به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر نوشتاری از اصغر طاهرزاده در کتاب «ده نکته ار معرفت نفس است» که بخش دوم آن از نظر می گذرد. قسمت های بعدی این یادداشت نیز به تدریج منتشر خواهد شد؛
در موقع خواب دیدن و رؤیا، بخصوص در رؤیای صادقه، در عین اینكه بدن و جسمِ ما، در رختخواب است، خود ما در صحنههایی حاضر میشویم كه بعداً همان صحنهها در عالم ماده حادث میگردد. یعنی ما بدون این جسم و بدن در صحنههایی واقعی حاضر میشویم.
علاوه بر مطلب مطرح شده در نكته شماره یك؛ نكتهای كه در مورد رؤیای صادقه برای ما روشن میشود این است كه نفس انسان بدون این «بدن»، در صحنههایی حاضر میشود كه هنوز آن صحنهها را با چشمِ سرِ خود ندیده و زمانی كه با آن صحنه روبهرو شد، تازه یادش میآید كه آن را در خواب دیدهاست. یا در فكر فرو میرود كه گویا این صحنه یا صحنهها را در جایی دیدهاست، ولی مسئله را دنبال نمیكند تا متوجه شود در خواب با این صحنه روبهرو بودهاست.
یعنی نفس وقتی از بدن خارج شد دیگر محدودیتهای زمانی و مكانی را ندارد. مثلاً انسان در خواب هم مثل بیداری همواره با پدیدههایی از جنس همان عالم روبهروست، منتهی مثل بیداری كه همه آنچه را انسان در طول روز میبیند به خاطرش نمیماند، در خواب هم فقط منظرهها و یا گفتههایی به یادش میماند كه برایش مهم باشد.
در قرآن از خوابهایی نام برده است كه از رابطهای بین آنچه شخص در خواب با آن روبهرو میشود و بین عالَم خارج حكایت دارد. مثل خواب حضرت ابراهیم(ع) نسبت به ذبح فرزندشان(۱۰۵/صافات)، و یا رؤیای حضرت یوسف(ع)، و یا رؤیای دو رفیق همزندانی حضرت یوسف(ع)، و یا رؤیای پادشاه مصر، و یا رؤیای رسولخدا(ص) در رابطه با فتح مكه (۲۷/فتح)؛ كه تمامی این رؤیاها چنانچه مستحضرید رابطهای با عالَم خارج دارد و صرف خیالات افراد نیست.
با اینهمه رؤیا؛ امری است ادراكی كه قوه خیال در آن مؤثر است و اگر قوه خیال تحت تأثیر شدید عالَم خارج باشد، آن خیالات در رؤیا دخالتهای شدید میكند. همچنانكه صفات روحی شخص مثل عداوت و عجب و تكبر و حرص و طمع در خیالاتش تأثیر میگذارد. لذا اكثر رؤیاها؛ تحت تأثیر تخیلات نفسانی است. تخیلات نفسانی نیز تحت تأثیر همین عوامل طبیعی یا اخلاقی است كه نفس را به تصور آنها واداشته است. پس در حقیقت نفس همان تأثیرات را در خودش حكایت میكند و حقیقت دیگری ندارد. بنابراین هر رؤیایی، حقیقت نیست هرچند هر رؤیایی تعبیری داردكه تعبیر آن، عوامل طبیعی و یا عوامل اخلاقی هستند. ولی رؤیاهایی هم هست كه با حوادث خارجی و حقایق عالَم وجود ارتباط دارند.
رؤیاها، یا خوابهای حق: عبارت است از ارتباط نفس با سبب غیبی حادثهای كه بعداً در ظرف مكان و زمان خاص محقق میشود. نفس به علت تجردش با وجود برزخی یا عقلی یك حادثه در خواب ارتباط پیدا میكند و بعداً آن حادثه در عالَم ماده حادث میشود. البته نفس پارهای از حقایق آن عالَم را به مقدار استعدادش دریافت میكند. حال اگر نفس، كامل باشد و گرفتار وَهمیات و آرزوها نباشد، حقایق عالَم غیب را آنطور كه هست به طور كلیت و نورانیت در خواب پیش رویش حاضر میبیند، ولی اگر نفس كامل نبود آن حقایق را به نحو حكایت خیالی و در صورتهای جزیی كه با آنها مأنوس است مییابد.
مثل اینكه وقتی با معنی «عظمت» در آن عالم, روبهرو میشود، در خیالش صورت «كوه» ایجاد میشود، و یا معنی «مكر» در خیالش صورت «روباه» بهخود میگیرد، چون عظمت را به كوه، و مكر را به روباه میشناسد. یا معنی «افتخار» را به صورت «تاج» و «علم» را به صورت «نور» و «جهل» را به صورت «ظلمت» میبیند. و یا مثلاً چون رابطهای بین اذان صبح در ماه رمضان با شروع روزه هست، با دیدن معنی «مؤذن بودن» در آن عالم، صورت «مهركردن دهان» مردم برای خود میسازد. كه البته این موضوع؛ رقایق و ظرایفی مخصوص به خود دارد بهطوری كه گاهی از یك معنی كه در خواب مییابد صورت عكس آن را در خود میسازد. مثل اینكه در بیداری گاهی با شنیدن لغت ثروت به معنی فقر فقرا منتقل میشود.
پس گاهی خواب «صریح و بدون تصرف» است و یا «متمثل معنایی است كه نفس با آن روبهرو شده، در عین تصرف نفس» و یا «انتقال به چیزی است مناسب آن معنی یا ضد آن معنی» و گاهی آنچنان با تصورات شخص مخلوط شده كه اصلاً نمیتوان فهمید از كدامیك از مبانی مأنوس شخصِ خواب بیننده تأثیر گرفته، كه در این حالت به این رؤیاها «اضغاث احلام» گویند.
در رؤیاهایی كه نفس با اصل موضوع روبهرو میشود و به صورت مناسب آن منتقل میشود، در واقع انسان به اصل موضوعات آگاه شده، بهطوری كه اگر ملاحظه كرد در حال جمعكردن كثافت است، در واقع صورت بهدست آوردن مال زیاد دنیا را به او نشان میدهند، در عین آگاهی دادن به او كه این مال سرگین و كثافت است. و یا وقتی روبهرو میشود بر اینكه بدنش ورم كردهاست، با صورت بهدست آوردن مال زیاد روبهرو میشود در عین آگاهی دادن به او كه بدان! آن چرك و آلودگی است. همچنانكه اگر در خواب دید در زندان است، در واقع با صورت شهرتیابیاش روبهرو شده در عین آگاهی دادن به او كه این شهرت زندان است، همچنانكه اگر دید در زنجیر است، با صورت خوشی و خوشگذرانی دنیاییاش روبهرو شده در عین آگاهی دادن به او كه آن گناه است و گرفتاری و زنجیر.
در هر صورت با این احوال نمیتوان به رؤیا اعتماد كـرد، چون در حال خواب؛ صورت خیالیه نفس آنقدر جولان دارد كه با میل خود صورتها را تغییر میدهد و از جایگاه خود خارج میكند.
صاحب كتاب «تحفالعقول» از قول پیامبر(ص) آورده كه حضرت فرمودند: اگر رؤیا از كسی برداشته شد نباید نگران باشد زیرا وقتی كسی راسخ در علم شود، رؤیا از او برداشته میشود.
اینكه دستور دادهاند انسان دائم در حال طهارت باشد و نیز با وضو بخوابد، به سبب آن است كه این طهارت موجب طهارت باطن و آزادشدن از خوابهای بیخود و باطل میگردد.
مرحوم محدثنوری در جلد ۴ كتاب دارالسلام میفرماید: اگر انسان نسبت به خوراكش مواظبت داشته باشد و دقت كند كه چه چیز بخورد و چه مقدار بخورد، روح او قدرت سیر در اكناف آسمانها را مییابد وگرنه برعكس، پرخوری موجب جولان شیطان در قلب و خیالش در خواب و بیداری میشود.
قال رسولالله(ص): « الرُّؤْیا ثَلاثٌ: مِنْها اَهاویلُ الشَّیطان لِیحْزَنَ بِها ابْنَ ادَمَ وَ مِنْها ما یهُمُّ بِهِ الرَّجُلُ فی یقْظَتِهِ فَیراهُ فی مَنامِهِ وَ مِنْها جُزْءٌ مِنْ سِتَّه وَ اَرْبَعینَ جُزْءً مِنَ النُّبُوَّه. یعنی خواب سه گونه است: یكی القائاتی كه شیطان میكند تا فرزندان آدم را بترساند و نگران كند و یكی اینكه آنچه را در بیداری مورد توجه قرار داده در خوابش آن را میبیند(با تغییراتی از طریق صورت خیالیه) و یكی هم خوابهایی است كه جزیی است از چهل و شش جزء نبوت.
امامصادق(ع) میفرمایند: در مورد رؤیا فكر كن كه چگونه خداوند در مورد آنها تدبیر بهكار گرفته و راست و دروغ آن را به هم در آمیخته، اگر همه رؤیاها راست بود، مردم همه پیامبر بودند، و اگر همه دروغ بود، در رؤیا فایدهای نبود.
در فرمایش اماممحمدباقر(ع) داریم كه: «رؤیای مؤمن بین زمین و آسمان در گردش است تا آنكه خودش آن را برای خود تعبیر كند، یا دیگری برای او تعبیر نماید، پس آنگاه كه تعبیر كرد به زمین میآید و قطعی میشود»(كافی ج۸ص۳۳۶).
به هرحال از طریق رؤیای صادقه متوجه میشویم كه هم اصل انسان غیر بدن اوست و هم این بُعد اصیل، از زمان و مكان آزاد است و این بدن در واقع سایه آن نفس محسوب میشود. به طوری كه مولوی گفته:
مـرغ بر بالا پَران و سایـهاش میدَوَد برخاك، پـَرّان مرغ وَش
ابلهـی صیـاد آن سایه شــود مـیدود چندان كه بیمایه شـود
بیخبر كین سایه مرغ هواست بیخبركه اصل اینسایهكجاست
تركشعمرشتهیشد، عمررفت از دویـدن در شكار سایـه تَفت
یعنی اگر انسان خود را همین بدن بپندارد همه فرصتهایی را كه برای باروركردن جان است از دست میدهد و بدون سرمایه واقعی از این جهان رخت برخواهد بست. به طوری كه میگوید:
همچو صیادی كه گیرد سایهای سایه او را كی بود سرمایهای
چرا كه :
سایه مرغی گرفته مـرد سخت مرغ حیران گشته بالای درخت
این بدن، سایه مرغ روح است و اگر تمام توجه انسان به بدنش باشد، علاوه براینكه هیچ سرمایهای برای او نمیماند، به روح خود نیز جفا كرده و رشد لازم را برایش فراهم ننموده است.