خبرگزاری مهر - گروه هنر: فعالیت هنرمندان در زمینههای اجتماعی مدتهاست که در ایران و جهان به صورت جدی دنبال میشود و خوشبختانه هنرمندان کشور ما در عرصههای مختلف نیز نسبت به اتفاقات مهم جامعه خود بیتفاوت نیستند. در همین راستا میترا حجار بازیگر و کتایون جهانگیری مستندساز نیز چند سالی است که در زمینه محیط زیست و امور مربوط بدان وارد شده و سعی دارند با پیگیری این مسایل هم جامعه را نسبت به دغدغههای محیط زیستی حساستر کنند و هم در زمینههایی که دچار نقص یا فقدان قانون هستیم تلاشهایی داشته باشند.
به بهانه فعالیتهای آنها و همچنین به قتل رسیدن چند محیط بان در هفتههای اخیر به دست شکارچیان میزگردی با حضور دکتر سیدضیاءالدین خرمشاهی حقوقدان و میترا حجار و کتایون جهانگیری برگزار کردیم که در آن به مسایل مختلفی درباره اتفاقات محیط زیستی در کشورمان، نقش هنرمندان در آگاهیبخشی به مردم، نقص قوانین موجود در حمایت از محیط زیست و محیط بانان و جنگلبانان و ...پرداخته شد.
با ما در بخش نخست این میزگرد همراه میشوید:
*ما در این میزگرد درباره مباحث مختلفی از مسایل محیط زیست و نقش هنرمندان در آگاهی بخشی صحبت خواهیم کرد ولی از آنجا که به تازگی با قتل سه محیط بان مواجه شده ایم می توانیم بحث را از این اتفاق خیلی ناخوشایند شروع کنیم.
سید ضیاءالدین خرم شاهی: در آغاز شهادت سه محیط بان عزیز را به تمام جامعه مدافع حقوق حیوانات، خانواده و همکاران گرامی آنها تسلیت می گویم. ثانیا از خبرگزاری مهر برای برگزاری این میزگرد تشکر و قدردانی می کنم.
ما اگر نگاه درست به جامعه و کره خاکی داشته باشیم متوجه می شویم سه عنصر اصلی حیات یعنی انسان، حیوان و گیاه دارای پیوستگی تام با هم هستند که ادامه حیات انسان با حذف هر یک از آن دو عنصر دیگر امکان پذیر نخواهد بود و آنچه ما را در این قضیه مصمم کرده تا سعی کنیم حداقل از این پس جلوی بخشی از تخریب های محیط زیست را بگیریم توجه به رفتارهای غیر انسانی و غیر عقلی با دو عنصر دیگر حیات یعنی حیوانات و گیاهان است. ما می دانیم این دو عنصر جاندار هستند و مسخّر انسان نیستند و انسان این اجازه را از سوی خداوند ندارد که هر گونه رفتاری را با این دو عنصر داشته باشد. در این زمینه هنرمندان عزیز ما به لحاظ داشتن محبوبیت و ضریب نفوذی که در جامعه دارند و همچنین فهم و شعور بالایی که از آن برخوردارند پیشگام شدند تا جامعه را از آنچه که در حال رخ دادن است، آگاه کنند. قسمتی از آنچه ما به عنوان رویداد بد از آن نام می بریم مستقیما مرتبط با سلب حیات یا آزارسانی به حیوانات است و قسمتی هم مربوط به شهادت و آسیب رساندن به نگهبانان محیط زیست در دفاع از حیوانات و یا در پاسداری از منابع طبیعی است که هر دو قسمت ناخوشایند و ناگوار است. ان شاءالله تلاش هایی که توسط هنرمندان و دیگر دغدغه مندان شروع شده است، ادامه داشته باشد که تداوم آن باعث گسترش فرهنگ حیوان دوستی و رفتارهای مسالمت آمیز با دیگر مخلوقات خدا باشد و در آینده نه چندان دور از برکات این حرکت ها برخوردار شویم.
*من بر اساس توضیحات شما یک نکته ای به ذهنم رسید و آن این است که برخی فعالان محیط زیست فکر می کنند هنرمندان برای نمایش دادن خودشان وارد این فعالیت ها می شوند و کمک هنرمندان را نه تنها یک فرصت بلکه تهدید می دانند. آنها معتقدند این افراد به ویژه وقتی وارد مسایل حقوقی و سازمانی می شوند با نداشتن علم کافی نه تنها یاری رسان نیستند بلکه کارها را سخت تر هم می کنند.
خرم شاهی: آنچه از آن یاد کردید متاسفانه مسبوق به تجربه ای است که در برخی موارد دیده شده اما این مساله ای نیست که بتوان آن را به این موضوع تعمیم داد زیرا هنرمندان به دلیل ضریب نفوذی که در افکار عمومی دارند یک ظرفیت بسیار بالا و ارزنده هستند و اگر این ظرفیت را با علم و آگاهی همراه کنند می توانند بیشترین تاثیرگذاری را داشته باشند. از سوی دیگر ما می دانیم کسانی که در عرصه هنر به ویژه بازیگری حضور دارند نیازی به این مطرح کردن ها ندارند زیرا در عرصه فعالیت خودشان به اندازه کافی مطرح و دیده شده اند پس اگر در این عرصه وارد شده اند یک ایثارگری انجام می دهند و در واقع به رسالت اجتماعی و انسانی خود عمل می کنند. ما نه تنها نباید این مساله را تهدید تلقی کنیم بلکه یک فرصت عالی و نشانگر فهم بالای هنرمندان عزیز است که اعتباری را که از جامعه کسب کرده اند در راه جامعه خرج می کنند.
ورود هنرمندان به مسایل محیط زیستی و بحران های اجتماعی مختص ایران نیست و در همه جوامع مترقی هنرمندان برای امور خیر و عام المنفعه پیشگام می شوند حال چرا باید در کشور ما با بخل و حسد اینها را از جامعه جدا کنیم؟ این در حالی است که باید در این زمینه بیشترین استقبال وجود داشته باشد زیرا این کار نه تنها درآمدی برای این عزیزان ندارد بلکه قسمت عمده ای از وقت و انرژی آنها را می گیرد پس جامعه ما حتما ممنون و سپاسگزار هنرمندانی خواهد بود که با مطالعه و نیت خیر در این زمینه وقت می گذارند. هنرمند ما چه نیازی دارد که با این کارها خودش را مطرح کند؛ او که مشهور است. به نظرم این حرف ها از حسد نشات می گیرد و ادامه دادن به این قبیل سخنان موجب دلسردی و بی انگیزگی خواهد شد.
کتی جهانگیری: ما یک زمانی درگیر جنگ با عراقی ها بودیم و مردم برای دفاعی مقدس می رفتند و با افتخار شهید می شدند اما امروز این کدام دشمن است که خود ما اجازه می دهیم اسلحه به دست بگیرد و سینه محیط بان ها و محیط زیست ایران را هدف قرار دهد.
مساله مربوط به شهید شدن محیط بانان، اتفاق امروز نیست. این رویه خصمانه از سوی شکارچیان به خصوص شکارچیان بدون پروانه شکار که به آنها شکارچی غیرمجاز می گویند ادامه خواهد داشت. آنها وارد مناطق حفاظت شده و حتی شکار ممنوع می شوند و هر کاری می خواهند انجام می دهند و محیط بان به دلایل بسیار قادر نیست جلوی چنین افرادی را بگیرد. از نظر این افراد محیط زیست مِلک شخصی آنهاست که هر نوع بهره برداری از آن را حق مسلم خود می دانند. به همین خاطر هر فردی قصد کند جلوی تفریح شان را بگیرد با خشونت با وی برخورد می کنند. غم انگیر است که فاصله بین این وقایع مرتبا کمتر می شود؛ از تیراندازی به یک جنگلبان و شهادت وی چقدر گذشته بود که علی آرامش فر محیط بان دنای شرقی هدف قرار گرفت و بعد دو محیط بان عزیزمان در خطه جنوب در یک روز شهید شدند و دوباره یک روز نگذشته منوچهر شجاعیان هدف تیر شکارچی قرار گرفت؟ این اتفاقات در حالی رخ می دهد که خبرها پخش شده و عواقب این اعمال ظاهرا مشخص است. اینجا مشکل عمده ای وجود دارد. اکنون ما همگی فهمیدیم که وقتی شکارچیان با این جسارت برخورد می کنند یعنی ترسی از عواقب آن ندارند، متاسفانه این افراد پس از هر خلاف به دلیل نبود قوانین سختگیرانه و بازدارنده به راحتی آزاد می شوند که نمونه اش دقیقا بین همین افرادی که در وقایع اخیر عامل بوده اند، است. آنها ترسی ندارند سلاحی را که اول به سمت حیوانات بی پناه می گیرند به سمت انسان ها هم بگیرند. این جسارت را چه کسانی به آنها داده اند؟ این پرسشی است که مردم پاسخ آن را می خواهند.
فیلمی که این اواخر کار کردم با نام «شکارچی» باعث شد خیلی از نزدیک با محیط بانان صحبت کنم و با کار و زندگی آنها آشنا شوم. در این مسیر متوجه شدم محیط بان ها با حداقل حقوق و حداقل تجهیزات و امکانات یکی از سخت ترین مشاغل را بر عهده دارند. پوشاک و ابزار کارشان به هیچ وجه متناسب با نوع فعالیت شان نیست. حتی از لحاظ تغذیه تامین نمی شوند. من دیگر نمی گویم که حرمت حرفه ای این افراد هم متاسفانه حفظ نمی شود. به این افراد به چشم مردان قانون و ضابطین قضایی نگاه نمی شود وگرنه باور کنید شیوه برخورد با آنها خیلی متفاوت می شد. این حرمت و جایگاه را تنها مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست و قوه قضاییه می توانند ایجاد کنند. از سوی دیگر گستره و مناطق خدمتی این افراد خود طالب گذراندن دوره های آموزشِ زنده ماندن در شرایط سخت است. نیروی پشتیبانی هم که وجود ندارد، هلی کوپترهای نجات در اختیار هیچ کدام از مراکز نیست. اکثرا تک نفره گشت می زنند. اگر اتفاقی رخ دهد نه نیروی پشتیبانی کافی وجود دارد نه هلیکوپتری که برای عملیات نجات برود، مراکز درمانی هم اکثرا از مراکز حفاظت شده خیلی دور هستند و اگر جراحتی بردارند تا به این مراکز برسند یا دچار مشکل جدی می شوند یا از دست می روند. این از امکانات و حقوق و شرایط زیستی، حال ببینیم قوانین برای آنها چه می کند؟ قوانین می گوید در صورت مواجهه با شکارچی ابتدا باید سه بار اخطار داده و سپس تیر هوایی شلیک کنید. در این فاصله یا شکارچی پا به فرار گذاشته و یا محیط بان را هدف تیر قرار می دهد و اگر محیط بان این مراحل را طی نکند مجرم است از طرف دیگر به او اسلحه می دهند و می گویند ضابط قضایی هستی و باید از این منطقه حفاظت کنی! فکر می کنم بد نیست قانونگذار خود یکبار این شرایط را امتحان کند. یک مساله دیگر اینکه اساسا حمل اسلحه شکاری جرم نیست بلکه اگر فعلِ شکار صورت گرفته باشد جرم به حساب می آید؛ نوش دارو بعد از مر گ سهراب.
منطقه حفاظت شده مانند یک بانک است. بانک گونه های حیات وحش که به مردم ایران تعلق دارد و کسی حق دستبرد به آن را ندارد. این مردم هستند که از محیط بانان می خواهند تا جلوی قاصبان بیاستند: چه ایرانی و چه خارجی. به همین خاطر است که وقتی محیط بان ها به قصاص محکوم می شوند این مردم هستند که به تکاپو می افتند که پول جمع کنند و محیط بان ها را نجات دهند. متاسفانه به اولیای دمِ متخلفان آنقدر آوانس داده می شود که این هم شده یک راه پول در آوردن. مردم یک حرف دارند: قصاص حق محیط بان هایی که در مسیر دفاع از محیط زیست و مشغول ماموریت بوده اند، نیست.
* شما که درباره محیط بانان مستند ساخته اید به چه نتیجه ای رسیدید که با وجود این همه مشکلات باز هم عده ای هر چند قلیل این شغل را انتخاب کرده و ادامه دهند.
جهانگیری: باید بگویم اکثر محیط بان ها واقعا عاشق طبیعت هستند. درباره یکی از این محیط بان های شهید با افراد خانواده اش صحبت می کردم. دخترش برای من گفت که هر گاه پدرش حیوان آسیب دیده ای پیدا می کرد حتی با وجود مخالفت مادر به خانه می آورده و کارهای درمانی ش را خود انجام می داده است. تعریف کرد: «یکبار دیدیم پدرمان در حیاط با کسی حرف می زند بعد دیدیم عقابی است که بالش زخمی شده است. به عقاب می گفت صدایت درنیاید اگر بفهمند اینجایی هر دویمان را از خانه بیرون می کنند. ما اصلا به رویش نیاوردیم چون می دانستیم چقدر برایش مهم است». این عشق است که با وجود تمام سختی ها و کاستی ها، آنها را ترغیب به این کار می کند. در بین محیط بان های ما، عکاسان طبیعت خیلی خوبی وجود دارد و مسلما گنجینه عکس ها و فیلم های حیات وحش بی نظیری برای نسل آینده به جا خواهند گذاشت.
از سوی دیگر باید بگویم محیط بانی هم یک حرفه و شغل است که داوطلبان کار می توانند برای آن درخواست بدهند. در شهرستان ها هم جوان ها به دنبال کار می گردند حتی با حداقل دستمزد.
* این طیفی که صرفا به دنبال یک شغل هستند و سراغ محیط بانی می آیند در کارشان کارآمد هم هستند؟
جهانگیری: ما محیط بان های تحصیلکرده کم نداریم ولی هر حرفه ای نیاز به دوره های کارآموزی مختص به خودش دارد. دوره های آموزشی برای محیط بانان کوتاه و بسیار کم بنیه است و یک دوره تخصصی همه جانبه نمی بینند. بسیاری از محلی ها که بعضا شکارچی ها هم از بین همان ها هستند هم خیلی با منطقه آشناترند و هم توانایی و قوای جسمی بالاتری دارند البته بین محیط بان ها هم افراد قابل بسیار هستند ولی مسلما غیر از آموزش تیراندازی و آمادگی جسمانی، نیاز به آموزش هایی از قبیل آموزش زنده ماندن در شرایط سخت، کمک های اولیه، نحوه زنده گیری و درمان حیوانات، تشخیص بیماری های گیاهان و آلودگی های آب و خاک، شناخت گونه های حیوانی و گیاهی در هر منطقه و موارد بسیار دیگری است.
میترا حجار: جا دارد من در ابتدای صحبت هایم در کنار اشاره به قتل سه محیط بان، یادی از فضل الله علیپور، جنگل بان شهید داشته باشم که مساله درگذشتش در قیاس با محیط بانانمان از لحاظ رسانه ای مهجور ماند .در حالی که او هم توسط قاچاقچیان چوب حدود یک ماه پیش به شهادت رسید.
چیزی که من خیلی بدان توجه و دقت کردم و در سفرهایم به دیگر کشورها متوجه آن شدم، این است که در اکثر کشورهای دنیا نه فقط کشورهای پیشرفته اروپایی بلکه جاهایی در همین آسیای خودمان می بینیم که مردم چقدر به طبیعت احترام میگذارند و آن را دوست دارند ولی مردم ایران متاسفانه انگار که با طبیعت شان در جنگ هستند به این معنی که عشق و احترامی که مردم جاهای دیگر به طبیعت دارند در ایران کمتر دیده میشود. در همین تهران برای من پیش آمده وقتی در شهر قدم می زنم می بینم بچه ۴ ساله ای با چوب به جان شمشادها افتاده و برگ های آن ها را می ریزد و نمی داند که این هم موجود زنده ایست که دارای حیات است و نباید به آن آزار رسانید. درباره این مسائل طی این سال ها خیلی فکر کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که ما مشکل آموزش داریم و به بچه ها از کودکی آموزش داده نمی شود که منابع طبیعی و حیاتی ما چقدر ارزشمند هستند.
ما در حال ورود به یک بحران زیست محیطی در کشورمان هستیم. تازه الان متوجه شده ایم برخی از معادنی که استخراج می کنیم چقدر به طبیعت آسیب می رساند. بیشتر از ۵۰ درصد منابع دریایی و ماهی ها دچار بحران شده اند. ماهی های بزرگ دیگر وجود ندارند چون ما آنها را پیش از آن که فرصتی برای رشد بیابند، صید می کنیم. یک بخشی از این بحران ها همین الان که من و شما رو به روی هم نشسته ایم در کشور ما ایجاد شده اند؛ مثل بحران آب و بخش دیگر هم نسل های آینده ما را درگیر می کند. جنگل ها و گونه های حیوانی در کشورمان در حال تخریب و انقراض هستند و ۲۷۰۰ محیط بان ما نمی توانند از پس این موضوع بر بیایند.
تا زمانی که ما مساله اهمیت محیط زیست و منابع طبیعی را نهادینه نکرده ایم این مشکلات وجود دارد. باید در سطح مدارس ابتدایی این آموزش وجود داشته باشد و هر پدر و مادری باید این مسایل را به بچه اش آموزش دهد. البته متاسفانه از دهه ۸۰ میلادی نگاه ماتریالیستی در جهان حاکم شده که این دیدگاه نوعی خودخواهی بین انسان ها ایجاد کرده است. در خیلی از کشورهای جهان سوم و در حال توسعه متاسفانه چیزهایی که به افراد ارزش می دهد گوشی موبایل، خانه و اتومبیل افراد است و این باعث شده آن چیزهایی که ارزش های واقعی وجود انسان ها است، کمرنگ شود. یعنی انسان ها لذت را در چیزهای اشتباه می بینند و از آنجا که از هر چیزی درجه هفتمش به ایران می رسد مثل توسعه، ماتریالیسم هم به همین صورت به ما رسیده و مثلا در بحث توسعه شهری می بینیم یک ساختمان قدیمی را به راحتی خراب کرده و جای آن برج می سازند. تفاوت پاریس و وین با تهران چیست؟ آنها بناهای خود را از ۱۰۰ سال پیش حفظ کرده اند در حالی که ما هم میتوانستیم این ساختمان ها را حداقل در مرکز تهران حفظ کنیم و آنگاه مردم میدیدند معماری ما انقدر زیبا بوده ولی ما اینها را خیلی راحت خراب می کنیم و آنهایی که برایشان اهمیت دارند انقدر غصه می خورند که دیگر سعی می کنند به آن فکر نکنند، عده زیادی هم اصلا اهمیت نمی دهند.
اگر بحث محیط بان و جنگل بان را کنار بگذاریم، در بحث حیواناتی که کشته میشوند درباره همین یوز ایرانی باید گفت بیشتر آمار کشته ها به دلیل تصادفات رانندگی است و وقتی فردی با این یوز تصادف می کند هزار دلیل می آورد که یوز به من حمله کرد. وقتی در ماشین ات نشسته بودی آخر چگونه یوز به تو حمله کرد؟ این به عقل جور در نمی آید. یک مثال دیگر میزنم؛ در فریدونکنار تورهایی بنا شده که دام شکار پرندگان است و نه به گفته من بلکه به گفته کارشناسان ۲۵۰ تا ۲۶۰ میلیون تومان هزینه این فنس ها و کابل کشی هاست. من یک پست در اینستاگرام درباره فریدون کنار گذاشتم و به مطلب نشریه لوموند اشاره کردم که از گردشگران خواسته بود به فریدون کنار نروند زیرا آنجا پرنده ها اینگونه شکار می شوند. یک آقایی زیر آن پست نوشته بود خانم راجع به شهری صحبت می کنید که مردمش هیچ سرگرمی دیگری ندارند.
خرمشاهی: عجب!
حجار: من با این تفکر و آن آموزشی که به این آدم داده شده که باعث می شود او حق خودش بداند که از سر خودخواهی و برای سرگرمی شکار کند، مشکل دارم. حالا من چه چیزی را برای آن شکارچی توضیح بدهم؟
چندی پیش مراسم تشییع منوچهر شجاعیان محیط بان شهید بود که من عکسی از دختر ۹ ساله او دیدم که خیلی دردناک بود. من خودم را جای آن بچه گذاشتم و عشقی که به پدرم دارم و بر همین اساس می توانم تصور کنم رابطه این پدر و دختر چگونه بوده و از آن شکارچی می پرسم الان راضی شده ای؟ جواب آن بچه را چگونه می شود داد؟ چطور می شود به او گفت که دیگر پدرت را نمی بینی؟
من با آن آموزشی مشکل دارم که این قاچاقچی و شکارچی را تربیت می کند و فکر می کنم اینها همه مشکلات آموزشی است. ما در ایران سیستم آموزشی اشتباهی داریم. آن آقایی که خرس های سمیرم را آن طور بی رحمانه کشت متاسفانه یک معلم آموزش و پرورش بود. البته من با احترام به همه معلمان عزیز، درباره یک سیستم و برخی افراد که اشتباهی به آن راه یافته اند صحبت می کنم. سوال من این است: آن معلم سر کلاس چه چیزی می خواهد به بچه ها یاد بدهد؟ مردی که شکم دو توله خرس را پاره می کند و آنها با شکم پاره ضجه کنان خودشان را به سمت جنازه مادرشان می کشانند که آنجا فقط بمیرند و این آقا این دو توله را پرت می کند و از این هنر خود فیلم می گیرد و منتشر می کند، این فرد معلم است؟ او باید مورد معاینه روانپزشکی قرار گیرد. در هر کجای دیگر دنیا اجازه نمی دادند او یک روز سر کلاس برود. او چه چیزی می خواهد به بچه ها یاد بدهد؟ و یا معلمی که در همدان خرگوشی را زنده زنده تشریح می کند و مادر یکی از بچه ها می گوید پسر من شب ها کابوس می بیند و در خواب فریاد می کشد. او می خواهد نسل آینده ما را تربیت کند؟؟
البته لطفا این موضوعات را درست تفکیک کنیم و این مثال ها باعث اعتراض آموزش و پرورش و معلمان نشود. مادر خود من ۳۵ سال در آموزش و پرورش کار کرده و مدیر و معلم بوده ولی وقتش است که یک بازنگری در سیستم آموزشی بکنیم زیرا هر مشکلی در جامعه وجود داشته باشد ریشه اش در مساله آموزش است.
ادامه دارد...