خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: چه خبرنگاران تمایلی نداشتهاند و چه خود آقای مدیرعامل، مهدی قزلی بعد از حواشی اهدای جایزه ادبی جلال در سال گذشته و حتی سال قبلتر، کمتر تن به مصاحبه با رسانهها داد تا درباره فعالیتش در بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان به صحبت بنشیند.
با این همه در آستانه برگزاری جایزه ادبی پروین اعتصامی فرصتی میسر شد تا بیپرده با وی درباره فعالیتهای این بنیاد و آنچه در آن در حال رخ دادن است به گفتگو بنشینیم. گفتگویی که رفت و برگشت و شدت و حدتی خاص داشت. بخش اول از گفتگوی مهر با مهدی قزلی را در ادامه میخوانیم
* جناب قزلی نزدیک به پنج ماه از آغاز سال جدید میگذرد اما در خارج از ساختمان بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، در میان اهالی رسانه و دوستداران شعر و ادبیات برآیند مشخصی از فعالیتهای این بنیاد وجود ندارد و بسیاری از همین افراد بر این باورند که به اصطلاح آبی از این مجموعه برای شعر و ادبیات ایران گرم نشده است. شما بفرمایید که خروجی بنیاد غیر از دو سه جشنوارهای که در سال برگزار میکند چیست و چه قرار است باشد؟
ما در طول سال اگر به فرض تنها همین سه جایزه را هم برگزار میکردیم شایسته احترام بودیم کما اینکه بنیاد نوبل در طول سال فقط یک جایزه میدهد. سابق بر این که این جوایز در یک زیرزمین نهایی میشد و خبری از آن به رسانهها میدادند اما الان این جایزهها به قدری شفاف شده که شما دربارهاش کلی سوال دارید.
اولا آنچه که روشن است این است که سال به دو نیمه کاری تقسیم میشود که نیمه نخست خود آن نیز باز به دو نیمه تقسیم میشود. معمولا در نهادهای دولتی در سه ماهه نخست سال هیچ کاری انجام نمیشود جز پیگیری برای بودجه و در نیمه دوم از نیمه اول استارت برنامهها زده میشود و در نیمه دوم از سال است که کارها انجام میشود. همه کارهایی که بر اساس بودجه دولتی انجام میشود وضعیتش این شکلی است. یعنی تا بودجه مصوب شود و برای اجرای برنامهای بحث شود و جرح و تعدیلها صورت بپذیرد و در نهایت تفاهمنامه امضا شود و برود تا به پول تبدیل شود و دست مجری را بگیرد، نیمه اول سال گذشته است.
با این همه ما در این مدت بر خلاف نظر شما بیکار نبودیم. برنامه ما ایجاد زمینه برای رشد و به ثمر رسیدن استعدادهای ادبی در کشور است و براساس همین دورههای آموزشی طراحی کردیم که تا کنون در پنج نوبت اجرا شده و همزمان با اختتامیه جایزه ادبی پروین اعتصامی ششمین و هفتمین دوره آن برگزار میشود. به احتمال زیاد یک دوره هم در مشهد و نیشابور خواهیم داشت و یک دوره هم در گیلان. ما با فعالان حوزه ادبیات برای این مساله ارتباط گرفته و میگیریم. امیدوارم درپایان سال بتوانم این ادعا را بکنم که هیچ اهل ادبیاتی پیدا نشود که مدعی استعداد باشد اما مدعی نبود زمینه بشود.
* مدعی «زمینه رشد نداشتن» در نگاه شما یعنی چه؟
یعنی فردی بگوید من داستان نویسم و زیاد هم نوشتهام اما کسی منتشر نکرده است. ما امیدواریم کار را به جایی برسانیم که هر کس در حد دیده شدن برایش زمینه رشد فراهم شود. ما سه دوره آموزشی در زمینه داستان داشتهایم که در آنها سی استاد داستاننویسی حضور داشتهاند حدود بیش از ۲۰۰ هنرجو که بیشتر آنها غیرتهرانی بودهاند نیز در این دورهها شرکت داشتهاند و تعداد حدود هفتاد نفر هم رسیدند به مرحله نهایی که زیر نظر سکه رایج حوزه داستان کوتاه یعنی آقای داوود غفارزادگان مشغول به فعالیت و آموزش هستند.
* آقای غفارزادگان که خیلی وقت است از مجامع ادبی دور بودهاند و اخیرا نیز در گفتگو با خبرگزاری مهر صراحتا اعلام کردند کمتر انگیزهای برای نوشتن به منظور انتشار کتاب دارند!
ایشان در حوزه داستان کوتاه همیشه سکه رایج بوده و هستند. اگر کمتر در مجامع حضور دارند به شخصیت ایشان بازمیگردد. آدم اهل جنجال و رسانهای نبودهاند. فعالیتشان اما مورد قبول جامعه ادبی بوده و کمتر منتقدی را میشود پیدا کرد که بگوید کارهای وی در داستان کوتاه کارهای قوی و قابل اعتنایی نیست. ایشان الان بالای سر هفتاد هنرجوی ماست. با آنها کار میکنند و نقصهای آنها را میگیرند. ما فعالترینها را در این جمع نهایی گردهم آوردیم.
یعنی کسانی که پای کار بودند و از حضور در جمع ما استقبال کردند. این افراد قرار است طی یک دوره پنج ماهه در فضای مجازی و حقیقی تحت نظر آقای غفارزادگان کار کرده و در نهایت نیز قرار است مجموعه داستانهایی از آثار برگزیده این هنرجویان منتشر شود. به نظرم اگر این اتفاق رخ دهد و نویسندهای زیر نظر داوود غفارزادگان اثرش را منتشر کند، رشد و مسیری که باید طی کند برای او هموارتر شده و او امکان این را مییابد که بتواند خودش را پرزنت کند.
* شما معتقدید که روشهای کلاسیکی که برای آموزش کماکان در دستور کار مجموعه شماست مانند برگزاری همین دورهها، کماکان میتواند نیاز امروز ما در زمینه جلب مخاطب و تربیت نیروی خلاق را تامین کند؟
شما برای من مثال بزنید کدام دوره دیگر در کشور هست؟ کلاس داستاننویسی با دوره داستاننویسی متفاوت است. در کلاس داستاننویسی سیم شارژ سینفر را به یک آدم وصل میکنید و در دوره سیم شارژ سی نفر را به یک نیروگاه وصل میکنیم. بچهها در اینجا انگار دچار برق گرفتگی شده باشند، شارژ میشوند.
آنها در این دورهها ارتقا پیدا میکنند. درکشان از ادبیات بالا میرود و آنها که توان داشته باشند شرایط و نگاه خود را تغییر داده و در نهایت با بسترسازی ما امکان بروز خود را پیدا میکنند و پس از آن نیز دیگر خودش باید کارش را پیش ببرد. امکان شرکت در دوره ما بسیار ساده است و هزینهای هم ندارد. اگر کسی احساس استعداد دارد و مدعی آن است و نتوانسته خودش آن را به ثمر برساند، ما حاضریم او را تست کرده، به ثمر برسانیم و حداقلی از حضور در بازار ادبیات را برایش فراهم کنیم. این مسیری است که در همه کشورهای توسعه یافته در حال برگزاری است.
* چقدر امیدوارید که این افراد بتوانند راهی را که میگویید برای خود باز کنند؟
امید که داریم، اما باید منتظر پایان راه باشیم. ما الان سه دوره ابتدایی برگزار کرده و رسیدیم به یک دوره نهایی با حضور هفتاد نفر. در آستانه جایزه جلال امسال دوباره دوره ابتدایی تازهای را برگزار میکنیم.
* در بحث شعر هم روال کاری شما قرار است همین باشد؟
در موضوع شعر مساله آموزش کمرنگتر و بیشتر روی انرژی دادن به شاعر متمرکز میشویم. شعر نسبت آموزشی کمتری در برابر بحث خلاقیت پروری میطلبد. دیدن استاد برای شاعر جوان به پحته شدن شعر و زی شاعری او کمک میکند. در کنار این مساله برنامههایی ناظر بر حمایت از تشکلها و انجمنهای شاعری در کشور داریم. دورههای آموزشی ما در این زمینه به شدت تمرکز زداست و سعی داریم استعدادهای سراسر کشور را تحت پوشش قرار دهیم. ما به این حرکت امید بستهایم.
* با این همه تفصیل، چرا پس هنوز سکه رایج بحث درباره فعالیتهای نهادهای دولتی مثل شما این است که آبی از آن گرم نمیشود و به نتیجهای مطلوب نمیرسد؟
ما به عنوان بخشی وابسته به دولت وظیفهای داریم. روشن است که نویسنده و هنرمند و شاعر اصلا تعلیم داده نمیشود. ادیب با تعلیم خلق نمیشود. نمیشود ادبیات را به کسی تعلیم و داد و فورمولش را به هر کسی داد و خواست که ادیب شود. بنیاد یک نهاد بسترساز است. مجموعهای است که موظف است زمینه رشد برای آنکه میخواهد و استعداد دارد و فکر میکند که میخواهد و استعداد دارد فراهم کنیم.
* آقای قزلی دیدگاهی در جامعه وجود دارد که اهالی قلم را به دو دسته دولتی و غیردولتی تقسیم میکند. بخش دولتی بخشی است که با حمایت دولت حتی فکر میکند و در نهایت چیزی تولید میکند که آن بدنه میپسندد و البته همان را آموزش میدهد و در مقابل طیف دیگر مستقل از چنین حمایتها و خواستهایی میاندیشد و فعالیت میکند. بر اساس این دیدگاه بخش قابل توجهی از افرادی که با مجموعه شما در حال همکاری هستند در طیف نخست قرار میگیرند که در اجتماع به طبع اقبال کمی به آنها وجود دارد. شما برای این مساله پاسخی دارید؟
کار کردن در هر مجموعهای ملاحظات خودش را دارد. من نمیدانم اگر نویسندهای در دوره ما تدریس کند خوشایند ما حرف میزند و یا چیزی را میگوید که خودش دوست دارد و به آن معتقد است.
ما غیر از کار کارشناسی ادبیات از مدرسانمان چیزی نمیخواهیم. ما از آنها میخواهیم بر اساس کار و تجربهای که دارند به نفع هنرجویان جوانی که در انتخاب آنها هیچ گزینشی نداریم جز در مواردی سن آنها به تدریس بپردازند. جنس کار ما ایدئولوژیک نیست. ما با مذاکره و با تناسب دورهمان، بدنه کارشناسیمان را انتخاب میکنیم، گاهی دوستان حضور را قبول و گاهی حضور را قبول نمیکنند.
* با این حال نمیشود منکر یکنواختی این انتخابها و حضورها شد. شماری از اساتید که پیش از این بارها اسمشان را در این دست دورهها و کارگاهها شنیده بودیم رفته رفته در حال حضور دائمی در دورههای مشابه هم هستند. انگار جریانی وجود دارد که برخی افراد باید در برخی جاها حتما باشند و تدریس کنند.
باید شفاف در این زمینه صحبت شود. من انتظار دارم بگویید این مدرسان همه از فلان انجمن یا فلان گروه هستند.
ببنید وقتی افراد را درست بشماریم و درست ببنیم متوجه میشویم که همه طیفها در میان اساتید ما هستند. واقعیت این است چیزی به نام نویسنده و شاعر مستقل و غیرمستقل امری است که شما در رسانهها ساختهاید ولی مبنایش را درست تبیین نکردهاید. مثلا نمیگویند چرا فردی مثل خانم راضیه تجار مستقل نیست اما مثلا آقای مستور مستقل است. مستقل از چه و وابسته به چهاش را نمیگویید. شما یک آدم از این دوستان اسم ببرید که هیچگاه برای هیچ دولتی و یا نهاد حکومتی در این کشور کار نکرده باشد.
* آقای قزلی مساله این است که بدنه مطبوعاتی و بخش زیادی از اهالی قلم از نهادی مانند بنیاد شما انتظار داشتند که لااقل در جشنوارههایتان و برای داوری اسامی را برگزیند که در سایر جشنوارههای مشابه کمتر نامی از آنها برده شده باشد. ما تا کی در جشنوارههایی که نهادهای دولتی برگزار میکنند باید شاهد داورانی ثابت باشیم؟ چرا آدمهای تازهتر و حتی جوانتر راه به این میدان پیدا نمیکنند؟
کارهای ما منطق دارند و منطقشان هم خیلی روشن است. هیات علمی یعنی ریشسفیدان. در هیچ جای دنیا هیات علمی را از جوانان انتخاب نمیکنند و به طبع داوران نیز انتخاب هیات علمی هستند. من آنها را انتخاب نمیکنم. داوران ما بر این منطق انتخاب میشود اما جسارتا منطق شما را نمیفهمم. هوای تازه که از آن دم میزنید یعنی چه؟ شما دقیقا چه میگویید؟
* در طول سال جوایز زیادی هستند که بودجه برگزاری آنها از بیتالمال تامین میشود. اسامی داوران و هیات علمی آنها را کنار هم بگذارید. میبینید که مشابهتها بسیار است.
من اتفاقا از شما میخواهم که این کار را بکنید تا متوجه شوید مشابهتها بسیار هم کم است. شما قدر مشترکها را درآوردید و با هیات علمیهای ما مقایسه کنید. شما آقای عیسی امنخوانی را حتی اسمش را هم نشنیدهاید؟ چرا؟ چون ایشان استاد دانشگاهی هستند که این جماعت روشنفکری به آنها توجه ندارند. شما اسم آقای ابوالفضل حری را نشنیدهاید اما ایشان داور ما هستند.
* در ایران دانشگاههای زیادی هستند و همه اساتید موسفیدی دارند که تاج سر من جوان هم هستند. چیزی بیشتر از این دانشگاهی بودن نباید در انتخابشان برای داوری یک جایزه ادبی بزرگ دخالت داشته باشد؟
این نظر شماست. من درباره نظرتان نظری ندارم. اگر سوالی دارید از من بپرسید. هیچ کدام از داوران ما را نمیتوانید ایراد ورود نداشتن و عدم احاطه در حوزه کاریشان بگیرید. من از همه آنها چه شخصی و چه حقوقی دفاع میکنم.
اگر مطبوعات سلیقه آنها را نمیپسندند امری دیگر است. مطبوعات همیشه موضعشان در برابر انتخاب اینچنینی مشخص است.
* چه موضعی؟ موضع مطبوعات در برابر چه مشخص است؟
من از شما میخواهم که تحلیل کنید که آیا فلان کس برای داوری در جشنواره مناسب هست یا نیست. یکی مثلا سفت بایستد و بگوید مجید قیصری و داوود غفارزادگان برای داوری آدم موجهی نیست و یا مهدی یزدانی خرم مدرس خوبی در داستان نویسی نیست. یکی بیاید بگوید قاسمعلی فراست که جشنواره بیست سال ادبیات داستانی را برپا کرد یا مصطفی مستوری که آثارش به ۱۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده آدمی نیست که بتواند در یک جایزه ادبی نظر بدهد.
من از شما خواهش میکنم اسامی داوران و هیات علمی جوایز ما را به همراه اساتید دورههای ما بنویسید. میبینید که از بخش بسیار وسیعی از ظرفیت ادبیات داستانی ایران در این زمینه استفاده شده است. من از شما درخواست میکنم این لیست را بررسی انتقادی کنید و بعد بگویید چند درصد از جمعیت فعال ادبی جدی جمهوری اسلامی هستند. کسی که مبارزه مسلحانه کرده و یا شئونات نظام را زیرپا گذاشته شاید من کمتر برای انتخابش مسئول باشم اما کسانی که خارج از این مساله باشند تقریبا همهشان در جمع ما هستند.
* پس منتقدانی که به تعبیر شما میگویند فعالیتهای بنیاد، هوای تازهای به فضای ادبیات ایران وارد نکردهاست در حال غر زدن الکی هستند؟
من میگویم فرض کنیم غر نیست و شاید امکان تحقق داشته باشد. به نظرم باید این حرفها تبیین شود. برنده جایزه جلال دوره قبل ما خانم جوانی بودند که نخستین کتابش توانست این جایزه را بگیرد. یا مثلا نویسندهای مثل مردعلی مرادی که هم خیاط است و هم نویسنده، کجا توانسته بود خودش را مطرح کند جز این جایزه؟ اینها در کدام گروه ادبی هستند؟ این جز دمیدن هوای تازه است؟
من کتابهای سالی که گذشته را در سال بعد داوری و به برترینش جایزه میدهم. اگر کتابی ضعیف است به من ارتباطی ندارد. من از بین همه آثار، کتابی را که بهتر است انتخاب میکنم. من به شهریار عباسی یا ابوتراب خسروی و آثارش جایزه نمیدهم. من به برترین کتابهای هر سال که داوران ما پسندیدهاند جایزه میدهم. حالا این کتاب میخواهد بهترین کتاب این نویسنده باشد یا نباشد. میخواهد از کار قبلیاش بهتر باشد یا نباشد. به من ارتباطی ندارد. من که جایزه یک عمر فعالیت ادبی نمیدهم. ما در بین آثار موجود انتخاب میکنیم و از قضا معترفیم که اوضاع هم در کل چندان خوب نیست. بدانید که بضاعت ادبیات ما فعلا همین است. اگر باید درست شود بروید و درست کنید یعنی بروند و درست کنند.
ادامه دارد....