به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر گفتاری از حجت الاسلام پناهیان در خصوص موانع رشد است که از نظر می گذرد. فایل صوتی این سخنرانی نیز از لینک بالا قابل دریافت است.
بسیاری از عوامل رشد در درون و بیرون وجود انسان فراهم است. اگر موانع رشدمان را کنار بزنیم، سه تا زیبایی فوقالعاده از عوامل رشد، وجود دارد که ما میتوانیم درک کنیم:
۱. جاذبۀ بسیار شدید پرودگار عالم که به عنوان هدف ما در روبروی ما قرار دارد. خدا واقعاً پُرجذبه و پُرکشش است. لازم نیست کسی به ما درس عقیدتی بدهد؛ ما جذبۀ خدا را همینطوری فطرتاً میتوانیم درک کنیم. خدا فعال است، خدا لطیف است؛ خدایی که ما را خلق کرده و به یک هدفی خلق کرده و میتواند به تکتک ما بفرماید: «من تو را برای خودم ساختهام؛ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی»(طه/۴۱) این یکی از عوامل رشد است.
۲. در فطرت ما هم کششهایی به سمت خدا هست. حتی اگر خدا به ما کششهایی نداشته باشد، ما خودمان دیوانه و حیران او هستیم.
۳. در رابطۀ بین ما و خدا، «اولیاء خدا» هم هستند، «ملائکه» هم هستند، و آنها در این میانه فعالند و بیکار نیستند! ملائکه برای مؤمنین، مدام صلوات و درود میفرستند. و اخیراً هم شهدا اضافه شدهاند؛ شهدا واقعاً در حیات ما مؤثرند. اولیاء خدا و ملائکه و شهدا و صلحا از عوامل رشد ما هستند. و در این میان، حضرت بقیه الله الاعظم(عج) چقدر کار از دستشان بر میآید!
اگر موانع رشد را بردارید، مثل فنر میجهید و رشد میکنید. در اینصورت، دیگر بحث «رفتن» نیست، بلکه بحث «کشاندن و بردن» است! در دفاع مقدس همه میدیدند که برخی از رزمندگان از یک لحظهای به بعد-انگار که مهار را از روی فنر وجودشان برداشته باشند- میجهیدند و میرفتند، همهچیزشان تغییر میکرد، و واقعاً راه صد ساله را یکشبه طی میکردند. ولی آنها چگونه اینقدر رشد میکردند؟ موانع رشد خود را بر میداشتند و لذا عوامل رشدشان بهکار می افتاد.
زدودن جهل، کار سادهای نیست؛ جهلگرایی و علمگریزی یک فرهنگ و یک عادت شوم است که خیلیها دچارش هستند. امیرالمؤمنین(ع) در نامۀ ۳۱ نهجالبلاغه سعی دارد یک فرهنگ یا عادت زشت یا یک بدیِ رایج را از بین ببرد؛ و آن هم «احساس کاذب دانایی» است، یعنی اینکه «آدم فکر کند همهچیز را میداند!» یا اینکه وقتی آدم یکمقدار علم پیدا کرد و دانست، دچار غرور میشود و مطالب دیگری که با دانستههای قبلی او منافات دارد را انکار میکند و بیاحترامی میکند. و اصلاً سعی نمیکند که بفهمد.
امیرالمؤمنین(ع) خطاب به جوان میفرماید: من تو را به انواع جهلها و نادانیها، سرزنش کردم که از من بپذیری که «خیلی چیزها را نمیدانی و یکوقت خودت را دانا تصور نکنی»! عالم کسی است که بداند آن چیزهایی که بلد است در مقابل چیزهایی که بلد نیست، خیلی کم هستند و لذا خودش را جاهل حساب میکند(وَ قَرَعْتُکَ بِأَنْوَاعِ الْجَهَالاتِ لِئَلَّا تَعُدَّ نَفْسَکَ عَالِماً...؛ تحفالعقول/۷۳)
الف) گاهی انسان با یک آگاهی جدید، متکبرانه و معاندانه برخورد میکند و به آن حمله میکند. ب) گاهی نیز با یک آگاهی جدید، بیاعتنا برخورد میکند و انگار دارد میگوید: «ما که اینها را میدانیم!»؛ هر دوی این برخوردها از سرِ احساس دانایی است، این احساس و این عادت، بدتر از جهل است و سپرِ نگهدارندۀ جهل است، و فروبرندۀ انسان در جهل است.
علی(ع) میفرماید: جاهل اینگونه است که چون نمیفهمد «علم یعنی چه؟» لذا خودش را عالم میداند و به رأی و نظر خودش اکتفا میکند و دائماً از اهل علم دور است و مدام عیبِ علما را میگیرد و مخالفان خودش را بر خطا میداند، و هر چیزی را که نمیفهمد، آنرا گمراهی و فساد میداند، هر چیزی را که نمیشناسد انکار و تکذیب میکند؛ وَ إِنَّ الْجَاهِلَ مَنْ عَدَّ نَفْسَهُ بِمَا جَهِلَ مِنْ مَعْرِفَةِ الْعِلْمِ عَالِماً وَ بِرَأْیِهِ مُکْتَفِیاً ..(تحفالعقول/۷۳)