به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از ایبیسی نیوز، آلیس مونرو چهره برجسته ادبیات کانادا امروز ۸۵ ساله میشود. این نویسنده که به عنوان استاد داستان کوتاه شهرتی جهانی دارد ۱۴ مجموعه داستان کوتاه منتشر کرده و برای نوشتن آنها جایزه ادبی نوبل را دریافت کرده است.
مروری بر وی و زندگیاش در روز تولد او خالی از لطف نخواهد بود:
۱. آلیس مونرو ۲۲ جایزه ادبی دریافت کرده است. به جز جایزه ادبی نوبل، دو جایزه معتبر گیلر از جوایز ادبی کانادا و سه جایزه فرماندار کل کانادا از جمله آنها هستند. او دوبار هم جایزه تریلیوم را برده و یک بار به عنوان برنده جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی آمریکا انتخاب شده است. جایزه بینالمللی من بوکر نیز از جمله جوایزی است که او در کارنامه دارد.
۲. او ۱۰ جولای ۱۹۳۱ در اونتاریو متولد شد. نام خانوادگی او لیدلاو بود و خودش میگوید در مزرعهای به دنیا آمده که پر بود از روباه و راسو.
۳. او نوشتن داستان کوتاه را از زمانی شروع کرد که یک زن خانهدار با سه دختر بچه بود. چون وقت نوشتن رمان نداشت به سراغ آن نرفت، اما همیشه فکر میکرد انتخاب قالب داستان کوتاه به خاطر نداشتن وقت است، اما بعدها نیز از این ژانر فاصله نگرفت.
۴. او وقتی به بچههایش میرسید به داستانهایش فکر میکرد و طرح داستان را پیش از این که قلم را روی کاغذ بگذارد، ریخته بود.
۵. با وجود همه موفقیتهای بزرگ در زمینه داستان کوتاه، میگوید همیشه آرزو داشته است رمان بنویسد.
۶. وقتی بچه بود به شدت از پایان داستان «پری دریایی» هانس کریستین آندرسن متاثر شد و از سرنوشتی که برای پری کوچک رقم خورد ناراحت بود. او حتی پایان داستان را بازنویسی کرد و برایش پایانی خوش نوشت. او این کار را آغاز مسیر داستاننویسی خود میداند.
۷. میگوید از ۱۴ سالگی میدانست نویسنده میشود اما آن زمان چنین تصمیمی مطرح کردنی نبود.
۸. نخستین کتاب داستان کوتاه او با عنوان «رقص سایههای شاد» در طول ۱۵ سال نوشته شد.
۹. وقتی مونرو نسخههایی از این کتاب چاپ شده را از ناشرش گرفت، آنها را در گنجه گذاشته بود و اصلا نمیتوانست به این کتابها نگاه گند. او یک شب سرانجام یک نسخه از کتاب را برداشت و آن را خواند و با خود گفت: مثل اینکه آنقدرها که فکر میکرد بد نیست. این کتاب سال ۱۹۶۸ جایزه فرماندار کل کانادا را دریافت کرد.
۱۰. مارگارت آتوود دیگر نویسنده بزرگ کانادایی که آن زمان خیلی جوان بود، این کتاب را سال ۱۹۶۸ خواند و به خاطر میآورد که چطور با خود گفت: وای این یک چیز حسابی است.
۱۱. مونرو خیلی به جهان ادبی خارج از کانادا توجه نداشت تا سال ۱۹۷۷ که برای نخستین بار داستان کوتاهی از وی در مجله معتبر «نیویورکر» به چاپ رسید.
۱۲. مادر مونرو از عوارض پارکینسون رنج می برد و مورنو که تنها ۱۳ سال داشت و بزرگترین فرزند او هم بود باید کارهای خانه را انجام می داد. او میگوید: از همین جا حس مسئولیت، هدفمند بودن و مهم بودن در من ایجاد شد و هرگز مرا رها نکرد.
۱۳. مونرو به دانشگاه رفت و در کتابخانه با مردی آشنا شد که به زودی همسرش شد. او هنگام ازدواج ۲۰ سال داشت و از آنجا که پول نداشت تا لباس سفید عروسی بخرد، یک لباس بنفش برای عروسی پوشید.
۱۴. سال ۱۹۶۳ او به اتفاق همسرش یک کتابفروشی به راه انداختند و مونرو در آنجا به عنوان فروشنده کار کرد و کتاب خواند. او ظرف سه سال کار در کتابفروشی دو داستان کوتاه نوشت که هر دو منتشر شدند. در روز نخست افتتاح کتابفروشی آنها ۱۷۵ دلار فروش کردند که به نظرشان یک معجزه بود.
۱۵. مورنو سال ۱۹۷۳ از همسرش جدا شد و اندکی بعد با هسمر دومش ازدواج کرد که بعنوان یکی از طرفداران داستانهایش او را تحسین می کرد.
۱۶. او میگوید داستانهایش را درباره مردم شهرهای کوچک مینویسد چون باور دارد که شهرهای کوچک چون صحنه نمایش برای زندگی بشری هستند.
۱۷. آلیس مورنو نخستین کانادایی و تنها کانادایی برنده جایزه ادبی نوبل است. او سیزدهمین زن تاریخ است که این افتخار راکسب کرد. او وقتی ۸۲ سال داشت این جایزه را دریافت کرد.
۱۸. سارا پولی کارگردان جوان کانادایی که زمانی از بازیگران سریال «داستانهای جزیره: بود»، از داستان «خرس از کوهستان میآید» مورنو اقتباس کرد تا فیلمی بسازد.
۱۹. این نویسنده زمانی یک رستوران دایر کرد که در مسیر جاده کلینتون واقع بود. این رستوران بر اثر توفان تورنادو که سال ۲۰۱۱ شهر را درنوردید ویران شد و او دیگر هرگز آن را دایر نکرد.
۲۰. این نویسنده بزرگ میگوید وقتی جوان بود، بسیار تحت تاثیر نوشتههای تولستوی و دی. اچ. لارنس قرار گرفت و از وقتی نوجوان بود عاشق داستانهای انتون چخوف شده بود.
۲۱. نوشتن هر داستان او حداقل یک ماه زمان میبرد و او در روند نوشتن داستان با هیچکس درباره آن صحبت نمیکند.
۲۲. این نویسنده در خانهاش در شهر کلینتون روی میز کوچک تحریرش مینویسد که گوشه اتاق نهارخوری در کنار پنجره جای گرفته و از پنجره میتوان به خیابان و مسیر عبور و مرور اتومبیلها نگاه کرد.