خبرگزاري مهر - گروه اقتصادي: سوالي كه طي سال‌هاي اخير مهجور مانده اين است كه مردم ساكن مناطق نفت‌خيز ايران كه غالبا در جنوب كشور قرار دارند،‌ تا چه ميزان از نعمت درآمدهاي سرشار مواد خامي كه در زير زمين‌هاي اجدادي‌شان قرار دارد،‌ بهره‌مند شده‌اند و آيا اصلا رضايتي از وضع موجود دارند؟

به گزارش خبرنگار اقتصادي مهر، نفت،‌ مهمترين كالاي بازارهاي اقتصادي و سلطان مواد خام است. نفت همچنين مهمترين منبع درآمد كشور ايران به حساب مي‌آيد؛ 70 تا 80 درصد درآمدهاي صادراتي ايران و حدود يك پنجم توليد ناخالص ملي آن را نفت تامين مي‌كند.

صنعت نفت ايران سابقه‌اي چند دهه‌اي دارد. از سال 1329 صنعت نفت كشورمان ملي شد تا دست ايادي خارجي از پردرآمدترين بخش اقتصادي كشور كوتاه گردد و درآمدهاي آن ميان خود مردم ايران تقسيم شود.

در سال‌هاي پس از انقلاب، بخش نفت ايران با تحولات متعددي روبرو شد كه اتخاذ سياست ترجيح شركت‌هاي داخلي بر خارجي،‌ توسعه صنعت بومي،‌ ارائه قراردادهاي بيع‌متقابل،‌ و عدم اعطاي تملك چاه‌هاي نفتي به شركت‌هاي خارجي‌، و ... از جمله اين تحولات به شمار مي‌روند كه هدف همگي آنها توسعه صنعت نفت كشور،‌ حركت به سوي خودكفايي، و توزيع عادلانه درآمدهايي بود كه در دوران رژيم پهلوي اثري از آنها در اقشار ضعيف جامعه ديده نمي‌شد.

حال كه بيش از 27 سال از انقلاب اسلامي گذشته است،‌ سئوال اساسي اين است كه چقدر به شعار خودكفايي در صنعت نفت و گاز عمل شده است؟ و در صورت عدم تحقق اين خودكفايي چه كسي يا كساني مقصر بوده يا هستند؟ صنعت نفت كشورمان تا چه حد از حضور شركت‌ها و مهندسان خارجي بي‌نياز شده است؟

و اما سئوالي كه طي سال‌هاي اخير مهجور مانده اين است كه مردم ساكن مناطق نفت‌خيز ايران كه غالبا در جنوب كشور قرار دارند،‌ تا چه ميزان از نعمت درآمدهاي سرشار مواد خامي كه در زير زمين‌هاي اجدادي‌شان قرار دارد،‌ بهره‌مند شده‌اند و آيا اصلا رضايتي از وضع موجود دارند؟

جلسات پر زرق و برق اعلام پيشرفت‌ها،‌ موفقيت‌ها،‌ خودكفايي‌ها،‌ و استقلال‌هايي كه از سوي وزارت نفت و بخش‌هاي مختلف زيرمجموعه آن برگزار مي‌شوند، تا چه ميزان حقايق را مي‌گويند و چه مقدار حقايق را مخفي مي‌سازند؟ مردم بومي ساكن مناطق نفت و گازخيز جنوب كشور چه قدر از وضع زندگي خود و رسيدگي مديران نفتي راضي هستند؟

اگر مردم بوشهر، بندرعباس،‌ مسجدسليمان،‌ خرمشهر،‌ آبادان و ساير شهرهاي نفت خيز و گاز خيز كشور، در دوران رژيم پهلوي با پاي برهنه و شكم گرسنه هر روز شاهد عبور كاروان‌هاي پرطمطراق مهندسان خارجي و داخلي بودند،‌ آيا امروزه اين خاطره‌ها را به فراموشي سپرده‌اند و بودن در چنين وضعيتي و ديدن چنين صحنه‌هايي براي آنها به يك خاطره تلخ دور تبديل شده است؟ يا آنها همچنان از شدت تبعيض و توزيع عادلانه درآمدها رنج مي‌برند؟

اگر چنين است و مردم مناطق نفت‌خيز همچنان با مشكلات ديرينه خود دست و پنجه نرم مي‌كنند، پس اين همه شعار براي چه سرداده شد و چه كسي مسوول عمل نكردن به وعده‌ها است؟

خارك پردرآمد اما محروم؛‌ خارك مايه مباهات اما مغموم
خارك بزرگ‌ترين و مهم‌ترين پايانه نفتي ايران است. براي بيان اهميت خارك همين بس كه در دوران جنگ تحميلي اين جزيره مرجاني بيشتر از تعداد روزهاي جنگ هشت‌ساله مورد بمباران هوايي قرار گرفت. جزيره خارك در فاصله 57 كيلومتري شمال غربي بوشهر واقع گرديده و با طول تقريبي 8 كيلومتر و عرض 4 تا 5 كيلومتر در 28 كيلومتري بندر گناوه قرار دارد.

با اكتشاف نفت در خليج فارس و فعال شدن شركت آيپك در سال 1338، ‌استخراج نفت در خارك نيز آغاز شد و از آن زمان تاكنون اين جزيره مهمترين جزيره نفتي كشورمان بوده است. منطقه خارك داراي سه ميدان نفتي درود،‌ ابوذر،‌ و فروزان است كه اولي در زير جزيره خارك قرار دارد و دومي و سومي در اطراف آن جاي گرفته‌اند.

خارك با داشتن دو اسكله نفتي بزرگ نزديك به 95 درصد نفت صادراتي كشورمان را (روزانه 2.5 ميليون بشكه نفت) از طريق كشتي‌هاي عظيم نفت‌كش روانه بازارهاي جهاني نفت خصوصا كشورهاي آسيايي مي‌كند. در واقع خارك هم از لحاظ توليد نفت و هم از لحاظ صادرات آن،‌ اهميت استراتژيك در اقتصاد نفتي ايران دارد.

منطقه نفتي خارك بالغ بر 350 هزار بشكه در روز نفت توليد مي‌كند. اين جزيره مرجاني كه به گفته ساكنانش زيباترين ساحل را در خليج فارس دارا است، در انبوهي از تاسيسات عظيم نفتي محصور شده است كه ديگر نخل و خرمايي در آن به چشم نمي‌آيد.

پرواز به خارك
گزارش خبرنگار "مهر" مي افزايد: به علت اهميت استراتژيك اين جزيره،‌ امنيت آن از اهميت بالايي برخوردار است.هواي گرم و شرجي خارك با خاصيت غريب ديگري همراه شده است كه به تدريج مي‌فهميم آلاينده‌هاي ناشي از سوزاندن گاز همراه با نفت است. 

به هنگام سفر به سكوي نفتي ابوذر به مناطق مسكوني جزيره خارك و محل استقرار بوميان آن رفتم تا با واقعيات آشنا شوم.

... و اينچنين بود كه با دنيايي ديگر و منفك از تاسيسات پرهيبت نفتي خارك آشنا شدم و دانستم جلال آل احمد چه خوب اين ديار را "درّ يتيم" خوانده بود. در شهر 20 هزار نفري خارك آن چيزهايي را ديدم كه براي مسئولان اجرايي كشور هشدار دهنده است.

بوميان جزيره خارك در گوشه‌اي از خط ساحلي آن متجمع شده‌اند،‌ آن سوي فرودگاه و به دور از ريخت و پاش‌ها و زرق و برق‌هاي اين سوي فرودگاه كه تاسيسات نفتي شركت نفت فلات‌قاره و شركت ملي نفت ايران قرار دارند.

آنچه من از پياده‌روي 4 ساعته در كوچه پس كوچه‌هاي خارك و حضور اندك در ميان مردم آن ديدم، جز نوميدي، فقر، بيكاري و نارضايتي نبود. بارها به هنگام اين سفر كوتاه و ديدن شرايط رقت‌بار ساكنان خارك با خود گفتم "خدايا مگر اينها ايراني و هم‌وطن ما نيستند؟".

نمي‌دانم شايد هم آنها تبعيدي بودند،‌ كه البته به تبعيدي نيز بيشتر شبيه بودند. تبعيد شده به جزيره‌اي محصور در سيم‌خاردارهايي كه در فاصله چندمتري ساحل بنا شده‌اند تا مانع تن به آب زدن انسان‌هايي شوند كه چند ده سال پيش مهمترين منبع درآمدشان ماهيگيري بود و اكنون به علت "مهر مسائل و مصالح امنيتي" بايد از دور نظاره‌گر سواحل زيباي خارك و ماهي‌هاي آن باشند.

البته در گوشه و كنار بازار و خيابان‌هاي تنگ و كوتاه خارك ماهي‌فروش‌هايي را ديدم كه بساط ماهي‌فروشي خود را در كنار پياده‌روها پهن كرده بودند كه به گفته خودشان به طور قاچاقي اقدام به ماهيگيري مي‌كنند. زماني كه خود را خبرنگار معرفي مي‌كردم و مي‌گفتم براي انعكاس مشكلات ساكنان خارك به ميان آنها آمده‌ام، عده‌اي بي‌تفاوت رد مي‌شدند و عده‌اي نيز آزرده‌خاطر از بي‌نتيجه بودن آمدن‌ها و رفتن‌هاي خبرنگاران و فيلمبرداران طي ساليان اخير بر اين نكته تاكيد داشتند كه "وضع تغييري نكرده است".

اما برخي هم دست مرا مي‌گرفتند و به خانه خود مي‌كشاندند تا شاهد وضع زندگي‌شان باشم. آنچه كه در نگاه اول در منازل و ساختمان‌هاي بوميان خارك به چشم‌ مي‌آمد تانكرهاي آبي بود كه در پشت‌بام تمامي ساختمان‌ها و منازل مسكوني آنها همچون بار نامانوس و سنگين بر دل انسان مي‌نمود. مردم خارك هفته‌اي يك روز آب داشتند، در هر 7 هفت روز فقط 24 ساعت.

آنها مجبورند تانكرهاي آب خود را در روزي كه نوبت آبشان است پر از آب كنند تا در 6 روز باقي‌مانده، بي‌آب نمانند. اين در حالي است كه در بخش تاسيسات نفتي همچون مهمانسرايي كه ما ساكن بوديم خبري از قطع شدن آب نبود. مشكل آبي ديگر ساكنان خارك، كيفيت پايين آب لوله‌كشي آنها است.

خاك خارك به علت وجود ذخاير نفتي شديدا چرب است و اين امر موجب پوسيدگي سريع لوله‌هاي آب مي‌شود. به گفته مردم، خارك چند سال پيش به هنگام لوله‌كشي آب براي بخش مسكوني، مسئولان مربوطه به منظور صرفه‌جويي درهزينه‌ها از لوله‌هاي استفاده شده نفتي به جاي لوله آب استفاده كردند كه بقاياي نفت موجود در اين لوله‌ها نيز بر كيفيت پايين آب مصرفي مردم و آلودگي‌ آن افزوده است. در اثر آشاميدن اين آب بسياري از ساكنان بومي خارك خصوصا كودكان و سالخوردگان به بيماري‌هاي روده‌اي همچون اسهال مبتلا مي‌شوند.

اساسا وضعيت بهداشت مناطق مسكوني خارك مناسب نيست و به گفته خود شهروندان مركز درماني و بهداشت خارك عليرغم درخواست‌هاي متعدد و هميشگي مردم، خدمات مناسبي به آنها ارائه نمي‌دهد. مردم خارك در حالي بايد با مشكلات فوق دست و پنجه نرم كنند كه به علت غلظت بالاي آلاينده‌هاي نفت و گاز، هواي سالمي نيز تنفس نمي‌كنند.

اكثر مردمي كه با آنها گفتگو مي‌كردم (با وجود مشكلات مختلف همچون آب آشاميدني) بيكاري را مهمترين مشكل خود مي‌دانستند و شكايت داشتند كه چرا نبايد سهمي (هر چند اندك) از درآمدهاي حاصل از نفت خارك، خرج مردم بومي آنجا شود. 

همچنين آن دسته از ساكنان خارك كه به عنوان كارگر در شركت‌ها و تاسيسات نفتي مشغول به كارند، مورد غبطه ديگر ساكنان خارك هستند و نسبت به ديگران از رفاه بالاتري برخورداند. حال آنكه،‌ وضع زندگي اين دسته نيز از ديد من تهراني‌نشين،‌ رقت‌بار است.

يكي از شهروندان خارك دست مرا گرفت و به خانه محقر خود برد تا به قول خودش شاهد زندگي "بدبخت‌ترين فرد خارك" باشم: مردي بيكار با 9 سر عائله. در خانه او چيز قابل ذكري نديدم؛ در خانه او چيزي جز فقر و نداري هويدا نبود. به گفته خودش يكي از دخترانش مدتها مريض بوده و او كه براي تهيه نان شب نيز با دشواري روبرو است چگونه مي‌توانسته خرج درمان فرزندش را تامين كند،‌ من متاسفانه آن دختر مريض را نتوانستم ملاقات كنم، چون چندماه پيش از اين دنيا رفته بود تا بيش از اين چشمان شرمگين پدر و غم سنگين مادر را شاهد نباشد.

در ديدگان مردم خارك آنچه ديده نمي‌شد اميد و شوق بود. كسالت،‌ افسردگي،‌ غم، اندوه و نارضايتي از سر و روي شهر خارك مي‌باريد: كوچه‌هاي تنگ و نسبتا كثيفي كه جوي آبي در وسط آنها پذيراي فاضلاب حياط خانه‌ها بود؛ بچه‌هايي كه با لباس‌هاي غالبا ژنده در كوچه‌ها نوميدانه به دنبال اميد مي‌دويدند؛ و پيرمرداني خسته كه در گوشه‌ گوشه كوچه‌ها نشسته بودند و حتي حال نگاه كردن به غريبه‌اي چون مرا نيز نداشتند. ديدن آنچه كه بازار خارك مي‌ناميدند نيز از نكات جالب سفر من به اين شهر بود.

بهتر است نگويم بازار و به "چند مغازه" اكتفا كنم. در حالي كه ديگر انتظار نداشتم خارك نيز همچون ديگر جزاير خليج فارس مملو از كالاهاي پر زرق و برق باشد، انتظار چنين بازار سوت و كوري را نيز نداشتم. چند مغازه سوپر ماركت،‌ در كنار چند مغازه فروش ابزارآلات و هنرهاي صنايع دستي محلي و سنگ‌هاي دريايي و ... بازار بوميان خارك را تشكيل مي‌دادند و البته آژانس‌هاي تاكسي تلفني نيز حضور فعالي داشتند.

البته بايد گفت كه از 20 هزار نفر اهالي خارك، آنطور كه من شنيدم بيش از نيمي را شيعيان و مابقي را اهل سنت تشكيل مي‌دهند، كه اين دو طايفه در يك نقطه اشتراك عجيبي داشتند: فقر و محروميت.

ارباب و رعيت
علاوه بر مسائل و مشكلات اهالي خارك، در درون شركت‌ها و موسسات نفتي فعال در خارك نيز مشكلات ريز اما در واقع بزرگي به چشم مي‌خورد. متاسفانه اكثر كاركنان تاسيسات نفتي در خارك (همچون ديگر حوزه‌هاي نفتي جنوب كشور) به مواد مخدر معتادند.

فشار كار، دوري خانواده (شيف‌هاي كاري معمولا دو هفته‌اي است)،‌ آب و هواي بد، و شايد هم سوءمديريت ( كه به مصاديق آن اشاره خواهم كرد)،‌ از عوامل روي آوردن اكثر كاركنان شركت‌هاي نفتي به مصرف مواد مخدر است. هر چند در مجتمع فرهنگي و تفريحي شركت نفت فلات‌قاره شاهد فراهم‌ آوردن امكانات مناسبي براي تفريحات سالم كاركنان بودم، اما از چهره كارگران و لب‌هاي سياه و دندان‌هاي زرد آنها اعتيادشان هويدا بود.

بي‌گمان بررسي علل روي آوردن آنها به اعتياد در حوزه كاري من نيست، اما نمي‌توانم از نقش نظام "ارباب-رعيتي" و فاصله طبقاتي موجود ميان كارگران و مديران در اين مناطق چشم بپوشم. در شركت‌ها و تاسيسات نفتي فعال در خارك، طبقه‌بندي انسان‌ها بسيار هويدا است.

بازهم تلخ
در بازديدي كه از ميدان نفتي درود داشتيم، با واقعيت تلخ ديگري روبرو شدم. چندين مهندس جوان ايراني كه در آنجا زير نظر مهندسان شركت توتال فرانسه كار مي‌كنند،‌ مي‌گفتند  كه همه كارهاي اصلي و مهم را خود توتالي‌ها انجام مي‌دهند و كارهاي سطحي بر عهده "دستان توانمند متخصصان داخلي" است. يك مهندس مكانيك كه 30 سال بيشتر نداشت، مي‌گفت "وظيفه من در اينجا از جوشكاري بالاتر نبوده است".

ديگري مي‌گفت اگرچه از خارجي‌ها درس‌ها و آموزش‌هاي زيادي آموخته‌ايم اما هنوز هم شديدا به حضور آنها نيازمنديم و در يك كلام تا خودكفايي در صنعت نفت فاصله بسيار زيادي داريم. فاصله‌اي كه طي اين سال‌ها مسوولان مانع از هويدا شدنش بوده‌اند. حتي در زمينه بالگردهايي كه ميان خارك و سكوهاي نفتي در رفت و آمد هستند نيز به خارجي‌ها وابسته‌ايم و بالگردهاي "بل" آمريكايي مستقر در امارات را اجاره‌ مي‌كنيم؛ همانطور كه كماكان به دنبال اجاره سكوهاي نفتي هستيم.

در پايان اين سفر دور از انصاف است اگر به مزاياي آن اشاره‌اي نكنم، بي‌گمان بزرگ‌ترين مزيت آن آشنايي از نوع نزديك با پديده نامانوس و مهجور حلبي‌آباد بود كه تا آن زمان فقط اسم آن را شنيده بودم. در گوشه‌اي از منطقه مسكوني خارك براي اولين بار در زندگي از نزديك چشمم به حلبي‌آباد روشن شد و فهميدم حلبي‌آباد واقعا كه كلمه با مسمايي است.

مردمي كه در آلونك‌هايي ساخته شده از حلبي زندگي مي‌كردند حرفي براي گفتن نداشتند، چون "حرفي باقي نمانده بود".
================
گزارش از حسين لطفي