زنده یاد عباس کیارستمی که شب گذشته از میان ما رفت، گرچه یک فیلمساز صاحب‌نام بود اما او را با عکس ها و ویدئو آرت هایش نیز در جهان می‌شناختند.

خبرگزاری مهر- گروه هنر- آزاده سهرابی: طی همین چند ساعتی که خبر درگذشت عباس کیارستمی منتشر شد همه نوشتند: «کیارستمی بالاخره خانه دوست را پیدا کرد»اشاره به فیلم خانه دوست کجاست، اینکه او «طعم گیلاس را چشید» اشاره به فیلم طعم گیلاس و یا « طعم همه تلخ شد» اشاره به فیلم شیرین- و...

اکثر افراد عباس کیارستمی را از جایگاه یک سینماگر می شناختند و شاید همه علاقمندان به سینمای وی عکس های این هنرمند را ندیده باشد یا لذت همراهی با ویدئوآرت هایش را نچشیده باشد. اما واقعیت این است که او یک آرتیست در عرصه هنرهای تجسمی هم بود. درس نقاشی خوانده بود و اصلا نگاه خاص کیارستمی به دنیای تصویر با علم به مبانی سواد بصری، او را فیلمسازی مولف کرد. نگاهی که به شدت وامدار تجربه های بصری او در عرصه هنرهای تجسمی بود و بارها گفته بود سینمایش از عکس هایش تاثیر می پذیرد. بله او عکاسی مطرح در جهان بود. عکاسی که شاعرانگی و چیدمان هایی با کمپوزیسیون های بسیار دقیق و هوشمندانه، آثارش را تبدیل به آثاری شاخص کرد.

در حراج دوبی یکی از عکس هایش در سال ۲۰۰۸ به رقم ۱۳۳ هزار دلار به فروش رفت و در حراج فیلیپس لندن یکی دیگر از عکس هایش به رقم ۱۱۷ هزار دلار و همین رقم ها او را رکورددار عکاسی در خاورمیانه کرد؛ رکوردی که هنوز در دستان اوست.

عکس های کیارستمی ظاهری ساده دارند: پهنه پوشیده از برف، جاده ای پیچیده در میان تپه ها، درختانی که گاه تنها تنه شان به شکل موازی بوم را در بر گرفته است، درختی تک افتاده در پهنه عظیم یک منظره سبز، دری تنها افتاده، پنجره ای رو به روشنایی که درخت هایی را قاب گرفته است و....

او با سایه روشن ها در عکس هایش آنچنان دقیق بازی می کند که می توان دقایق زیادی مبهوت در یک اثر او بدون هیچ فکری به نظاره نشست؛ خصوصا آنکه ابعاد آثارش را بزرگ می گرفت. گاهی هم این میان البته تصویر بزرگ یک گاو را در دو یا سه لت بزرگ بوم چاپ می کرد تا مخاطب را مبهوت کند.

اما همین عکس های زیبای فریبنده ساده، در پس پنهان خود با مخاطب معنایی را هم در میان می گذاشت. او در عکس هایش از «هستی» سخن می گفت. از زندگی ای که جریان دارد. در عکس های او به ندرت انسانی حضور دارد اما عکس های او با نظاره گری یک انسان بر آن عکس ها تکمیل می شود.

آخرین جایی که عکس های کیارستمی در برابر دیدگان مخاطب قرار گرفت زمستان ۹۴ در گالری بوم بود. نمایشگاهی با عنوان «چهارفصل» که ۲۹ عکس در ابعاد بزرگ از این هنرمند از مجموعه های «سفید برفی»، «راه ها»، «مهتاب»، «دیوار»، «درها و یادها» و «پنجره رو به حیات» را در بر می گرفت و البته یک ویدئو آرت.

مجموعه عکس های «برف» کیارستمی شاید مشهورترین آثار او باشد. آثاری که آنها را طی ۳۰ سال در اقلیم ایران گرفته است. آن هم زمان هایی که به قول خودش به دنبال لوکیشن فیلم هایش می گشته است. البته او تمام عکس هایش را در همین شرایط گرفته مگر استثناهایی را. عادت هم نداشت لوکیشن فیلم هایش را به کسی لو بدهد. تنها می رفت و با دست پر باز می گشت.

«دیوار» و «پنجره رو به حیات» عکس های کمتر دیده شده اوست. این عکس ها متعلق به زمانی است که کیارستمی مجذوب پنجره های فرو رفته در دیوارها می شود و کم کم خود دیوارها برایش جذاب می شود. دیوارهایی که سایه بان یک گربه شده اند یا پیچ و تاب یک درخت را تاب آورده اند.

صاحبنظران معتقدند مجموعه عکس های «درها و یادها»ی کیارستمی شاید متفاوت ترین و چالش برانگیزترین آثار این هنرمند باشد. مجموعه تصاویر ساده ای از درب های زیبا و نوستالژیک در کوچه های باریک و گاه بن بست. او این درب ها را بدون هیچ دخل و تصرفی ثبت کرده و در ابعاد خود درها به چاپ رسانده است.

مولف جهانی در عرصه ویدئو آرت

در عرصه ویدئو آرت هم او یک مولف جهانی بود. حتی چند دوره در گالری «ماه مهر» در کنار علیرضا سمیع آذر ورک شاپ هایی برای ویدئوآرت برپا کرد. در همین کلاس ها بود که از نزدیک با بیان نظرات او در عرصه هنر بیشتر آشنا شدم. فیلمساز و عکاسی که معتقد بود شما فقط خلق کن. بدون آنکه اسمی برایش انتخاب کنی: فیلم کوتاه، فیلم مستند، ویدئو آرت.... بعدا شکلش پیدا می شود.

خود او معتقد بود فیلم «شیرین» او یک ویدئو آرت است. در واقع توضیحش درباره این فیلم که در همین کلاس ها بیان کرد اینگونه بود: یک بار سه دقیقه از فیلم «شیرین» را دیدم و متوجه شدم همان کاری را می کند که کل فیلم انجام می دهد و این سه دقیقه می تواند یک ویدئوآرت باشد و دیدم وقتی سه دقیقه می تواند این کار را بکند چرا باید یک کار را بلند کنیم. اما بعد دیدم آن هم امکان خودش را دارد. در واقع این فیلم را بدون صدا ببینید، با صدا ببینید، سه دقیقه یا یک ساعت ببینید هر کدام چیز دیگری است. به هر حال فکر کنم بهترین کارم «شیرین» باشد. هم فیلم بلند را در آن می بینم هم ویدئو و هم عکاسی. من معمولا رغبت ندارم بعد از دیدن کارهایم آنها را دوباره ببینم اما خود من تکلیفم با «شیرین» اینگونه است که با هر بار دیدن تاثیر متفاوتی روی من می گذارد.

برای عباس کیارستمی ویدئوآرت یک رسانه جدی هنری بود. در همان جلسه اول کلاس به صراحت گفت: من از ۱۵ سال پیش بدون اینکه بدانم ویدئوآرت وجود دارد آثاری ساختم که برخی از آنها را می توانم امروز ویدئوآرت بنامم. آن زمان به دلیل ساده ای دنبال ساخت این کارها رفتم. می خواستم آثار ساده ای بسازم که بشود با پول تو جیبی و بدون تهیه کننده در فاصله ساخت فیلم های بلندم بسازم. برخی ایده هایی که داشتم در عکاسی جواب نمی داد. خیلی از آنها شد فیلم کوتاه و ویدئو آرت. به نظرم ویدئوآرت ایده ای است فراتر از عکاسی که قابلیت تبدیل شدن به فیلم را هم ندارد. با کلمات هم نمی توان آن ایده را توضیح داد.

او راست می گفت. ویدئوی «پرندگان» او یا «بیست و چهار فریم» او را چگونه می شود توضیح داد؟ ویدئوی «پرندگان» او را نمی توان با کلمات توضیح داد به شکلی که مخاطب بتواند حس و حالی که از دیدن این اثر دریافت می کند را به دست بیاورد که حتی خود او معتقد بود باید اثر به گونه ای باشد که در هر مخاطب برداشتی ایجاد کند. او بارها و بارها سر همین کلاس ها تاکید می کرد که با اینکه چند سال است در این حیطه کار می کنم اما تعریف دقیقی از آن ندارم و حتی معتقد بود گفتن تفاوت عمده اش با فیلم کوتاه کار بسیار سختی است. او می گفت: خودم حس می کنم بعضی کارهایم ویدئوآرت است اما خودم واقعا نتوانستم تفکیک دقیقی در این حیطه داشته باشم. شاید فقط می توانم بگویم عکاسی در این عرصه خیلی کمک کننده است. یک نوع روایت غیر مستقیم در آن هست اما داستان گو نیست و همان قدر که به عکس نزدیک است به فیلم کوتاه نزدیک است و نیست.

او همین قدر ساده نادانسته هایش را با دیگران درمیان می گذاشت. چون او هنرمند شهودی بود و رابطه ای با تئوری نداشت. او به کار خلاقه فردی اعتقاد داشت و می گفت: راه حل های شخصی در اثر کار کردن به دست می آید. حتی معتقد بود: هر فیلمی که امکانات کمتری داشته به سینما نزدیک تر شده است.

در ویدئوی «پرندگان» او، در یک روایت ساده از ابتدا تا انتها مخاطب شاهد بیرون آمدن چند جوجه از درون یک لانه روی زمین است در حالی که باد می وزد و پرندگان نگاه به بالا دارند و از سوی دیگر کات می خوردبه تصاویر دسته جمعی پرندگان در حال پرواز.

واقعیت این است که گرچه این اثر کیارستمی به شدت وامدار سینمای او و نوع نگاه او به هستی است اما مولفه های ویدئوآرت را آنچنان که در کتاب های تئوری آمده می توان در آنها دنبال کرد ؛ با آنکه کیارستمی می گوید چندان از تئوری سر در نمی آورد.

اما راز بزرگ کیارستمی در خلق عکس ها و ویدئوهایش صبوری اش بود. او با شکیبایی ساعت ها به دنبال قابی که مجابش کند تا شاتر را فشار دهد میان کوه و دشت می گشت و ساعت ها پشت دوربین می نشست تا جوجه هایی از لانه خود بیرون بیایند. همانقدر که صبورانه با بیماری اش جنگید و منتظر ماند تا باد او را با خود ببرد.