به گزارش خبرنگار مهر، نشست نسبت داستانهای عطار نیشابوری با گونه ادبی رمان، عصر روزسهشنبه چهارم خرداد در موسسه شهرستان ادب بررسی شد. در این جلسه امیر حسین ماحوزی، استاد دانشگاه و پژوهشگر ادبیات، و محمد رودگر دیلمزاد، پژوهشگر و داستاننویس، ضمن بررسی آثار عطار، چگونگی استفاده رماننویسان از آثار این شاعر بزرگ را شرح دادند.
در ابتدای دوازدهمین نشست تخصصی ادبیات داستانی با عنوان «جهان عطار و جهان داستان»، امیرحسین ماحوزی، پژوهشگر و پزشک، با تبیین شیوه کار عطار توضیح داد: این شاعر مفاهیمی را از گذشته کهن ایران میگیرد و به صورتی تازه بازسازی میکند.
به گفته وی، اگر آن پشتوانه کهن، نظیر آثار سنایی، نبود شاید ما هرگز متنی نظیر منطقالطیر را نداشتیم. از این نظر چیزی که شاهکار ایجاد میکند و هستی و بشر را تغییر میدهد دیدن چیزهایی است که پیش از ما در میان خردمندان ما وجود داشته است. در مواجهه با جریان مدرن چند نگاه وجود دارد: برخی معتقد به تقلید کورکورانه هستند، و عدهای میگویند باید بر اساس یک اصل، آثار را بازسازی کنیم.
ماحوزی ادامه داد: شعرای بزرگ بعد از عطار نظیر مولانا و حافظ از او تأثیر گرفتهاند. بسیاری از حکایات مولانا مستقیماً تحت تأثیر مولانا قرار دارد. حافظ نیز به جز آن موردی که از خواجو گفته است بیش از همه از طرز عطار تأثیر پذیرفته است. داستانی مثل شیخ صنعان بر داستاننویسی ما غیرقابل انکار است. حافظ نیز به این قصه زیاد ارجاع داده است. به نظر میرسد مرکز اندیشه حافظ بر اساس آن چیزی بنا شده است که در داستان شیخ صنعان رخ میدهد. مرحوم مرتضوی در جایی میگوید که آیا پیر مغان حافظ همان شیخ صنعان نیست؟»
خلق انسان کامل
این پژوهشگر ادبیات در ادامه این بحث افزود: ما میتوانیم از جاهای مختلف چیزهای زیادی بگیریم و در عین حال «منِ» خود را حفظ کنیم و تبدیل به آدمی چهل تکه نشویم. ما میتوانیم آن پارهها را به هم متصل کنیم و منی منسجم تشکیل دهیم. عطار و مولانا نیز وقتی اساطیر ملی و در کنار آن اساطیر دینی را با همدیگر میخواندند و تلفیق میکردند تصور نمیکردند که به موجودی چندپاره تبدیل شدهاند. یک مثال آن، پیوند رستم و حضرت علی(ع) در شعر مولاناست: «شعر خدا و رستم دستانم آرزوست». او البته اسفندیار را نیز با حضرت علی(ع) پیوند میزند که کمتر از آن گفتهاند: «به صف اندرآی تنها که سفندیار وقتی/ در خیبر است برکن که علی مرتضایی». مولانا در دیوانش از عربی یا ترکی و یونانی و فارسی در آن وجود دارد و هیچوقت نیز این تصور ایجاد نمیشود که او در حال خلق موجودی چندپاره است.
به گفته این استاد دانشگاه عطار نیز در دوران پرمخاطره ایران، یعنی حمله مغول و قبل از آن ترکان، در حال خلق انسان کامل است و تمام ذخیرههای معنوی ایران را نیز در آن به کار میگیرد چون در این صورت ایران برقرار میماند. دقیقاً همین اتفاق نیز افتاد. مسأله بعدی که باعث حفظ ایران شد داستان بود. در شرایط آشوب مهم است که انسان روایتی خلق کند که تو بخواهی با آن همذاتپنداری کنی.
شاعر حکایتپرداز
محمد رودگر دیلمزاد استاد ادبیات در ادامه این نشست با اشاره به اهمیت عرفان در ادبیات فارسی گفت: شبلی نعمانی از پژوهشگران مبرز حوزه ادبیات فارسی میگوید: «ادبیات و شعر فارسی تا پیش از آنکه با عرفان درآمیزد کالبدی بیجان بود.» متخصصان ادبیات فارسی معتقدند که نخستین بار سنایی غزنوی بوده است که مفاهیم عرفانی را وارد ادبیات کرده است. او صد سال پیش از عطار میزیست. قبل از او هم شاعرانی بودهاند اما شبلی نعمانی چنین اعتقادی دارد. شاید امروز نیز به همین ترتیب ما بتوانیم بگوییم که اگر ادبیات امروز ما هم با مضامین عرفانی و اسلامی ما پیوندی برقرار نکند نمیتواند موفق بشود. عطار حکایتپردازترین شاعر کشور ماست. فروزانفر میگوید که عطار بالای ۱۹۰۰ حکایت دارد.
این نویسنده سپس با طرح این سوال که «آیا عطار به کار نویسندگان امروز میآید یا خیر» گفت: عطار مهرهای مهم از ادبیات عرفانی ما یا به زعم بنده عرفان ادبی ماست. پژوهشگران متون ادبی عرفانی ما معتقدند که بدون فهم آموزههای عرفان نظری نمیتوان مثلاً حافظ را شناخت. از قضا برخی به دلیل همین ناآگاهی درباره حافظ دچار اشتباه میشوند. برای امثال حافظ، مولانا و خود عطار، شعر گفتن فاقد اصالت است، بلکه حرف و محتوای گفته او یا به قول داستاننویسان درونمایه مهم است.
به گفته این پژوهشگر، دو اثر مهم عطار برای داستاننویسان یکی تذکرهاولیا و دیگری منطقالطیر است. او در منطقالطیر داستان سیمرغ و سپس شیخ صنعان را با تکنیک داستان در داستان روایت میکند. الهامبخشترین اثری که برای نگارش منطقالطیر، مورد استفاده عطار بوده است رسالتالطیر احمد غزالی است. مجلسنویسی، مقتلنویسی نیز از دیگر منابعی است که باید داستاننویسان استفاده کنند. بسیاری از این مقاتل هنوز به صورت نسخ خطی است و چاپ نشده است. آنها یک داستان را به زبانهای مختلف تعریف کردهاند و داستاننویس باید به این موارد حساس باشد. یکی دیگر از اینگونه منابع نیز رسالتالطیورهای مختلف بوده است.
وی همچنین افزود: در عرفان به طور کلی پرنده موجود مهمی بوده است، تصویر مرغ جان را زیاد میبینیم و پرواز از جمله کرامات عارفان بوده است. اوج این تصویرسازی در منطقالطیر بوده است.»
راز موفقیت سینما
رودگر ادامه داد: تذکرهاولیا مشتمل بر حکایتهایی است شگفت، چطور باید از این داستانها استفاده کرد؟ امروزه میبینیم که در سینما هر چه اثر باعث شود تا خواننده شگفتزدهتر شود بیشتر او را جلب میکند. ساختارها به خلاف قبل عوض شده است و دیگر آن دو دو تا چهار تای سابق مخاطب را قانع نمیکند. بنابراین باید اتفاق خارقالعادهای در داستان رخ دهد تا نظر خواننده را جلب کند. نقب زدن به خیال مخاطب، هنر داستاننویس موفق است و عطار چنین کاری میکند.
این نویسنده و قصهنویس با شرح شیوه کار عطار گفت: او برای کرامات مشایخ تصوف فقط داستانهای قبلی را نمیگوید، کار جدید او این است که حکایتها را با تکنیک باورپذیری شرقی و ایرانی تلفیق میکند. این نکته در سینما و ادبیات امروز نیز مهم است، اینکه بتوانیم خواننده را مجاب کنیم. کراماتی که عطار تصویر میکند بسیار شگرف و نادر است اما خواننده آن را باور میکند. این کرامات صوفیه دستمایه فیلمسازان هالیوودی شده است. کرامتی داریم با عنوان طوام، به معنای اینکه عارف اتاق را از خود لبریز میکند، کاری که موجب ترس میشده است. عطار این کرامت را با تکنیک باورپذیری خود روایت کرده است.
به گفته این محقق، مارکز میگوید وقتی من مینویسم قیافه مادربزرگ داستانگویم را به خود میگیرم و با همان جدیت مینویس. عطار آیا قیافه کسی را به خود گرفته است؟ عطار از ابتدا کتاب تذکرهاولیا را بغل دست خود داشته است و این حاصل عمر او بوده است. در نگارش آثار دیگر هم از آن کمک گرفته است. این کتاب بنابراین رسالت عجیبی دارد. او برای کرامات مبنایی عرفانی میجوید و سپس بر اساس آن حکایت خود را باورپذیر جلوه میدهد.
این داستاننویس در پایان بحث خود گفت: قصهنویسان باید تذکرهاولیا را با نگاه خود و بر اساس عناصر داستانی امروز بررسی کنند و دقیق بخوانند. اینکه آیا عطار مکان را توصیف کرده است؟ آیا شخصیت پردازی افراد را که فهرست کرده است به چه صورت شرح داده است؟ نتیجه این بررسیها نشان میدهد که عطار، محتوا را اصل قرار داده است و ساختار داستان را بر اساس آن محتوا تراشیده است. کار به جایی رسیده است که اگر محتوا، که همان وحدت عرفانی است، را از اثر او بگیریم، باز هم درونمایه را به ما القا میکند و داستان و هنر همین است.