خبرگزاری مهر، گروه جامعه - سید هادی کسایی زاده: اتاق ۱۰ متری، پذیرایی ۱۵ متری و آشپزخانه ۶ متری ... نازنین ۱۴ ساله، نیما ۱۱ ساله و سینا کوچولوی ۶ ساله همراه با مادری که تلاش می کند قوت روز و شب را تامین کند. این تمام زندگی یک خانواده زندانی در محله ۱۷ شهریور تهران است. خانواده ای که ۵ سال روزشماری می کنند تا شاکی رضایت دهد و پدرخانواده بازگردد.
ارسلان داستان ما روزی برای خودش اعتبار و برو بیایی در بازار داشت و روی اسمش قسم می خوردند اما در یک روز پاییزی تصمیم می گیرد در یک مزایده شرکت کند. تمام دارایی اش ۱۰۰ میلیون تومان بود و در مزایده برنده می شود. یکی از دوستانش کالای خریداری شده را امانت گرفته تا برای او بفروشد و پس از مدتی می گوید: همه را فروختم و ۵۰ چک به ارسلان می دهد.
اما هیچ وقت چک ها نقد نشد و این آغاز در به دری ارسلان پارچه فروش بود. آنقدر زندگی به او فشار آورد که تصمیم می گیرد یک روز عصر تمام اعضای خانواده را دور هم جمع کرده و با روشن کردن شعله اجاق گاز خودکشی کنند اما یکی از همسایه ها متوجه می شود و جلوی آنها را می گیرد.
تعداد بدهکاران ارسلان ۴۰ ساله به ۲۱ نفرمی رسد تا اینکه در سال ۱۳۹۰ با حکم دادگاه راهی زندان می شود. ستاد دیه استان تهران تمام تلاش خود را می کند تا بتواند این مال باخته را از بند رها کند و کسب رضایت شاکیان، نخستین اقدام بود. حالا فقط یک شاکی مانده که بر اساس نرخ روز طلب ۲۵۵ میلیون تومانی دارد اما با ۴۰ میلیون رضایت می دهد. با این حال و با تمام کمکها فعلا ۲۰ میلیون کم دارند تا بتوانند کاسب بازار را آزاد کنند.
شاید لحظه شماری برای ارسلان سخت باشد اما حال و روز خانواده زندانی خوب نیست. ۲۰۰ هزار تومان یارانه، ۸۰ هزار تومان کمک هزینه بهزیستی برای معلولیت ذهنی و حرکتی سینا، ۷۰ هزار تومان کمک کمیته امداد که برای خرید یخچال و اجاق گاز قسطی از این حقوق کسر می شود. تنها منبع درآمد هم سرهم کردن قطعات اسباب بازی و وسایل پلاستیکی است.
با خود ارسلان گفتگو کردیم که گفت: شرایطم در زندان خوب نیست. ۵ نفر کلاه مرا برداشتند و تمام چک ها برگشت خورد یعنی اینکه تمام چکها جعلی بوده است. دوست دارم در کنار خانواده ام باشم. برای دخترم خواستگار آمده در حالی که هنوز بچه است و فکر کردند چون پدر ندارد می توانند برای او تصمیم بگیرند. اما در بند زندان دست و بالم بسته است. هرچند شرمنده خانواده شدم اما پس از آزادی دوباره به بازار می روم و موفق خواهم بود و نیت کردم برای آزادی زندانیان تلاش کنم.
خانواده زندانی در خانه کوچکی در خیابان ۱۷ شهریور تهران روزگار می گذرانند و تنها امیدشان اول خدا و بعد خیرین است. نازنین بغض کرده و وقتی سوال کردم ... بی اختیار اشکهایش جاری شد. او فقط ۱۴ سال دارد و شاید هنوز برایش زود باشد وارد بازار کار شود اما با دستان کوچکش همراه مادر کار می کند.