خبرگزاری مهر- گروه استان ها، میترا بهرامی: هنوز از آن روزگار خیلی نگذشته که سحرهنگام، عده ای فانوس به دست در کوچه های دارالمومنین می گشتند و مردم را بیدار می کردند تا برای ادای واجب خدا آماده شوند.
گاهی خانواده ای در یک محله مسئول انجام این کار می شد تا در ماه خدا، رمضان، کسی سحر خواب نماند و چنانچه از خانه ای صدایی برنمی خاست، با تلقی در خواب ماندن اهالی آن خانه، همسایه به مهر بر درب خانه اش می کوفت.
وقتی نور در خانه های مردم قزوین تابید، وقت سحر یکی یکی روشنایی در خانه ها می پیچید، نور از پنجره ها به بیرون می ریخت و سرزندگی، کوچه های شهر و روستا را فرا می گرفت.
مرغ سحر طنین گلبانگ هایش را در هوا می پراکند و کم کم رمضان می شد فرصت بیداری، زنده شدن و زندگی و سرزندگی. یکدلی ها و مهر مردمانش می شد فرصت وحدت و یگانه شدن و مناجات هایش بار دیگر رشته وصلی بود میان انسان با یکتا معبود بخشنده اش.
رادیو دعای سحر را با سوز می خواند و «الله اکبر» و «لا اله الا الله» از گلدسته مساجد می آویخت تا خداجویان به ریسمان محکم الهی چنگ زنند و بالا روند.
اینک گرچه دیگر پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی نیستند که اهل محل را برای سحر بیدار کنند؛ اما رمضان همچنان در این گرمای میانه خرداد و آغاز تیرماه پابرجاست. ماه رمضان مانده است و می ماند؛ با همه رسم و رسوم دیرین و شیرینش؛ از خانه تکانی و تهیه مایحتاج و گل خندانی پیش از رخ نمودن ماه گرفته تا رسوم عید فطر.
خانه به پیشواز می رود
دارالمومنین همچنان دیار آنانی است که پیش از آمدن ماه خدا خانه و کاشانه هایشان را تمیز می کنند و جلوی خانه ها را با آب و جارو می روبند؛ چه، آنان معتقدند مهمانی خدا مهمانی خود آنان است و باید از مهمانان خدا همچون مهمان خود و بلکه دوچندان بهتر پذیرایی کنند.
مردمان این دیار غبار از خانه برمی گیرند تا به استقبال ماهی بروند که بناست در آن غبار چهره جانشان را بزدایند در یکایک روزها و شب هایش و در قدر لیالی نزول کلام الله.
گلخندانی و انتظار دیدن ماه
آئین های سنتی پیش از آغاز رمضان در قزوین شروع می شود؛ هنوز یکی دو روزی به آغاز مهمانی بزرگ خدا مانده و ماه در پهنه آسمان ایران رخ ننموده است.
تاریخ دقیق مهمانی معلوم نیست؛ شاید فردا باشد و شاید پس فردا؛ اما بالاخره فرامی رسد و بر سفره رحمت خدای تعالی می نشینیم. پس باید آماده شویم. جسممان را آماده کنیم تا بتوانیم روحمان را جلا دهیم.
در همین چند روز باقیمانده تا آغاز مهمانی، قرار می گذاریم عصر یک روز جمع می شویم و «گل خندانی» به راه می اندازیم. می رویم به رسم پیشینیانمان به گردش و تفریح در باغ و دشت و تفرجگاه. می نشینیم دور هم و گل می گوییم و گل می شنویم و شادمان از آمدن بهار دل ها می خندیم.
سفره ای پهن می کنیم ساده؛ اما رنگانگ و مقوی تا جسم و روحمان مهیای یک ماه روزه داری شود.
این رسم بیش از هر کسی برای روزه اولی ها جذاب است و ذوقشان را برای نخستین سال روزه داریشان دوچندان می کند و در آن تفریح «گل خندانی» آستانه ماه، گل از گلشان می شکوفاند.
امسال هم این رسم در شهر قزوین اجرا شد و در آن، مردم شهر برای تفریح و خوردن عصرانه گل خندانی در بوستان تازه ساخت ملاخلیلا گرد هم آمدند و به شادی پرداختند.
در گذشته، افراد کلوخ هایی را پرتاب می کردند که نشان از سنگ زدن به گناهان و دوری از ارتکاب گناه در ماه رمضان بود و نام این رسم را «کلوخ اندازان» می خواندند.
افطار برای نوعروس روزه دار
همچون همیشه که در فرهنگ ما جایی برای تکریم و عزیز داشتن نوعروسان وجود داشته است و آنان همواره به مناسبت های مختلف از هدایای خانواده شوهر برخوردار می شده اند، در ماه رمضان هم در قالب رسم دیرینی برای نوعروس افطاری می برده اند.
این رسم البته امروز به این صورت است که خانواده های عروس و داماد ازیکدیگر برای افطاری دعوت می کنند و دراین مهمانی ها، برخی اقوام نزدیک دختر و پسر نیز به فراخور میل و فرهنگ خانواده، فراخوانده می شوند.
سعادت میزبانی از مهمانان خدا
ماه که رویت می شود و آغاز روزه داری یک ماهه فرا می رسد، مردمان قزوین به رسم پیامبر مهربانی، دوستان و آشنایان و فامیل را بر سفره افطار فرامی خوانند و آنان که متدین تر و معتقدتر باشند، به تاسی از مولا و پیشوای خود، به داشتن سفره ای ساده و صمیمی و به دور از تجمل اکتفا می کنند.
مردم قزوین که نیاکان و پیشینیانشان این دیار را به دارالمومنین مشهور کرده اند، چنان در ماه رمضان تدین خود را نشان می دهند که حق دارالمومنین بودن آن را به جای آورده باشند؛ چنانکه در طول ماه رمضان می کوشند سفره هایی برپا کنند و کسانی را بر آن بنشانند که نیازمندان واقعی باشند؛ از ایتام و زنان سرپرست خانوار گرفته تا ساکنان سرای سالمندان و امثال آن.
دستگیری از یتیمان به تاسی از مولای عشق
همین مردم در شب های ماه رمضان به ویژه شب های قدر در خانه خدا می نشینند، دعا می خوانند، قرآن به سر می گذارند و پنهان و آشکار دست نیازمندان را می گیرند.
نیکو خصالان این خطه در میان روز و در شب های تار، نان و مایحتاج خانواده های مستمند و یتیمان را چنان به درب منازل آنان می رسانند که هم خدمتی به خلق الله کرده باشند و هم حرمت و آبروی آنان حفظ شده باشد و چنین مردمانی به حق، شیعیان مولای عشقند.
شب نشینی رمضانی در خانه های قزوینی
مردمان استان قزوین همیشه خون گرم بوده اند و مذهبی بودن آنان اعتقاد به صله رحم را به نحوی تقویت کرده است که از فرصت های مختلف برای دید و بازدید بهره می جویند و ماه رمضان هم فرصتی برای این کار است.
شب ها در فاصله بین افطار تا سحر فرصت مناسبی می شود برای شب نشینی و دور هم بودن؛ فرصتی که در آن بگویند و بشنوند و شعر بخوانند و حکایت نقل کنند.
گرچه این رسم به قوت سال های قدیم نیست و قرار گرفتن ماه رمضان در فصل بهار و تابستان با شب های کوتاه آن، فرصت شب نشینی را کوتاه کرده است؛ اما هنوز هم برخی خانواده ها هستند که کم و بیش آن را به جای می آورند و از همین فرصت های کوتاه برای با هم بودن بهره می گیرند.
قاتل دست بسته در تاکستان
روزها و شب های ضربت خوردن مولای عشق قزوین را غرق ماتم می کند و جامه سیاه بر تن آن می نشاند، عزاداری ها در گوشه و کنار شهر برپاست. مساجد، هیئت ها و حسینیه ها در سوگ مولا می نشینند.
شب های قدر را قدر می دانند برای شناخت بیشتر آن کس که روزها شیر خدا بود و درب خیبر را از جای بر می کند و درمیدان های نبرد چون شیر می غرید؛ اما شبانگاهان، مخفیانه عبادت می کرد و دست نوازش بر سر یتیمان و مستمندان می کشید.
در ایام قدیم، مردمان شهرستان تاکستان از توابع قزوین صبح روز بیست و یکم ماه رمضان با افراشتن علم و پرچم های عزا در کنار تپه ها و نیز راه اندازی کاروان کجاوه امام علی(ع) برای مولای متقیان عزاداری می کردند.
همچنین شخصی با دستان بسته در نقش ابن ملجم حاضر می شد و دست بسته در پی کجاوه به راه می افتاد.
ادامه عزاداری تا ظهر روز بیست و یکم و خواندن تعزیه امام علی(ع) در تپه در بعدازظهر همان روز از دیگر رسوم مردم تاکستان در ایام ماه مبارک رمضان بوده است.
جشن قصاص ابن ملجم تا سحر
مردم قزوین از فرصت پیش آمده در شب های قدر برای شب زنده داری، استغفار و نزدیکی به معبود و خالق خویش بهره مند می شوند و به دنبال آن، در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان در شادی قصاص ابن ملجم مرادی، قاتل مولاعلی(ع) جشن می گیرند.
آنان در این شب خرسند هستند و برخی شان با خوردن شیرینی، شربت، کله پاچه با سیر و چای فراوان هم شادی خود را نشان می دهند و هم با گذشت ۲۷ روز روزه داری، خود را برای چند روز باقیمانده تقویت می کنند.
این رسم البته امروزه در قزوین کمرنگ شده است؛ اما برخی از مردم، شب بیست و هفتم را نیز به دلیل احتمال همزمان بودن شب قدر با آن طبق روایات، شب زنده داری می کنند.
و اما عید بندگی...
اما عید بندگی که فرا می رسد، برخی از رفتن ماه رحمت افسوس می خورند و زبان حال خود را در شعر حافظ زمزمه میکنند که: «عید صیام آمد و ماه صیام رفت/ صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت.»
اما این عید که با تابش ماه در آسمان و خواندن نماز عید فطر در مسجدالنبی(ص) شهر قزوین و دیگر مساجد و مصلی های استان، مُهر پایان پرونده ماه رمضان هر سال می شود، عید بندگی و سرور خالصانه آنانی است که به خدا نردیکتر شدند، دست نیازمندی را گرفتند، حمایت از یتیمان و خانواده های نیازمند را پذیرفتند، روزه هایشان فقط روزه شکم نبود، روحشان را جلا دادند و صفا بخشیدند و از سفر یک ماهه رمضان، با روزه برای جسمشان سلامت به ارمغان آوردند.