به گزارش خبرنگار مهر، نمایش رادیویی «موسی و شبان» درباره داستان معروف شبانی است که با زبان خود با خداوند صحبت می کند. او در راز و نیازهایش به شکلی انسانی با خداوند حرف می زند به گونه ای که وقتی حضرت موسی (ع) مناجاتش را می شنود به او اعتراض می کند که این کلمات و واژگان در شأن پروردگار نیست.
بخشی از دیالوگ های این نمایش را در زیر می خوانید و میتوانید نمایش را به طور کامل در فایل ضمیمه گوش کنید. همچنین مخاطبان میتوانند برنامه های رادیو نمایش را روی موج ۱۰۷.۵ بشنوند.
- ای خدای خوب کجایی تا من بشوم چاکرت، کفشت را بدوزم و بر گیسوانت شانه زنم، لباس هایت را بشویم و شپش هایت را بکشم. ای خدای خوب، ای خدای خوب، می خواهم شیر بزهایم را برایت آورم. دستت را ببوسم و پایت را نوازش کنم. می خواهم غلامت شوم و وقت خواب بسترت را بروبم. فدای تو باشند بزهای من، این زنگوله هایشان، پشم هایشان. ای خدای من...
* ای شبان سکوت کن!
- با منی تو را نمی شناسم کیستی؟
* موسی فرستاده خدا. با چه کسی اینگونه سخن می گویی؟
- با همان خدایی که تو را فرستاده است.
* بد می کنی مرد. این چگونه مناجاتی است در حقِ حق؟ ننگ بر تو باد. مگر خدا دست و پا دارد؟ مگر خداوند جامه تن می کند؟ مگر خدا خواب و خوراک دارد. کفر می گویی شبان. از آتش خدا بیم داشته باش، این خزعبلات تو می تواند دودمانی را دود کند رو به آسمان بی هیچ رد و اثری. خدا خالق اینهاست که تو بر زبان می رانی. اینها لایق من و تو هستند نه بر ذات کبریایی آفریدگار. من از هرم آتشی که در انتظار توست بیمناکم
...