آیت الله جوادی آملی در بیانات خود همواره انس با قرآن کریم را مورد توجه و تاکید قرار می دهند تا آنجا که با استناد به احادیث و روایات می فرمایند: قرائت قرآن راه تعالي درجات بهشت است.

به گزارش خبرگزاری مهر، آیت الله جوادی آملی در بیانات خود همواره انس با قرآن کریم را مورد توجه و تاکید قرار می دهند تا آنجا که با استناد به احادیث و روایات ائمه معصومین(ع) می فرمایند: قرائت قرآن راه تعالي درجات بهشت است. اما در این میان معظم له شرایط درست قرائت قرآن و نحوه صحیح انس معنوی با این کتاب آسمانی را از الزامات برقراری ارتباط سازنده با قرآن ذکر می کنند که در ادامه، این مطلب را از لسان وی پی می گیریم:

توانايي انسان در نوراني كردن زمين و زمان خود
انسان آن قدرت را دارد كه گذشته از اينكه خود را نوراني كند زمان و زمين خود را هم نوراني كند، اين‌طور نيست كه انسان تابع زمان خود باشد يا تابع سرزمين خود باشد. افراد عادي در هر زميني كه زندگي مي‌كنند، زميني فكر مي‌كنند و تابع سنّت آن سرزمين‌ هستند يا در هر عصر و زماني كه به سر مي‌برند در رَهن همان زمان میباشند؛ امّا افراد مياني و برجسته مي‌توانند آن زمين خودشان، چه خانه‌, محلّه، روستا و شهرشان و چه كشور و قارّه‌شان را نوراني كنند، اين سرزمين را انسان مي‌تواند نوراني كند و اگر در يك زمان و عصري به سر مي‌برد، افراد عادي تابع سنّت آن عصر میباشند، ولي مردان مياني ـ چه رسد به مردان اوحدي ـ اينها مي‌توانند عصر خودشان را نوراني كنند.

تأثير تلاوت قرآن در نورانيت خانه‌ها
 بياني از وجود نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رسيده است كه فرمود شما بكوشيد خانه‌ و آن محلّي كه زندگي مي‌كنيد را نوراني كنيد: «نَوِّرُوا بُيُوتَكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآن».[۱] به اين فكر نباشيد كه خانه آن مكان و آن زمين شما را روشن كند، شما آن زمين را روشن كنيد. زمين در برابر انسان اصل نيست، زمان در برابر انسان اصل نيست؛ اين متمكّن است كه مكان را شرف مي‌دهد و اين متزمّن است كه آن زمان را حيثيت مي‌بخشد. فرمود شما مي‌توانيد خانه‌ خود را روشن كنيد؛ اصلِ اين مطلب در سوره مباركه «نور» آمده است. در سوره مباركه «نور» بعد از اينكه «الله» را به عنوان ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ معرفي كرد که فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، فرمود رابطه شما با آن نورِ «الله» ‌ بسيار دشوار است، اين نور يك نور ديگري دارد ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾[۲] که اين ضمير به نور برمي‌گردد نه به «الله» , حساب «الله» جداست ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است، مَثل نورِ خدا اين است؛ آنگاه اين نور خدا كه مَثلي دارد، در خصوصيت‌هايي است ﴿في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؛ [۳] مثل مسجد و مثل حرم و مانند آن. اين نورِ نور در مراكز خاص است، چرا و به چه مناسبت مسجد مقدس است؟ به چه مناسبت حرم مقدس است؟ چرا ﴿في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؟ چرا مسجد محترم است؟ چرا حرم محترم است؟ براي اينكه ﴿فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا﴾، [۴] چون نمازگزارها به مسجد مي‌آيند و نماز مي‌گذراند مسجد قداست پيدا كرد، چون معصوم در حرم آرميده است حرم آبرو پيدا كرد، چرا ﴿في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؟ براي اينكه ﴿يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ﴾.بنابراين اين‌طور نيست كه مسجد ذاتاً قداست داشته باشد و انسانها به وسيله مسجد مقدس شوند، انسانها با عبادتشان به مسجد قداست مي‌دهند؛ اگر نمازگزار و نمازي نباشد، قداستي براي مسجد نيست، فقط نام مسجد است و اگر انسان كاملي در جايي نيارمد آن ديگر حرم نيست، وقتي از مكّه نام مي‌برد ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾؛ اگر سوگند به مكّه است، به احترام پيغمبري است كه در مكّه به سر مي‌برد، اين متمكّن است كه فضاي مكّه را نوراني كرد، اين نمازگزاران‌ هستند كه فضاي مسجد را نوراني مي‌كنند و اين انسانهاي كامل‌ هستند كه حرم‌ها را نوراني مي‌كنند، اين انسان است كه مكان را نوراني مي‌كند، چه اينكه همين انسان عصر و زمان و زمانهٴ خود را نوراني مي‌كند. اگر گفتند عصر نبوّت يا عصر ظهور حضرت يكي از مصاديق بارزهٴ ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ﴾ است، به همين مناسبت است. عصري كه نبيّ ظهور مي‌كند، قابل سوگند است؛ عصري كه وليّ ظهور مي‌كند، قابل سوگند است.

پيامدهاي مأنوس نبودن با قرآن
سوگند به آن عصري كه در آن نبوّت ظهور كرده و مي‌كند، ولايت و امامت ظهور كرده و مي‌كند، پس اين انسان است كه مي‌تواند محلّ زيست خود را روشن كند! اين بيان نوراني رسول خدا(ع) كه فرمود: «نَوِّرُوا بُيُوتَكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا»؛ ما يك قبرستان داريم، يك آرامگاه خانوادگي داريم و خانهای هم در شهر و روستا داريم، اگر خانه‌اي در آن قرآن خوانده نشود و آيات الهي تلاوت نشود، آن يك مقبره خانوادگي است که چند مُرده در آن هستند! منتها مرده‌اي كه حرف مي‌زنند! خانه‌اي كه در آن قرآن خوانده نشود، خانه‌اي كه در آن كلام الهي تلاوت نشود چنين است، فرمود خانه‌هايتان را قبرستان قرار ندهيد! فرقي بين اين‌جا و مقبره خانوادگي نيست!

يك بيان نوراني از وجود مبارك حضرت امير هست که فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ ... وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء»، بعضي‌ها يك جنازه عمودي‌ هستند و بعد مي‌شوند جنازه افقي؛ فرمود بعضي‌ها يك مُرده متحرّك‌ هستند «ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء». اگر بيان پيغمبر (ص) است فرمود: «وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا» و اگر بيان نوراني اميرالمؤمنين(ع) است فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ ... وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء»، پس انسان مي‌تواند خانه خودش را نوراني كند! فرمود يهودي‌ها تازه آنهايي كه اهل عبادت بودند عبادتشان را در كليسا و كنيسه مي‌گذراندند، ترسا و يهود كارشان اين بود؛ ترسا و يهود بيراهه رفتند و خانه‌شان را مركز عبادت قرار ندادند. به ما گفتند نوافل را در خانه بخوانيد و فرائض را در مسجد بخوانيد، خانه‌تان جاي تلاوت قرآن باشد، پس انسان طبق اين بيان نوراني مي‌تواند آن مكاني را كه زندگي مي‌كند نوراني كند. اگر در سوره مباركه «نور» خداي سبحان بعضي از مكانها را محترم شمرد و گفت: ﴿بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ سبب آن را هم ذكر كرد، چون مردان الهي در آن خانه‌ هستند! حتي قداستِ مسجد هم به وسيله نمازِ نمازگزاران است! اگر مكاني به عنوان مسجد ساخته شد، ولي كسي در آن نمازي نخواند، اين چه قداست و بركتي دارد!؟ صِرف نام مسجد كه قداست نمي‌آورد، قداست آن براي اين است كه در آن‌جا سجده مي‌شود، ركوع مي‌شود و نماز خوانده مي‌شود.

اين آيه سوره «نور» به خوبي روش مي‌كند كه اگر سؤال شود كه چرا آن بيوت ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ است؟ جوابش اين است كه ﴿يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ﴾، اين مردان الهي‌ هستند كه با عبادتشان آن مراكز زيست خود را بركت مي‌دهند. در مكّه هم كه همين‌طور است! فرمود مادامي كه تو در مكّه هستي، مكّه گرامي است؛ عصر هم كه عصر نبوّت باشد يا عصر ظهور ولايت حضرت وليّ عصر(اروحنا فداه) باشد، آن زمان به بركت نبيّ يا وصيّ حرمت پيدا مي‌كند، اين انسان است كه مي‌تواند شرف ببخشد! اگر «سماوات و أرض» خلق شدند، براي آن است كه خليفهٴ خدا در اين‌جا آنها را مديريت كند و همچنين تنظيم امور روزگار را ذات اقدس الهي مرهون عبادت عابدان دانست، فرمود: ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ﴾؛ فرمود شما مي‌توانيد با عبادت‌هايتان، با درست رفتار كردنتان، با صداقتتان، با امنيت و امانتتان طرزي زندگي كنيد كه همه نيازهاي شما برآورده شود. فرمود آسمان و زمين مركز روزي‌ هستند، يك؛ مخزن الهي‌ هستند، دو؛ كليد اين مخزن به دست خداست که ﴿لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، سه؛ ـ اين «مقلاد» يعني كليد ـ كليد به دست ذات اقدس الهي است، فرمود خدايي كه به دست او كليد آسمانها و زمين است، اگر شما بيراهه نرفتيد و راه ديگران را نبستيد، اگر نگفتيد كار چيز بدي است، اگر نگفتيد مگر من مي‌توانم كارگري كنم، اگر نگفتيد توليد چيز بدي است و ما بايد از بيگانه بياوريم، اگر به خودتان استقلال بخشيديد، درست راه رفتيد و سعي كرديد از بيگانه و كفار بي‌نياز باشيد ﴿لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است.

دعا كليد گشايش درهاي رحمت الهي
اين ماه ماه دعاست، به ما گفتند بعضي از كليدها را خدا به دست شما داده است. مخزن الهي يعني «مَفتح» و كليد يعني «مفتاح»؛ هم «مفاتِح» كه مخزن است براي اوست و هم «مفاتيح» كه كليدهاست به دست اوست؛ اين كليد را ذات اقدس الهي بدون تفويض به افرادي كه اهل نيايش و دعا هستند عطا مي‌كند! فرمود اگر مي‌خواهيد باسواد شويد، مخزنِ علم كليدي دارد و كليد آن هم سؤال است، بپرسيد! مستحضريد سؤال علمي از هر انساني صادر نيست، چون «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم».اگر كسي شوق فهميدن نداشته باشد، اهل فهم و اهل اينكه مطلب عميق را درك بكند نباشد، به دست او كليد نخواهند داد، او هرگز هوس عالِم و ربّاني شدن در سر نپروراند، او عالِم نخواهد شد، يك آدم عادي درمي‌آيد. اگر كسي دغدغه فهميدن دارد، استعداد فهميدن دارد و براي فهميدن جان مي‌دهد، خدا به دست او به عنوان «حُسْنُ السُّؤَال» كليد مي‌دهد، «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم» و اگر اهل فهميدن اسرار الهي و حلّ مشكلات خود و ديگران است، كليدي به نام دعا به او عطا مي‌كند كه دعا كليد گشايش است؛ همان‌طوري كه عمود دين نماز است و ستون‌هاي كوچك به نام دعا که تعبير شده است از دعا به عنوان عمود،از دعا به عنوان مفتاح هم ياد شده است. فرمود مخزن الهي پُر از نعمت است و اگر بخواهيد که مشكلاتتان حل شود كليدي دارد به نام دعا، اين كليد به دست شماست! اين ماه كه محفوف به رحمت است، شب، روز، «بين‌الطلوعين» , قبل از ظهر، بعد از ظهر و «عندالزوال» آن پيچيده به رحمت است که از هر راهي وارد شويد وارد رحمت مي‌شويد، ماه استجابت دعاست. فرمود دعا كليد گشايش درهاي رحمت الهي است، پس اگر كسي خواست اهل فهم شود به اين شرط كه درد فهميدن داشته باشد، كليد آن سؤال است و اگر خواست سؤال علمي كند، مقداري بايد تلاش و كوشش كند و به راه بيفتد.

به ما گفتند قرائت قرآن راه تعالي درجات بهشت است. اين روايت را هم از وجود مبارك پيغمبر(ص) نقل كردند كه «فَإِذَا دَخَلَ صَاحِبُ الْقُرْآنِ الْجَنَّةَ قِيلَ لَهُ ارْقَأْ وَ اقْرَأ»، نه «اقْرَأْ وَ ارْقَ»! به مردان بهشتي مي‌گويند يك درجه بالا بيا و بخوان، چون پايين هستي توفيق قرائت قرآن به دست شما نمي‌آيد. نمي‌گويند قرآن بخوان تا بالا بيايي، مي‌فرمايند اول يك مقدار بالا بيا كه بايد بفهمي قرآن چيست، تلاوت قرآن يعني چه، كلام چه كسي را داري مي‌خواني، كتاب چه كسي را داري مي‌خواني، شرايط قرائت را پيدا بكن «ارْقَأْ» بالا بيا! «وَ اقْرَأ» بخوان! اين بيان نوراني حضرت است كه فرمود: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ‌ فَإِنَّهَا طُرُقُ‌ الْقُرْآن». شما اگر بخواهيد قرآن بخوانيد در نماز يا غير نماز و بگوييد ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ﴾، وضو گرفتن تنها كافي نيست، دهان را پاك كنيد، نه دندان را! آن پاك كردن دندان با مسواك است و ثواب خاصّ خودش را دارد، فرمود دهان را پاك كنيد: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ‌ فَإِنَّهَا طُرُقُ‌ الْقُرْآن»، مگر نمي‌خواهيد قرآن از اين‌جا عبور كند؟ از دهان آلوده اگر قرآن عبور كند مثل اينكه از يك فلزّ و لولهای آلوده آب تميز عبور كند، به هر حال آلوده مي‌شود! فرمود دهان را پاك كنيد! حرف بد از اين دهان درنيايد! دروغ و فحش و خلاف و مسخره كردن از اين دهان درنيايد! غذاي ناپاك از اين دهان فرو نرود! اين غذا، غذاي طيّب و طاهر باشد تا قرآن تلاوت كنيد «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ‌ فَإِنَّهَا طُرُقُ‌ الْقُرْآن»؛ با اين حال نماز و قرآن میخوانيم، دعاهايي كه مشتمل بر قرآن است را مي‌خوانيم، خود قرآن را هم مي‌خوانيم. فرمود اگر به بهشتي گفتند بالا بيا و بخوان، نه بخوان و بالا بيا، از آن جهت است که خواندنِ قرآن يك مقدار مشروط به بالا آمدن است. اگر فرمود: ﴿تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ﴾يا ﴿تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾، از همان اول به ما گفتند بالا بيا تا بتواني بخواني! به اهل كتاب فرمود: ﴿تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ﴾ و به همه ما هم فرمود: ﴿تَعالَوْا أَتْلُ﴾؛ يعني يك قدم بالا بياييد تا دستتان به اين حرف برسد! ﴿تَعالَوْا أَتْلُ﴾؛ اين «تعال، تعال» يك تعبير رايج عرب‌زبانها بود. الآن منطقه‌هايي كه ـ شما مستحضريد ـ در دامنه‌هاي كوه، روستا هست، اين منطقه‌هايي كه يك مقدار برجسته است، دامنه كوه است و آن‌جا خانه مردم روستايي است، دشت پهني كه دارند آن‌جا جاي كشاورزي‌ آنهاست، همه منطقه‌ها همينطور بود، اين جوانها و اين مردم و اين بچه‌ها روز كه مي‌شد از خانه‌ها مي‌آمدند در دشت يا مشغول بازي يا مشغول كار بودند، شب كه مي‌شد اولياي اينها به اين بچه‌ها مي‌گفتند: «تعال»؛ يعني بياييد بالا، اگر همسطح باشد مي‌گويند «اليّ»؛ امّا اگر بالا باشد مي‌گويند «تعال». در اين شعر كه گفتند:

چو سرو و سنبله بالاروش کن ٭٭٭ بنفشه وار سوی پست منگر

همينطور است! در بين اين گياهان مي‌گويند بنفشه هميشه سرش خم است؛ امّا سرو و سُنبله به طرف بالا نگاه مي‌كنند. مي‌گويند اگر مي‌خواهيد ترقّي كنيد يك مقدار بايد بالانگر باشي، بالا بيا تا ببيني و به بهشتي هم مي‌گويند بالا بيا و بخوان! «ارْقَأْ وَ اقْرَأ»؛ منتها توان بالا آمدن را بايد در دنيا تهيه كند، آن‌جا راهي براي كسب عمل صالح نيست؛ هر كسي هر درجه‌اي كه در دنيا فراهم كرده است، مهمان همان درجه است. بنابراين انسان مي‌تواند در زمان خودش اثر بگذارد، در زمين خودش اثر بگذارد، جامعه و شهر خودش را نوراني كند. اين در امكانات انسان هست، چرا ما از اين فرصت بهره نبريم!؟ دستِ بگير را خدا دوست ندارد «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَی». آدم اگر بتواند در شهري زندگي كند كه ديگران در سايه نور او به سر مي‌برند، چرا ما او نباشيم؟ در زماني زندگي كند كه ديگران از نور او بهره ببرند، چرا ما آن شخص نباشيم؟ فرمود: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَی»، براي همه ممكن است كه طرزي زندگي كنند كه ديگران در كنار سفره او باشند. حاتم طايي شدن خيلي مهم نيست، شكمِ مردم را پُر كردن آن بخشي از فضيلت را دارد؛ ولي جان مردم، عقل مردم، روح مردم، فكر مردم را پُر كردن «وَ اجْعَلْ ... قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّما» يا «امْلَأْ قَلْبِي حُبّاً لَكَ» آن مهم است! آدم بتواند اين خلأ فكري جامعه را برطرف كند، جامعه‌اي كه گرفتار خلأ فكري نيست، نه راه کسي را مي بندد، نه بيراهه ميرود، نه از تحريم مي هراسد و نه از تهديد، بلکه مستقل خواهد بود، نظام اسلامي هم بايد همين طور باشد، راه باز است.

از خانه شروع كردن و به محلّه و كوي و برزن رسيدن و به كشور رسيدن، اين راه‌ها ممكن است. فرمود شما مي‌توانيد اين‌چنين باشيد و بدانيد كه حرمت مسجد به وسيله شماست، اين كم مقامي نيست! اين ﴿في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾، مصداق بارز اين ﴿بُيُوتٍ﴾ مسجد است و حرم است و امثال آنها؛ اين جمله بعد، جواب سؤال مقدّر است كه چرا اين بيوت مقدس‌ هستند؟ چرا اين بيوت ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؟ چرا خداي سبحان اين خانه را رفيع مي‌كند؟ چون ﴿يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ﴾، اين جواب آن سؤال مقدّر است؛ يعني اگر يك سلسله خانه‌ها اين‌طور است و در مقابل يك سلسله عصرها و زمانها اين‌طور است، براي اينكه مردان الهي در آن زمان و زمين زندگي مي‌كنند، انسان هم مي‌تواند اين چنين باشد و اين راه هم باز است! اين هم ﴿فَاسْتَبَقُوا﴾ است، هم ﴿سارِعُوا﴾ است و فرمود راه باز است ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾؛ اگر مسافت و ميداني باشد به مساحت آسمان، نه جا براي تصادف است، نه جا براي تزاحم است و نه جا براي رقابت بي‌جاست، هر چه انسان بخواهد سريع‌تر برود راه باز است، فرمود مسابقه بدهيد؛ يعني ميدان مسابقه اين است؛ حالا اگر كسي خواست متواضع باشد، باتقوا باشد يا ده ميليون نفر در يك شهر جمع شدند و همه‌شان مي‌خواهند متواضع و عادل باشند، هيچ زحمتي نيست! امّا دو نفر اگر خواستند صدرنشين باشند، اولِ دعواست! فرمود، در ميدان مسابقه فضيلت ﴿عرض‌ها السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾ است، چنين ميداني است! بهشت اين‌چنين است که هيچ تزاحمي نيست.

در جهنم اولِ تزاحم است، چون جهنمي‌ها را در جاي بسته و تنگ عذاب مي‌كنند ﴿مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ﴾، اين‌طور نيست كه به اينها جاي باز و گسترده بدهند و بگويند اين‌جا باش و بسوز، اين بسته است و مكان محدود ﴿مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ﴾، پس اين فشار برزخي و فشار جهنمي هم دامنگير اينهاست. بنابراين انساني كه شرح صدر دارد مي‌تواند در بهشت زندگي كند و فضاي زندگي خود را بهشتي كند، عصر خود را بهشتي كند و ديگران را در اين فضاي نوراني جا دهد؛ اين مقام، مقام انسانيّت است كه وجود مبارك پيغمبر(ص) آن حديث نوراني را فرمود كه خانه‌هايتان را آرامگاه قرار ندهيد! فرق است بين آرامگاه كه چند مُرده در آن هستند با خانه‌هاي شخصي «وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا»، چند نفر هستند كه در يك آرامگاه زندگي مي‌كنند، براي اينكه خبري از قرآن و نماز در آن خانه نيست؛ فرمود اين قبرستان است! اين‌جا آرامگاه خانوادگي است! شما مي‌توانيد خانه‌هايتان را مثل مسجد و حرم نوراني كنيد!