به گزارش خبرنگار مهر، زمان زیادی از روزگاری که بوستان شهید هرندی در قرق معتادان بود، نگذشته است. آن روزها معاون وقت فرهنگی اجتماعی شهرداری وعده پاکسازی محله را به اهالی و اصحاب رسانه داده بود و قدمهای خوبی نیز برداشته شد. بوستان پاکسازی شد و بسیاری از کارتن خواب ها و معتادان جمع آوری شدند تا برای اصلاح و کارآموزی به مراکز بهاران منتقل شوند.
رئیس شورای اسلامی شهر تهران حدود یک سال قبل در گفتگو با خبرنگار مهر عنوان کرده بود: اگر عزم ملی برای حل این مشکل و ایجاد اشتغال ایجاد نشود چرخه معیوب آسیب های اجتماعی ادامه خواهد داشت.
مهدی چمران تاکید کرد: ۶۰ درصد معتادان کارتن خواب تهرانی، شهرستانی هستند که به علت پیدا کردن شغل وارد تهران شده اما پس از مدتی به دلیل بیکاری معتاد شده و کارتن خواب شدهاند.
قرار بر این شد تا این چرخه معیوب بسته شود و کارتن خواب های شهرستانی و غیرایرانی نیز از تهران به زادگاه اصلیشان منتقل شوند.
با این نگاه، تصمیمات برای بهسازی محله شهید هرندی آغاز شد، اما هیچ گاه به نتیجه مطلوب نرسید. اکنون از حضور معتادان در این محله و محلات اطراف نه تنها کاسته نشده بلکه با بسته شدن محل تجمع آنها در بوستان و جلوگیری از ورود کارتنخوابها به این بوستان، عملا کوچه پسکوچههای محلات تبدیل به جولانگاهی برای معتادان، موادفروشان و کارتنخوابها شده که آرامش مردم را سلب کرده است.
مرتضی طلایی، نائب رئیس شورای اسلامی شهر تهران در گفتگو با مهر با اشاره به عدم موفقیت طرحهای اجرا شده در محله هرندی میگوید: آسیبهای اجتماعی مشکلی بین بخشی است که باید با تحقق مدیریت واحد شهری حل شود. آسیبهایی مانند معتادان، متکدیان، کودکان کار و خیابان و... که رفع آن نیازمند همکاری مشترک میان قوه قضائیه، شهرداری، کمیته امداد، وزارت رفاه و... است با تلاش یک نهاد حل نمیشود، اگر هم برنامهای توسط یک مجموعه انجام شود، مُسکنی مقطعی برای این بیمار در حال دست و پا زدن است که میتواند چند روزی آن را آرام کند.
وی اضافه کرد: ما این تجربه را در محله هرندی داشتیم، آیا محله هرندی با اقدامات شهرداری پاکسازی شد؟ همه میدانیم که اینطور نیست، بلکه آسیبها به محلات اطراف منتقل شده و وضعیت محلات اطراف بدتر شده است.
یکی از تاکیدات نایب رئیس شورای اسلامی شهر تهران، اقدامات بین بخشی است که به نظر میرسد علی رغم وعدههای فراوان دستگاهها هنوز محقق نشده است.
جمع آوری ۳ هزار معتاد در ۴۸ ساعت/ بازگشت دوباره
سردار ساجدی نیا رئیس پلیس پایتخت در گفتگویی در دیماه گذشته عنوان کرده بود تنها در ۴۸ ساعت مامورها موفق به جمع آوی و شناسایی ۳هزار معتاد متجاهر در محدوده محله هرندی، شوش شده اند که این طرح برای پاک کردن چهره پایتخت از وجود معتادان متجاهر ادامه دارد.
اما واقعیت این است که با وجود این همه دستگیری باز هم محله شهید هرندی شاهد روزهای خوش نبود، زیرا این نوع برخورد، تنها مبارزه با معلول است و علتهای چندگانهای مانند آشپزخانههای تولید شیشه ارزان و بیکیفیت و موادفروشان از این محل جمع آوری نشده است. امروز این محله جزو محلههای اصلی تهران برای تهیه مواد مخدر است و تا این نگاه تغییر نکند، شاهد اتفاق ویژه در آنجا نخواهیم بود.
یکی از معتادان محله هرندی با اشاره به همین دستگیریها میگوید: چه کارمان دارند. من ۴۰ بار دستگیر شده ام و باز هم برگشتم به خیابان و همین محله هرندی.
مشکل اصلی محله، موادفروشان هستند
به سردر برخی خانهها و پنجرهها در کوچههای محله که نگاه کنید، آینههای عجیبی میبینید که اتفاقا جلب توجه میکند. آینههایی که سراسر محله را زیرنظر میگیرد و به قول اهالی، چشم موادفروشان است برای حضور مشتری یا ماموران پلیس.
در میزگردی که با حضور چند تن از بانوان محله هرندی برگزار شد، آنها پیش از همه به این آینهها اشاره میکنند و متعجب هستند از عدم برخورد با این نشانه آشکار تخلف.
یکی از این بانوان میگوید: مشکل اصلی ما معتادها و قاچاق فروش ها هستند. دختر و پسرمان نمیتوانند از خانه بیرون بروند. دستمان را به کجا دراز کنیم که به داد ما برسند. کوچه خورشید را ببینید که چندجای آن آینه موتور گذاشتند تا هم مشتریها را ببیند و هم ماموران را. از دختر جوان میآید تا پیرمرد.
یکی دیگر از ساکنان محله میگوید: روز عید فطر بچه ۹سالهای را دیدم که مواد میکشد، گفتم بچه جان، چرا؟ گفت بابا و ننه ندارم. توی این محله تفریح ما موادکشیدن است. همینهاست که فامیلهای ما با ما رفت و آمد نمیکنند. از ترسشان نمیآیند اینجا. بچه برادرم ۶سالش است. میگوید بچه ام یاد میگیرد. بچهاش را اینجا نمیآورد. مگر میشود یک طرفه با فامیلها رفت و آمد کرد؟
از ۷بعدازظهر محله در قرق موادفروشان است
بانویی دیگر از نبود امنیت به عنوان مشکل دوم یاد میکند؛ میگوید: از ساعت ۷بعدازظهر نمیشود تنها رفت توی محله. آن ساعت به بعد توی محله پر میشود از معتادان و کارتنخوابها و مواد فروشانی که با موتور ویراژ میدهند.
و ادامه میدهد: جمع کردن معتادها فایدهای ندارد. جمع میکنند، دو روز همه چیز درست میشود و محله در سکوت و آرامش فرو میرود اما بعد باز شروع میشود. معتادها را جمع نکنند، مواد فروشها را جمع کنند. پخش کنندهها را جمع کنند که هر کس از ترمینال پیاده میشود نگوید برویم دروازه غار. خودم شنیدم یکی میگفت از بندرعباس آمدم.
وعدههایی که محقق نشد
یکی دیگر از همسایهها درباره به نتیجه نرسیدن وعدهها میگوید: وعده و وعید زیادی دادند، اما انجام نشده است. پارک آرام شد اما معتادها در کوچهها پخش شدند. دزدی میشود. امکاناتی که می خواهیم در محله نیست. بچهها به سرای محله نمیروند، میگویند امنیت مسیری ندارد.
و میگوید: کدام مسئول حاضر است بچهاش توی این بوستانها بازی کند؟ نوههایم چند روز خانه من هستند، فقط و فقط توی خانه ماندهاند. اینجا مراسم برگزار میکنند، خواننده میآورند و عمو پورنگ را. این هم هزینه میکنند که چی؟ ما نمیتوانیم بچه ها را بیرون ببریم که عادت کنند.
و با اشاره به حضور یکی از اقوامش ادامه میدهد: یکی از اقوام ما پارکینسون دارد، چند وقت پیش به خانه ما آمد و حوالی غروب به محله رفت تا قدم بزند. میگفت از جلوی در خانه شما تا کفش بلای قدیم صد نفر به من گفتند شیشه میخوای؟
قلب پایتخت اینجاست؟
یکی دیگر از بانوان محله با انتقاد از نبود امکانات زندگی به عنوان مشکل سوم محله هرندی و محلههای همجوار میگوید: بدترین منطقه تهران اینجاست؛ درست وسط پایتخت. بچههای خواهر من قرچک مینشینند و اینجا را قبول ندارند.
میگوید: این محلات یک تره بار و سوپرمارکت خوب ندارد. جنس خوب ندارند. چون خانواده کم شده، فقط خانههای مجردی است و به خاطر همین جنسهای خوب میماند و تاریخش میگذرد. چرا کسی برای هویت این محله قدیمی کاری نمیکند، همه قدیمیها رفتهاند و خانهشان را به مجردها و کارگران بازار سپردهاند.
یکی دیگر میگوید: همسایه کناری ما ۱۰۵ متر خانه داشت که شهرداری ۲۰۰ میلیون آن را خرید. با این پول کجا برویم؟ اگر خانه را هم خالی کنیم سریع توسط معتادها پر میشود. ما چه گناهی کردیم که نمیتوانیم برویم. صبح که از خانه میخواهم بروم بیرون ۱۰ معتاد دم در نشستهاند. سه عروس دارم که نمیگذارند بچههاشان اینجا بیایند.
یکی دیگر ادامه کلام را میگیرد و میگوید: همسر من چند ماه قبل ایست قلبی کرد. گفتند اگر درمانگاه نزدیک بود زنده میماند. شاید فردا یک همسایه با همین موضوع مواجه شود. باید اصل را درست کنند. چرا ما نباید رویمان بشود بگوییم توی دروازه غار زندگی میکنیم؛ محله اصیل تهران؟
و با طعنه اضافه میکند: مسئولان اینجا را از ما بخرند و کلا این محدوده را بدهند به مجردها و خلافکارها! وقتی امنیت تا این حد کاهش یافته و امکانات رفاهی نداریم، یعنی اینجا زندگی نکنید.
بانوی دیگری میگوید: از صبح تا غروب مردها خانه نیستند، نه سبزی فروشی مناسبی در محله است، نه خرازی، نه سوپرمارکت خوب. نزدیکترین جا برای ما مختاری و بازار مولوی است که باید پیاده برویم و پیاده بیاییم. ما باید برای خرید دکمه برویم بازار تهران و بعد میگویند چرا بازار تهران این قدر شلوغ است.
او ادامه میدهد: اینجا یک درمانگاه بود که جلوی آن را گل گرفتند. یک داروخانه ندارد که یک قرص معده بگیرم. برای گرفتن فشار باید تا گلوبندک بروم. اینجا درمانگاه خیلی مناسبی داشت و اتاق جراحی و دندان پزشکی با کمترین هزینه، از دهه ۷۰ بسته شد و بعد متروکه شد و تبدیل شد به محل تجمع موشها و کارتن خوابها. زایشگاه مریم را داشتیم در خیابان شوش. این هم چند سال است تعطیل است. درمانگاه کودکان تختی هم بود که این خراب شده است. اتاق هایش هست اما استفاده نمیشود.
اینها بخشی از گلایه مردمانی است که در اصیلترین محلههای تهران قدیم زندگی میکنند. باید دید معاون جدید فرهنگی اجتماعی شهرداری چه برنامهای برای برون رفت از مشکلات این محله دارد و چطور میتواند حلقههای مفقوده را برای ورود همه دستگاهها کنار هم قرار دهد.