز اهمیت است و این باعث می شود در مطالعات و تحقیقات مرتبط با این حوزه دست بالا را داشت.