بعضی کتاب‌ها خیلی زود بر سر زبان ها می‌افتد. کتاب هایی که بسیار خواندنی‌اند ولی شاید فرصت خواندن این کتاب ها را نداریم. می‌توانید بخش هایی از یک کتاب خواندنی را در مجله مهر بخوانید.

مجله مهر - احسان سلامی: یکی از مهمترین جنبه‌های سخنان رهبری که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته است، سخنان ایشان در باب مسائل اخلاقی است. این در حالی است که مباحث اخلاقی مطرح شده از سوی ایشان، امتیازات منحصربه‌فردی دارد که می‌تواند برای هر مخاطبی جذاب باشد.​
ویژگی بارز نکات اخلاقی مطرح شده از سوی ایشان آن است که در عین ریشه‌ای بودن، بسیار ساده و عملی است به نحوی که در شنونده ترس از عمل کردن به آنها ایجاد نمی‌کند. همچنین توجه به جنبه اجتماعی این نکات یکی دیگر از ویژگی‌های شاخصی است که شاید در کمتر درس اخلاقی بتوان آن را پیدا کرد. چنانکه ایشان با باز کردن بُعد جدیدی در حوزه اخلاق، به ملزومات اخلاق ملی با نگاهی کلان و از زاویه رهبری مادی و معنوی جامعه می‌پردازند و مباحث مطرح شده از سوی ایشان، اخلاقِ ناظر به حضور فعال در جامعه است، نه اخلاق فردگرا و به دور از اجتماع.​
«۵ گفتار رهبر انقلاب در باب توبه و استغفار» یکی از کتاب‌هایی است که با نگاه به مباحث اخلاقی مطرح شده از سوی ایشان در باب استغفار و توبه گردآوری شده است. این کتاب حاوی ۵ گفتار و سخنرانی کامل رهبر انقلاب در ارتباط با استغفار و توبه است که همه در ماه مبارک رمضان ایراد شده است و در آن مباحثی همچون استغفار و مقدمه توبه، ابعاد استغفار و توبه، آثار گناه و موانع استغفار، شب قدر و فرصت استغفار و دعا به عنوان وسیله تذکر و استغفار مطرح شده است.​
نکته جالب در ارتباط با این کتاب شیوه جالب خلاصه بندی مباحث مطرح شده است که با ابتکار گردآورندگان کتاب، هرکدام از فرازهای مختلف سخنان رهبری که در کتاب آمده، به صورت خلاصه شده در کنار بخش مخصوص خود آمده است، به نحوی که مخاطبان می‌توانند برای مرور سریع مطالب کتاب، به سراغ خواندن خلاصه‌های کوتاه هر بخش بروند.​
«استغفار و توبه» در ۱۱۱ صفحه و با قیمت ۳۲۰۰ تومان توسط انتشارات صهبا منتشر شده است که تاکنون دو بار تجدید چاپ شده است.
با هم بخش‌هایی از این اثر را می‌خوانیم:

پرده اول: تاثیرات اجتماعی استغفار

استغفار بنا بر آنچه که در آیات قرآن، همین‌طور بعضی از روایات، وارد شده و بنده دیده‌ام، موجب می‌شود که مشکلات زندگی انسان و جوامع باز بشود. اگر یک جامعه‌ای به گناهان خودشان توجه کنند، غافل نشوند از گناهان و خطاهایی که انجام می‌دهند و درصدد بربیایند که این گناهان را جبران کنند و از خدای متعال طلب مغفرت کنند، برکات الهی بر این جامعه سرازیر خواهد شد که در آیات متعددی این هست؛ در سوره هود در دو، سه آیه، در سوره نوح و در آیات متعدد دیگر. «وَ اَنِ استَغفِروا رَبَّکُم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ یُمَتِّعکُم مَتاعًا حسناً» استغفار کنید، به خدا برگردید تا خدا از زندگی شما بهره مطلوب و نیک را به شما ببخشد.​
در مقابل، گناهان موجب می‌شود که زندگی اجتماعی اجتماعات تباه بشود. خیلی از جوامع در رفاه و آسایش و قدرت و عزت به سر می‌برند؛ گناه آنها را با ذلت کشاند، آنها را از امکاناتی که خدا در اختیارشان گذاشته بود محروم کرد. در آیات متعددی باز در قرآن این معنا هست که «فَاَخَذَهُمُ اللهُ بِذُنوبِهِم» خدا به خاطر گناه، جامعه‌ای را گرفت، آنها را دچار عذاب و نقمت کرد. این یک معرفت قطعی از معارف اسلامی است. اگر ما به این نکته از دین توجه نداشته باشیم، کار ما زار است. باید بدانیم که وقتی بشر به خاطر غفلت، به خاطر شهوت، به خاطر کج‌فهمی، دچار گناه و اشتباه و خطا می‌شود و چوب خطاها را ناگزیر خواهد خورد، تنها راه علاجی که دارد این است که توجه کند، خطای خودش را پیدا کند و به خدای متعال از آن خطا بازگشت و توبه کند.​
وقتی به ما می‌گویند که باید ذکر استغفار را همیشه بگویید، معنایش چیست؟ این معنایش این است که ما دائماً در معرض لغزش و گناهیم. اگر گناهی نباشد، استغفار چرا؟ وقتی می‌گویند هر روزی فلان تعداد طلب مغفرت کنید از خدا، معنایش این است که شما هر روزی در معرض این تعداد یا بیشتر گناهید؛ حقیقتش هم همین است، ما در معرض گناهان هستیم.​
آن چیزی که دردناک است برای یک ملت، این است که گناهِ او موجب بشود که لطف الهی و نظر رحمت خدا از او برگردد. اینجا مسئله، مسئله یک شخص نیست. البته یک انسان، با گناه خودش را رو سیاه می‌کند، دچار خسران می‌کند؛ مسئله، مسئله یک شخص است. که البته مسئله یک شخص هم چیز کمی نیست. اما یک وقت، مسئله از این هم مهم‌تر است. به خاطر غفلت، به خاطر گناه به خاطر بی‌توجهی، گاهی افراد یک جامعه‌ای موجب می‌شوند که نظر لطف و رحمت پروردگار از آن جامعه برگردد و این چیزی است که در تاریخ هم اتفاق افتاده، در آیات قرآن هم از آن نشانه هست، که کسانی به خاطر گناهشان، جامعه‌ای را روسیاه و بدبخت کردند. در روایت هم هست که حالا اگر بخواهیم وارد این بحث بشویم و نمونه‌هایش را من ذکر کنم- که الان بسیاری‌اش هم یادم است- یک بحث طولانی خواهد شد و مناسب این جلسه نیست.

اما نباید فراموش کرد که بدترین گناهان، آن گناهی است که ضرر و زیان او، فقط به خود انسان برنگردد.

پرده دوم: استغفار از سه‌گونه گناه؛ فردی، تعدی به غیر، جمعی

[این بخش از بیانات رهبری در سال ۸۴ و در جمع سران نظام بیان شده است.] 
از سه گونه گناه باید استغفار کرد؛ اینها به درد ما می‌خورد؛ من و شما در کارهای مدیریتی هم به آن نیاز داریم. غفلت از اینها خسارتهای بزرگی را بر ما وارد کرده است و می‌کند. سه جور گناه وجود دارد: یک‌جور گناهی است که فقط ظلم به نفس است - که تعبیر ظلم به نفس در قرآن و در حدیث فراوان است - گناهی است که فرد مرتکب می‌شود و اثر مستقیمش هم به خود او برمی‌گردد؛ مثل گناهان متعارفِ فردیِ معمولی.
نوع دیگر، گناهی است که فرد مرتکب می‌شود، اما اثر مستقیم آن به مردم و به دیگری می‌رسد. این گناه، سنگین‌تر است. این گناه، ظلم به نفس هم هست؛ اما چون تعدی و تجاوز به دیگران است، دشواری کار آن بیشتر است و علاج آن هم سخت‌تر است؛ از قبیل ظلم، غصب، پایمال کردن حقوق مردم، پایمال کردن حقوق عمومی انسانها. این گناه بیشتر متعلق می‌شود به حکومت‌ها؛ این گناه مدیران است؛ این گناه سیاستمداران است؛ این گناه شخصیت‌های بین‌المللی است؛ این گناه آنهایی است که یک کلمه حرفشان، یک امضایشان، یک عزلشان، یک نصبشان می‌تواند خانواده‌هایی و گاهی ملتی را تحت تأثیر قرار دهد. مردم عادی معمولاً این‌طور گناهی ندارند؛ اگر هم داشته باشند، دایره‌اش خیلی ضعیف است؛ کسی راه برود و مثلاً پای کسی را عمداً لگد کند؛ در این حد است. اما من و شما اگر قرار شد مبتلای به این نوع گناه شویم، دامنه‌اش وسیع است. همین‌طور که گفتیم، یک امضای ما، یک حکم ما، یک حرف ما، یک قضاوت ما، یک نشست و برخاست ما در محل تصمیم‌گیری می‌تواند اثر مستقیم خودش را به جماعت‌های زیادی برساند. این نوع گناه هم استغفار متناسب با خودش دارد. گناه نوع اول استغفارش به این است که انسان صادقانه از خدای متعال آمرزش بخواهد؛ اما گناه نوع دوم مسأله‌اش فقط با استغفار حل نمی‌شود؛ انسان باید آن را درست کند. مقوله‌ی اصلاح کردن و درست کردن و مشکلات را برطرف کردن، این‌جا پیش می‌آید.
نوع سوم، گناهان جمعی ملتهاست. بحث یک نفر آدم نیست که خطایی انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهی یک ملت یا جماعت مؤثری از یک ملت مبتلا به گناهی می‌شوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهی سالهای متمادی در مقابل منکر و ظلمی سکوت می‌کند و هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارتری هم باشد؛ این همان «انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» است؛ این همان گناهی است که نعمت‌های بزرگ را زایل می‌کند؛ این همان گناهی است که بلاهای سخت را بر سر جماعت‌ها و ملتهای گنه‌کار مسلط می‌کند. ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل‌اللَّه نوری را بالای دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با این‌که جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم این‌که با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزن‌ها و گوینده‌ها و نویسنده‌های ما همین حرف دروغ بیمبنای بی‌منطق را نشخوار و تکرار می‌کنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آن‌جا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملی و عمومی بود. «و اتّقوا فتنة لاتصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة»؛ گاهی مجازات فقط شامل افرادی که مرتکب گناهی شدند، نمیشود؛ مجازات عمومی است؛ چون حرکت عمومی بوده؛ ولو همه‌ی افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزی که به خیابان‌ها آمدند و سینه‌شان را مقابل تانکهای محمدرضا پهلوی سپر کردند و از مرگ نترسیدند؛ یعنی تحمل و صبر و سکوت گناه‌آلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خدای متعال پاداش آنها را داد؛ حکومت ظلم ساقط شد، حکومت مردمی سر کار آمد؛ وابستگی ننگ‌آلود سیاسی از بین رفت، حرکت استقلال آغاز شد و ان‌شاءاللَّه ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد کرد و این ملت به توفیق الهی و به همت خود، به آرمانهای خودش خواهد رسید. این به خاطر این بود که حرکت کرد. بنابراین گناه نوع سوم هم یک‌طور استغفار دارد.
در قرآن بارها «توبه» با «اصلاح» همراه آمده است؛ «الّا الّذین تابوا و اصلحوا»، «من تاب و امن و عمل صالحا». در جایی مصداق این اصلاح هم ذکر شده است: «انّ الّذین یکتمون ما انزلنا من البیّنات»؛ در مقابل کسانی که کتمان کنندگان حقایق بودند، «الّا الّذین تابوا و اصلحوا و بیّنوا». یا «الّا الّذین تابوا و اصلحوا و اعتصموا باللَّه و اخلصوا دینهم للَّه»؛ درباره‌ی کسانی است که نفاق ورزیدند و دودله شدند. می‌فرماید توبه و اصلاح این‌ها به این است که خودشان را یک دله و خالص کنند. بنابراین اصلاح لازمه‌ی توبه است.
پرده سوم: شب قدر، فرصتی برای استغفار
[این بخش مربوط به سال ۷۶ و یک روز قبل از شب قدر آن سال است که رهبری این بیانات را در خطبه‌های نماز جمعه بیان می‌کنند.]
عزیزان من؛ برادران و خواهران! قدم اوّل، طلب مغفرت کردن از خدای متعال و به خدا بازگشتن است. توبه، یعنی به سوی خدا برگردیم. هرجا که شما باشید، در هر حدّی از کمال که باشید - حتّی در حد امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام - باز به استغفار احتیاج دارید! خدای متعال به پیغمبرش می‌فرماید: «واستغفر لذنبک»، «فسبّح بحمد ربّک و استغفره». بارها در قرآن، خدای متعال به پیغمبر میفرماید «استغفار کن». با این‌که پیغمبر معصوم است، گناه از او سر نمی‌زند و از دستور الهی تخلّف نمی‌کند، اما به او هم میفرماید «استغفار کن»!​
شب قدر، فرصتی برای مغفرت و عذرخواهی است. از خدای متعال عذرخواهی کنید. حال که خدای متعال به من و شما میدان داده است که به سوی او برگردیم، طلب مغفرت کنیم و از او معذرت بخواهیم، این کار را بکنیم، والّا روزی خواهد آمد که خدای متعال به مجرمین بفرماید: «لایؤذن لهم فیعتذرون». خدای نکرده در قیامت، به ما اجازه عذرخواهی نخواهند داد. به مجرمین اجازه نمی‌دهند که زبان به عذرخواهی باز کنند؛ آن‌جا جای عذرخواهی نیست. این‌جا که میدان هست، این‌جا که اجازه هست، این‌جا که عذرخواهی برای شما درجه می‌آفریند، گناهان را می‌شوید و شما را پاک و نورانی می‌کند، از خدای متعال عذرخواهی کنید. این‌جا که فرصت هست، خدا را متوجّه به خودتان و لطف خدا و نگاه محبّت الهی را متوجّه و شامل حال خودتان کنید. «فاذکرونی اذکرکم»؛ مرا به یاد آورید، تا من شما را به یاد آورم.​
در همان لحظه‌ای که شما دلتان را متوجّه خدای متعال و خدا را در دل خودتان حاضر می‌کنید و به یاد خدا می‌افتید، خدای متعال در همان لحظه، چشم لطف و مهر و عطوفتش متوجّه شماست؛ دست لطف و بذل و بخشش او به سوی شما دراز است. خدا را به یاد خودتان بیندازید، والّا روزی خواهد رسید که خطاب الهی به سمت گناهکاران می‌آید که «انّا نسیناکم»؛ ما شما را فراموش کردیم، ما شما را به دست فراموشی سپرده‌ایم، بروید! عرصه قیامت این‌گونه است.​
امروز که خدای متعال اجازه داده است که شما به زاری، تضّرع و گریه بپردازید، دست ارادت به سوی او دراز کنید، اظهار محبّت نمایید و اشک صفا و محبّت را از دل گرم خودتان به چشمهایتان جاری سازید. این فرصت را مغتنم بشمارید، والّا روزی هست که خدای متعال به مجرمین بفرماید: «لاتجأروا الیوم»؛ بروید، زاری و تضّرع نکنید، فایده‌ای ندارد: «انّکم منّا لاتنصرون». این فرصت، فرصت زندگی و حیات است که برای بازگشت به خدا در اختیار من و شماست و بهترین فرصتها ایامی از سال است که از جمله آنها ماه مبارک رمضان است و در میان ماه مبارک رمضان، شب قدر! شب قدر هم در میان این سه شب است. طبق روایتی که مرحوم «محدّث قمی» نقل می‌کند، سؤال کردند که کدام یک از این سه شب - یا دو شب بیست‌ویکم و بیست‌وسوم - شب قدر است؟ در جواب فرمودند: چقدر آسان است که انسان، دو شب - یا سه شب - را ملاحظه شب قدر کند. چه اهمیت دارد بین سه شب مردّد باشد. مگر سه شب چقدر است؟ کسانی بوده‌اند که همه ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب می‌آوردند و اعمال شب قدر را انجام می‌دادند! قدر بدانید.

پرده چهارم: دعا وسیله توجه، تذکر و استغفار​

[این سخنرانی در آخرین روز ماه رمضان سال ۱۳۶۶ ایراد شده است.]
در بینش اسلامی بشر به تذکر و توجه دایمی احتیاج دارد؛ چون بنا بر این بینش بشر یک مسافر و تلاشگر است که اگر از این حرکت و تلاشی که برعهده اوست غافل بماند و درنگ بکند، از رسیدن به منزل مقصود باز خواهد ماند و اگر دائماً تلاش بکند و خوب تلاش بکند، در پایان وقت که پایان عمر اوست، به مقصود دست خواهد یافت و آن مقصود عبارت است از کمال و تعالی روحی که اثرش را در زندگی بعد از مرگ خواهد داد؛ همه چیز مقدمه این است و زندگی پس از مرگ در بینش اسلامی زندگی حقیقی است. ما البته امروز نمی‌توانیم آن زندگی و آن دوران را در ذهن خودمان تصور کنیم، ولی جهان‌بینی اسلامی به ما این‌طور می‌آموزد که ما در این دوره که اسمش زندگی دنیاست، در یک زندگی نیم‌بند قرار داریم؛ «و انّ الدّار الاخره لهی الحیوان»، زندگی آن‌جاست؛ وقتی رفتیم، خواهیم دید. در آن زندگی سعادت، خوشی و خوشبختی بسته به تلاشی است که ما این‌جا خواهیم کرد. پس اگر از این تلاش غفلت کردیم، فراموش کردیم و تنبلی کردیم، ناگهان چشم باز می‌کنیم و خودمان را در آن نشئه می‌بینیم؛ در حالی که دستمان خالی است.​
برای این‌که انسان این تلاش را به طور دائم انجام بدهد و تکالیفی را که برعهده اوست - که شکل‌دهنده همان تلاش است - انجام بدهد، تذکر لازم است؛ و دین یادآورهایی را برای او در نظر گرفته و خود پیامبران اساساً یادآورند. «فذکّر انّما انت مذکّر». و قرآن یک وسیله ذکر است که در خود کتاب الهی بارها از این خصوصیت و مأموریت قرآن یاد شده است. یکی از وسائل یاد، همین نماز است که در پنج وقت، نماز ما را به یاد می‌اندازد؛ یکی موعظه است که موعظه موعظه‌گران ما را به یاد می‌اندازد؛ یکی دعاست که توجه به دعا ما را به یاد می‌اندازد؛ یکی تلاوت کلام‌الله است که خواندن آیات الهی ما را از غفلت خارج می‌کند و از این قبیل وسایل. پس همه این وسایل در کارند تا ما دچار غفلت نشویم. اگر یادمان رفت و دچار غفلت شدیم، از تلاش می‌مانیم و اگر از تلاش ماندیم، وضعمان در آن زندگی موعود حتماً وضع بدی خواهد بود. کلاً اول تا آخر ما چنین سرنوشت و سرگذشتی داریم.
این همه تأکیدی که روی تقوا شده، عبارت است از این‌که انسان متوجه خودش باشد؛ مواظب باشد که لغزشی به او دست ندهد؛ اشتباه نکند و غافل از وضع خودش و از سرنوشت و هدف و راه و تکلیفش نشود؛ مثل رانندگی در یک جاده پرپیچ و خم و لغزنده و خطرناک است که اگر غفلت و فراموش کردید که در چه وضعیتی هستید، ممکن است ساقط بشوید. تقوا یعنی آن مراقبت و توجه دائمی که در افراد بالا به صورت یک ملکه یعنی یک خصلت غیر قابل انفکاکِ از انسان در می‌آید؛ دائماً انسان توجه دارد. در ماه رمضان با دعا و نماز و روزه، گرسنگی و بقیه خصوصیاتی که در این ماه است، یکی از آن حالات صفای لازم را به انسان می‌دهد؛ انسان حالت ذکر و یاد پیدا می‌کند و حالت غفلت از او گرفته می‌شود.​
آدم متذکر این‌طور نیست که هرگز گناه و اشتباه نکند؛ چرا، ممکن است اشتباه و گناه هم بکند؛ آدم باتقوا این‌طور نیست که دستش به هیچ گناهی آلوده نشود؛ چرا می‌شود؛ اما فرق است بین گناهِ آدم باتقوا و آدمِ بی‌تقوا. گناه آدم بی‌تقوا مثل این است که پا بگذارد در یک سراشیب لغزنده؛ تا آخر می‌لغزد. یک گناه، گناه دیگر را به دنبال خودش می‌آورد. گناه در دهان او مزه می‌کند؛ به گناه مجذوب می‌شود و قبح گناه از نظر او می‌رود؛ آدم بی‌تقوا این‌طوری است. اما آدم باتقوا وقتی گناه می‌کند، فوراً متوجه می‌شود؛ می‌فهمد اشتباه کرده و سعی می‌کند جبران کند: «انّ الّذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون»؛ متقی این‌طور است؛ به مجرد این‌که به تعبیر قرآن شیطان او را «مس» کرد؛ یعنی آلوده به وسوسه شیطانی شد، فوراً متوجه می‌شود که اشتباه کرد، در جاده لغزنده سراشیب نمی‌افتد که برود تا اسفل سافلین، بلکه خودش را نگه می‌دارد؛ کنترل می‌کند. آدم باتقوا و متذکر، مثل کسی است که جریان تندی او را به طرفی می‌کشاند و او باید در خلاف جهت آن جریان شنا کند، تا به ساحل نجات برسد. یک لحظه غافل شدن، دست بازداشتن، تنبلی کردن، مشغول شدن به تماشای این‌ور و آن‌ور، او را مبالغ زیادی به عقب خواهد برد. آن جریان تند در زندگی ما، غرایض، هوسها، شهوات و تمایلات بشریِ ضد تکاملی ماست که ما را به سمت عقب می‌کشانند. اگر ما متوجه و متذکر باشیم، تا یک خُرده عقب رفتیم، فوراً می‌فهمیم که اشتباه کرده‌ایم؛ بنا می‌کنیم باز شنا کردن و دست و پا زدن و به جلو رفتن؛ اما اگر باتقوا و متذکر نباشیم، وقتی عقب رفتیم، غافل می‌شویم و نمی‌فهمیم که جریانی دارد ما را با خود می‌برد؛ بلکه چون تکان نمی‌خوریم و دست و پا نمی‌زنیم، احساس راحتی هم می‌کنیم؛ خودمان را ول می‌کنیم در دست جریان و یک وقت متوجه می‌شویم که می‌بینیم نزدیک گرداب یا در درون گردابیم و دیگر کاری از ما ساخته نیست.