مجله مهر: حرفهایش زخم دارند. حتی خاطرههای شیرینشاش هم به تلخی میزنند. «محمدابراهیم شریعتی» وقتی از افغانستانِ امروز و حال و روز فرهنگیاش میگوید، نگران فرهنگ و تمدن ایران بزرگ (خراسان) است که حالا مرزهای سیاسی آن را چند پاره کرده است. ناشری که سالها بهعنوان یک ناشر افغانستانی کتابهای فارسی افغانستان را در تیراژ بالا چاپ و روانه افغانستان کرده است تا جایی که حالا هر افغانستانی که از دانشگاههای این کشور فارغالتحصیل میشود، با نام او و کتابفروشی موسسه انتشارات عرفان در چهار راهی شهید کابل آشناست. حال کتابها و کتابفروشی این ناشر و نویسنده افغانستان خوب نیست و برای همین آقای ناشر مجبور شده چوب حراج به کتابهای قدیمی کتابخانه شخصیاش بزند تا بلکه بتواند بدهکاریاش را صاف کند. در یکی از روزهای گرم تابستان مهمان آقای شریعتی شدیم و از دردهای افغانستان گفتیم و شنیدیم.
«محمدابراهیم شریعتی» متولد روستای جاغوری ولایت باستانی غزنین افغانستان است. از ۱۸ سالگی به ایران آمده و الان بعد از ۳۴ سال از آمدنش به ایران، در آستانه ۵۴ سالگی است. «در سال ۵۹ به ایران آمدم و در حوزه علمیه مشغول به درس شدم. از سال ۱۳۶۸ تا الان در کار نشر و کتاب مشغول هستم؛ یعنی از چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران تا بیستونهمین آن به عنوان ناشر حضور داشتهام و ۲۱ سال است که به عنوان یک ناشر افغانستانی فعالیت میکنم. در این سالها ۲۶۰ عنوان کتاب منتشر کردم که برخی بالای ۶۰ بار تجدید چاپشدهاند. کتاب مشهوری دارم به عنوان افغانستان در قرن بیستم که بیش از پنچ بار در تهران و بیش از ۵۰ بار به صورت قاچاق در افغانستان منتشر شده است.»
در کورههای آجرپزی برای چاپ کتاب پول جمع کردیم
ناشر شدن آقای شریعتی از یک سوال آغاز میشود. «من تا سال ۶۵ در ایران درس میخواندم. در سالهای ۶۶ و ۶۷ وقتی درباره افغانستان مطالعه میکردم، از خودم میپرسیدم ما چرا آواره هستیم و به اینجا رسیدیم؟ به کتابخانههای ایران که سر میزدم متوجه میشدم دو سه جلد کتاب بیشتر درباره افغانستان نیست. حتی آن کتابهایی که در سال ۵۹ چاپ شد، من در آنها نقش داشتم. آن کتاب ( افغانستان در مسیر تاریخ) بود که من در جمعآوری پول برای این کتاب نقش داشتم. برای چاپ این کتاب هیچکس در ایران به ما پولی نداد. برای همین ما به کورههای آجرپزی و کارخانههای پلاستیک و سنگبری رفتیم و سراغ هموطنان خود را گرفتیم و برای چاپ کتاب پول جمع کردیم و در همان سال این کتاب را در پنج هزار جلد چاپ کردیم. فقط یکی از هموطنان های ما که کارگر یک کوره آجرپزی بود ۳۰۰ تومان به ما کمک کرد. اسماعیل وقتی داستان این کتاب را شنید، با حالت غصه بیلش را به زمین کوبید و حقوق آن روزش را به ما داد. از آن زمان این سوال برایم به وجود آمد که چرا آنقدر کتاب درباره افغانستان کم است؟ چرا تالیف نشده یا چاپ نشده؟ به این خاطر بود که به دنبال کتاب و نشر رفتم که این مشکل را حل کنم.»
معروفترین ناشر افغانستانی هستم
آقای شریعتی خود را نهتنها حرفهایترین ناشر افغانستانی که جزو ناشران به نام ایران هم میداند. «من بهجرئت در افغانستان اولین ناشر حرفهای هستم و طبق آمار وزارت ارشاد ایران هم در بین ناشران در یک دوره در بین ۱۲ هزار نفر من نفر ۵۳ ام بودم. صنعت نشر در افغانستان خیلی راکد و کند بود؛ چون این صنعت تا قبل از سال ۱۳۵۷ در اختیار دولت بوده و ناشر خصوصی وجود نداشت. قبل از من نشر خصوصی در افغانستان جدی نبود. درواقع در افغانستان پیشگام نشر بودم و خودم آموزش آن را در افغانستان بر عهده گرفتم. من در افغانستان ویرایش یاد دادم. حروفچینی، نمونهخوانی و طرح جلد و شیرازه و روکش یاد دادم.»
به جای کتاب، حلقه ازدواج ام را فروختیم!
آقای شریعتی در سال ۶۸ ازدواج میکند دقیقا از همان زمانی که وارد کار نشر شده است. دلبستگی این زوج به کتاب هم از همان موقع شروع میشود. «در ایام عید نوروز سال ۶۸ و اوایل ازدواج ما بود. یک کتاب ارزشمند داشتیم که ۲۰۰ هزار تومان میارزید. مهمان داشتیم و دستمان هم خالی بود. میتوانستیم کتاب را بفروشیم و خرج مرغ و گوشت و برنج کنیم؛ اما بهجای آن انگشتر عقد خانم را فروختیم. البته این کار خیلی راحت نبود فقط نیم ساعت برای آن گریه کرد؛ اما الان از اینکه این کتاب را نفروختیم، خوشحال هستیم. هنوز هم این کتاب را دارم و قصد دارم به زودی چاپ کنم. حالا ان شالله این کتاب را چاپ میکنم و در مقدمه کتاب از خجالت ایشان (خانم ام ) درمیآیم (با خنده)»
داستان نویسان بهتر از خالد حسینی زیاد داریم
حساسیت خاصی روی انتخاب کتابها و سوغات بردن به افغانستان دارد. «پرطرفدارترین کتابها، کتابهای معرفتی هستند؛ البته بهغیراز کتابهای درسی و معرفتی، داستان و رمان هم با خود میبریم؛ اما تحقیق میکنیم کتابهایی انتخاب میکنیم که خیلی ارزشمند باشد. مثلا کتابهای آقای دولتآبادی و خانم دانشور خیلی پرطرفدار هستند. هر کتابی که به افغانستان میفرستیم درباره آن تحقیق میکنیم. مثلا اگر در حوزه جامعهشناسی به کتابی احتیاج باشد، تحقیق میکنیم که بهترین کتاب در این زمینه را معرفی و ارسال کنیم.» بحث که به داستان و رمان میرسد، از داستاننویسان مشهور افغاننستان میپرسیم و بلافاصله نام «خالد حسینی» به میان میآید؛ نویسندهای که به عقیده آقای شریعتی بیشتر دلایل سیاسی باعث شهره شدنش شده است؛ وگرنه داستاننویسان بهتر از او کم نیستند.«از آقای خالد حسینی بوش، رئیسجمهور آمریکا حمایت و درباره آن سخنرانی کرده است؛ وگرنه ما تعداد زیادی داستاننویس بهتری از او داریم که شناخته شده نیستند. مثلا کتاب آقای خاوری ازنظر تکنیک داستاننویسی، ۵۰برابر بهتر از خالد حسینی است؛ اما از خاوری کسی حمایت نکرد و تیراژ کتابهایش کم است؛ برای همین شناخته و خوانده نمیشود.»
حال کتاب در افغانستان خوب نیست
ناشر نامآشنای افغانستان سالهاست که کتابهای دانشگاهی افغانستان را در ایران چاپ و به افغانستان میفرستد؛ اما در سالهای اخیر اوضاع کتاب چندان در افغانستان خوب نیست و همین ماجرا او را دچار بحران اقتصادی کرده است.«حدودا ۱۶ سال است که ما در افغانستان کتابفروشی داریم فضای کتاب فروشی بنده در کابل ۴۰۰ متر مربع است. اگر جمعیت افغانستان ۳۰ میلیون نفر باشد، من به هر دو نفر آدم یک جلد کتاب فروختهام. الان هم کتابفروشی ما در افغانستان دایر و معروف است. اما فروش کتاب تقریبا صفر است. این کم بودن فروش هم دلایلی دارد؛ مثلا دولت افغانستان دوست ندارد همه سرفصلهای کتابهای علوم انسانیاش، ایرانی باشد و از طرفی دانشجوی افغانستانی هم وضع مالی خوبی ندارد. ما تا سال ۹۲ فروش خوبی داشتیم و اوضاع واحوال اقتصادیمان بد نبود؛ اما کمکم اوضاع خراب شد تا اینکه امسال دچار یک بحران واقعی شدیم و الان به اندازه یک سبد میوه هم کتاب نمیفروشیم. هزینه حمل و نقل کتاب در افغانستان خیلی سنگین است. شما اگر از ایران ۲۵ تن آهن به افغانستان حمل کنید، پنج هزار دلار هزینه دارد؛ ولی ۲۵ تن کتاب ۱۷ هزار دلار هزینه دارد. من از پس هزینه حمل و نقل، حقوق کارمندان و اجارههای سنگین که بابت دفتر کار در تهران و در کابل برنمیآیم.»
کتابهایم را گرو گذاشتم!
همین رکود در فروش کتابها، این ناشر افغانستانی را مجبور کرده که چوب حراج بزند به کتابهایی که دانه دانه آنها را با تلاش زیاد در طول ۲۵ سال جمع کرده است. «ما همینالان در افغانستان به ارزش دو میلیون دلار کتاب درجه یک داریم؛ کتاب من کمکدرسی و کتاب زرد و کتاب اموزش زبان انگایسی نیست که تاریخمصرف آن بگذرد. به خاطر همین دچار مشکل شدم و کتابخانه شخصیام را میخواهم به فروش بگذارم؛ یعنی اگر کتابهایی که خودم چاپ کردم، به فروش میرسید بههیچعنوان این کتابها را نمیفروختم. تک تک این کتابها به جان من بستهاند! من اینجا کتابی دارم که شاید در ایران فقط ۴ نمونه از آن موجود باشد. کتابهای من بهترین کتابهای چاپ لندن، هلند، برلین، تاجیکستان و هندوستان و بهترین چاپهای ایران و غیره هستند. من به خاطر بدهی ۱۳۰ میلیون تومانی هفت روز در بازداشتگاه بودم. یعنی من به دادگاه به اندازه ۳۰۰ میلیون کتاب معرفی کردم و بیرون آمدم. یک ماه وقت دارم که این بدهی را پرداخت کنم. تنها دارایی من رهن خانهام است. بزرگترین کارهای فرهنگی را من در افغانستان انجام دادم.» کتابخانه آقای شریعتی پر از کتابهای نادر و سن و سال داری است که در کمتر کتابخانهای یافت میشود. از کتابی که لابهلای آن یادداشتهای امیری فیروزکوهی به چشم میخورد تا کتابهای که «اشرف پهلوی» برای افرادی خاص در دربار پهلوی چاپ کرده است تا کتابی که آیتالله ثقفی (جد مادر همسر امام خمینی رحمت الله علیه) بر آن مهر زده است.
دوست دارند من شکست بخورم
از کتابشویی در هیرمند تا حمله به کتابفروشی؛ دولت افغانستان نه تنها از این ناشر افغان حمایتی نمیکند که بارها سعی کرده او را زمین بزند. «دولت افغانستان خیلی دوست داشت ما شکست بخوریم؛ برای همین یک بار در سال ۸۸ تمام کتابهای ما را به رودخانه هیرمند ریخت که من مبلغ صدمیلیون تومان خساره مند شدم. دوباره در سال ۹۰ یکبار نیروهای اطلاعاتی به کتابخانه من حمل کردند و لپتاپ و دوربینهای ما را بردند فقط برای اینکه بفهمند ما چکار میکنیم. کاری هم به کتابها و پولها نداشتند و فقط دنبال کسب اطلاعات بوده است. الآن این کتابی که ما چاپ و ارسال میکنیم را آدم های عادی کپی میکنند. دانشجویان هم چون مشکل مالی دارند از همین کپیها استفاده میکنند. من خودم یک روز به یک موسسهای که کار کپی انجام میداد مراجعه کردم و پرسیدم کتاب حقوق اداری افغانستان را دارید؟ گفت بله چند تا میخواهید؟ شماره ۱۳۰ را به رایانهاش داد و کتابی که من چاپ کردم، آمد؛ یعنی در عرض پنج دقیقه به راحتی کتاب را کپی میکنند و به شما تحویل میدهند. آنهم یک سوم قیمت قیمتی که من آن کتاب را میفروشم. خب دانشجوی افغانستانی پول ندارد. دولت هم از این روند راضی است و ا ین بهترین راه برای زمین زدن انتشارات است.»
آقای شریعتی عرق و غیرت زیادی روی فارسی زبان بودن خود دارد و برای همین است که سالها برای حفظ این زبان جنگیده است. «اگر ایرانی بودن به زبان و ادبیات و فرهنگ است، من از همه شما ایرانیتر هستم؛ اما اگر به شناسنامه قرمزرنگ است، بله من ایرانی نیستم. شما تاریخ بیهقی را در دانشگاه میخوانید، من بدون دانشگاه آن را میخوانم و میفهمم. زیرا این کتاب به لغات و اصطلاحاتی نوشته شده که الان در غزنین با آن صحبت میشود. مرزهای سیاسی، نمیتوانند مرزهای فرهنگی را هم جابهجا کنند.»