حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مراسم جشن میلاد امام رضا(ع) گفت:مهمترین ویژگی امام رضا(ع) این است که صریح‌ترین فریادگر ولایت بودند.

یه گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مراسم جشن میلاد امام رضا(ع) که به مناسب میلاد امام رضا(ع) بعد از نماز مغرب و عشاء در حرم حضرت معصومه برقرار شده بود، با طرح این سؤال که «وقتی نام شریف امام رضا(ع) را می‌شنویم، مهمترین وصف یا ویژگی آن حضرت که باید به ذهن ما متبادر شود چیست؟» با ارائه برخی اسناد تاریخی و روایی به این سؤال پاسخ داد. در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

مهمترین ویژگی امام رضا(ع) که با شنیدن نامش باید به ذهنمان متبادر شود چیست؟ / امام رضا(ع) صریح‌ترین پیام‌های ولایی را به مردم منتقل کردند  

وقتی نام شریف امام رضا(ع) را می‌شنویم، مهمترین وصف یا ویژگی آن حضرت که باید به ذهن ما متبادر شود چیست؟ آیا اینکه حضرت به ایران تشریف آوردند، اینکه غریب بودند و غریبانه به شهادت رسیدند یا اینکه ایشان را عالم آل‌محمّد(ص) برمی‌شمردند، کدامیک باید مهمترین ویژگی حضرت در نزد ما باشد!؟ همۀ اینها خصوصیات و اتفاقات مهم زندگی حضرت بودند، ولی هیچ‌یک از این ویژگی‌ها نباید مهمترین وصف امام رضا(ع) در ذهن ما باشد، کار خاص و مأموریت ویژۀ حضرت، هیچ‌یک از اینها نبوده است؛ درست است امام رضا(ع) در حکومت هم ورود کردند، هرچند ایشان به پذیرش ولایت‌عهدی مجبور شدند و در زندگی ائمۀ هدی(ع) بی‌سابقه بود که چنین اتفاقی بیفتد اما این اتفاق استثنایی هم نباید برترین ویژگی حضرت در ذهن ما باشد.

امام رضا(ع) در بین همۀ ائمۀ هدی، صریح‌ترین پیام‌های ولایی را به مردم منتقل کردند و می‌توان گفت امام رضا(ع) در بیان و دعوت به امر امامت و ولایت، از جهاتی صریح‌ترین امام بودند.

در اینجا بعضی از کلمات امام رضا(ع) در باب ولایت و امامت را مرور می‌کنیم و شما خواهید دید به این سادگی نمی‌توانید در بیان دیگر ائمۀ هدی(ع) چنین توصیفات عمیق و صریحی از معارف امامت و ولایت پیدا کنید. همین الان هم ممکن است برخی از این بیانات امام رضا(ع) را نتوانیم برای هر کسی صراحتاً بازگو کنیم؛ خیلی‌ها ظرفیت و تحمل شنیدن این کلمات حضرت در باب امامت را ندارند و چه بسا با آن مخالفت کنند.

امام رضا(ع) دعوت به امر ولایت را در زمان خلیفۀ مقتدر عباسی؛ هارون الرشید هم انجام می‌دادند. اقتدار هارون، در تاریخ بی‌نظیر است. هارون همان کسی بود که توانست امام موسی‌بن جعفر(ع) را هرچند مخفیانه و فریبکارانه به شهادت برساند در حالی که تمام شاگردان امام صادق(ع) در خدمت امام موسی‌بن جعفر(ع) بودند. یعنی با وجود نفوذ امام موسی‌بن جعفر(ع) در جامعه این کار ساده‌ای برای یک خلیفه نبود. اما در عین حال وقتی به هارون گفتند: چرا به امام رضا(ع) کاری نداری در حالی که ایشان دارد راحت امامت را تبلیغ می‌کند و مردم را به امر ولایت دعوت می‌کند!؟ هارون گفت: شهادت موسی‌بن جعفر(ع) برای من کافی است، من دیگر با این خانواده کاری ندارم. (عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی قَالَ: لَمَّا مَضَی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع، وَ تَکَلَّمَ الرِّضَا ع، خِفْنَا عَلَیْهِ مِنْ ذَلِکَ، فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّکَ قَدْ أَظْهَرْتَ أَمْراً عَظِیماً وَ إِنَّا نَخَافُ مِنْ هَذَا الطَّاغِی. فَقَالَ: لِیَجْهَدْ جَهْدَهُ فَلَا سَبِیلَ لَهُ عَلَیَّ. قَالَ صَفْوَانُ: فَأَخْبَرَنَا الثِّقَةُ أَنَّ یَحْیَی بْنَ خَالِدٍ قَالَ لِلطَّاغِی: هَذَا عَلِیٌّ ابْنُهُ قَدْ قَعَدَ وَ ادَّعَی الْأَمْرَ لِنَفْسِهِ. فَقَالَ: مَا یَکْفِینَا مَا صَنَعْنَا بِأَبِیهِ!؟ تُرِیدُ أَنْ نَقْتُلَهُمْ جَمِیعاً!؛ عیون اخبارالرضا/۲/۲۶۶)

شجاعت و صراحت امام رضا(ع) در دعوت به امر ولایت و امامت فوق‌العاده بود

شجاعت و صراحت امام رضا(ع) در دعوت به امر ولایت و امامت فوق‌العاده بود. وقتی به امام رضا(ع) عرضه داشتند: شما نمی‌ترسید از اینکه هارون شما را هم مانند پدر گرامی‌تان امام موسی‌بن جعفر(ع) به شهادت برساند یا اذیت کند؟ حضرت فرمودند: «همان‌طور که پیامبر اکرم(ص) می‌فرمودند «اگر ابولهب توانست یک مو از سرِ من کم کند، من پیغمبر شما نیستم» من هم به شما می‌گویم؛ اگر هارون توانست یک مو از سر من کم کند، من امام شما نیستم!» لذا حضرت بدون هیچ واهمه‌ای به امر تبلیغ، تبیین و دعوت به امامت می‌پرداختند. (قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِی أَیَّامِ هَارُونَ: إِنَّکَ قَدْ شَهَرْتَ نَفْسَکَ بِهَذَا الْأَمْرِ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَ أَبِیکَ وَ سَیْفُ هَارُونَ یُقَطِّرُ الدَّمَ! فَقَالَ: جَرَّأَنِی عَلَی هَذَا، مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص «إنْ أَخَذَ أَبُو جَهْلٍ مِن‌ رَأْسِی شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّی لَسْتُ بِنَبِیٍّ» وَ أَنَا أَقُولُ لَکُمْ «إِنْ أَخَذَ هَارُونُ مِنْ رَأْسِی شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّی لَسْتُ بِإِمَامٍ.» کافی/۸/۲۵۸)

سخن صریح امام رضا(ع) به مأمون هم بسیار قابل تأمل است. وقتی مأمون، حضرت را به دارالخلافه آورد، حضرت به او فرمود: «مأمون! با این کاخ و سلطنت و با این تقرّبی که به ظاهر برای من درست کرده‌ای فکر نکن بر عزّت من در جهان اسلام افزوده‌ای! من در مدینه بر مَرکب خود سوار می‌شدم و بر قطعه کاغذی دستوری می‌نوشتم که در شرق و غرب عالم اطاعت می‌شد.» این یعنی من بدون هیچ خدم و حشم و دستگاهی حکمران مطلق دل‌ها هستم و به قدرت ظاهری تو نیازی ندارم! (فَوَ اللَّهِ إِنَّ الْخِلَافَةَ لَشَیْ‌ءٌ مَا حَدَّثَتْ بِهِ نَفْسِی وَ لَقَدْ کُنْتُ بِالْمَدِینَةِ أَتَرَدَّدُ فِی طُرُقِهَا عَلَی دَابَّتِی وَ إِنَّ أَهْلَهَا وَ غَیْرَهُمْ یَسْأَلُونِّی الْحَوَائِجَ فَأَقْضِیهَا لَهُمْ فَیَصِیرُونَ کَالْأَعْمَامِ لِی وَ إِنَّ کُتُبِی لَنَافِذَةٌ فِی الْأَمْصَارِ وَ مَا زِدْتَنِی مِنْ نِعْمَةٍ هِیَ عَلَیَّ مِنْ رَبِّی فَقَالَ لَهُ أَفِی لَکَ؛ عیون اخبار الرضا/۲/۱۶۷)

مهمترین موضوعی که امام رضا(ع) رویش کار کردند، مسألۀ امامت است/ ایشان «بزرگ فریادگر امامت» و ولایت بودند

امام رضا(ع) وقتی کمترین فرصت و امکان و کمترین ظرفیت برای آشنایی با مفهوم امامت و ولایت را در میان مردم دیدند، بر روی مفاهیمی مثل نماز و روزه و عبادات و اخلاقیات کار نکردند، بلکه به سراغ اصل ماجرا رفتند و به اصلی‌ترین مفهوم دینی یعنی ولایت و امامت پرداختند. نمونۀ برجستۀ آن حدیث سلسلة الذهب است که عرض خواهم کرد.

البته دلیل این ترجیح هم در کلامی از حضرت کاملا معلوم است آنجا که می‌فرمایند: «نماز بدون امامت تمام نیست، زکات و روزه و حج و جهاد بدون امامت تمام نیست. و اساسا تمام احکام با امامت تمام می‌شود و بدون امامت همۀ اینها ناقص است؛ بِالإمام تمام الصَّلاةِ وَالزَّکاتِ وَالصّیامِ وَالحَجِّ وَ الجِهاد وَ توفِیرُ الفَیءِ وَالصَّدقات وَ إمضاءُ الحُدودِ وَالأحکام» (کافی/۱/۱۹۷) یعنی مهمترین موضوعی که امام رضا(ع) رویش کار کردند، مسألۀ امامت است. و مأمون هم این را می‌دید ولی نمی‌توانست کاری بکند.

بنابراین وقتی نام شریف امام رضا(ع) را شنیدیم باید بگوییم «بزرگ فریادگر امامت» و ولایت. چون ایشان به هر دلیل، صریح‌ترین امام در بیان امر امامت و ولایت و معارف پیرامونیِ آن هستند. این مهمترین ویژگی امام رضا(ع) است.

اینکه مردم صدا می‌زنند: «یا سلطان! یا اباالحسن! یا علی‌بن موسی‌الرّضا(ع)!» این یک سخن عوامانه نیست. حضرت در زمان خودشان هم این سلطنت بر دل‌ها را داشتند و از جهاتی نزدیک‌ترین امام به تشکیل حکومت بودند. البته معلوم است که یار نداشتند، ولی از روشنگری هم کوتاه نمی‌آمدند.

اینکه با همۀ نفوذ و سلطنت معنوی اجتماعی حضرت باز هم به امام رضا می‌گوییم «غریب» یا «غریب الغرباء» این هم در جای خود صحیح است؛ با آنکه مهم‌ترین ویژگی حضرت نیست. زیرا امام رضای ما وقتی دیگر غریب نیست که حاکم مطلق عالم امکان باشد، نه اینکه فقط یک حرم به این وسعت داشته باشد. امام رضا(ع) وقتی غریب نخواهد بود، که صحن و سرایش کلّ کرۀ ارض باشد. کلّ دریاها و اقیانوس‌ها آبراه‌های گوشه و کنار حرمش باشد. در واقع تا زمان حاکمیت مطلق امامت بر زمین همۀ امامان ما غریب هستند.

حدیث «سلسلةالذهب» سند تاریخی مأموریت ویژۀ امام رضا(ع) در دعوت مردم به امر امامت است

سند تاریخی دیگری که برای این مطلب می‌توان ارائه داد، حدیث سلسلةالذهب است. سعی کنید صحنۀ حدیث سلسلةالذهب در نیشابور را تصوّر کنید؛ حدود ۲۰ هزار نفر نویسنده و صاحب قلم آمده بودند(الحیاة السیاسیة للإمام الرضا(ع)، مرتضی العاملی، ص ۱۴۵)، علماء و باسوادهای شهرهای اطراف هم جمع شده بودند و قلم به دست آماده بودند، عالمان علوم نبوی آمده بودند و قریب به اتفاق آنها هم، به این معنایی که ما می‌گوییم شیعه نبودند، ولی برای امام رضا(ع) احترام قائل بودند، چون علم و معرفت حضرت زبان‌زد بود و شهرت ایشان به آن مکان هم رسیده بود. جمعیت زیادی گرد آمده بود و همه منتظر بودند امام رضا(ع) برای آنها یک سخن از رسول خدا(ص) بگوید و معرفت مهمی از معارف دینی را بیان فرماید.

حضرت فرمودند من از پدرم، امام موسی‌بن جعفر(ع)، ایشان از پدرش امام صادق(ع) و ایشان از پدرش... و امیرالمؤمنین(ع) از رسول خدا(ص) شنیدند که فرمود: خداوند متعال می‌فرماید: کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» حصار و قلعۀ من و امان از عذاب است. یعنی کسی که ایمان به خدا داشته باشد خدا او را عذاب نمی‌کند «... سَمِعْتُ النَّبِیَّ ص یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ‌ دَخَلَ‌ حِصْنِی‌ أَمِنَ‌ مِنْ عَذَابِی» (عیون اخبار الرضا(ع) /ج ۲/ص ۱۳۵) تا اینجای حدیث سخن تازه‌ای برای مردم نبود و تقریباً همۀ آن جمعیت، شبیه این کلمات را شنیده بودند، شبیه به این مفهوم را رسول خدا(ص) همان آغاز دعوت فرموده بودند: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»

همه منتظر بودند ببینند ادامۀ سخن حضرت چیست. اما حضرت پرده را کشیدند و ناقه حرکت کرد. تعجّب مخاطبین صدبرابر شد. هنوز همه مات و مبهوت دارند نگاه می‌کنند! امام رضا(ع) هم دقیقاً می‌داند دارد چه‌کار می‌کند. بعد ناگهان کلام خود را ادامه داد و یک جمله را به صراحت بیان فرمودند: -فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا-: «البته شرط‌هایی دارد و من از شروط پذیرش لااله‌الّاالله هستم؛ بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» (همان منبع) یعنی اینکه هر کسی بگوید «لااله‌الّاالله»، به شرط‌هایی این «لااله‌الّاالله» از او پذیرفته می‌شود و از عذاب در امان قرار می‌گیرد و منِ امام رضا(ع) از شروط پذیرش «لااله‌الّاالله» هستم. یعنی به شرط پذیرش ولایت و امامت ما اهل بیت(ع)، مسلمانی شما قبول می‌شود.

آیا می‌توانید مانند امام رضا(ع) با این صراحت از امامت حرف بزنید!؟ / برخی از مؤمنین هم به این سادگی نمی‌توانند تحمل کنند این‌طور صریح از امامت سخن گفته شود

در واقع امام رضا(ع) حرف آخر را همان اول بیان کردند. این ویژگیِ برجستۀ امام رضا(ع) است. آیا شما می‌توانید در این زمان و پس از این‌همه رشد و اقتداری که به دست آمده هرجایی مانند امام رضا(ع) این‌طور با صراحت از امامت حرف بزنید!؟ خیلی دشوار است. تازه شما که به خودتان دعوت نمی‌کنید(مثل امام رضا(ع) که به خودش دعوت کرد)، اما به این صراحت به امامت دعوت کردن هم دشوار است. البته ممکن است خیلی جاها به مصلحت نباشد، یعنی خیلی جاها واقعاً ممکن است ظرفیتش نباشد و دیگران دچار سوءتفاهم شوند و در این موارد طبیعی است که باید رعایت ظرفیت‌ها و استعدادها را کرد. اما در جایی که ظرفیتش هست، سخن حقی که بر خلاف تصور عمومی و فضای غالب جامعه است را با صراحت بیان کردن، نیاز به شجاعت زیادی دارد. به ویژه اگر این سخن حق در ظاهر متضمن نوعی دعوت به خود هم باشد.

اگر کسی جلوی شما از برتری خود بر شما حرف بزند، آیا شما یک دفعه‌ای نسبت به او سوءظن تکبّر پیدا نمی‌کنید؟ حضرت در جمع آن مردمان غریب، که اکثراً شیعه نبودند(به معنای امروزی) آیا نباید نگران می‌بودند که نکند یک‌وقت این مردم نتوانند تحمل کنند و با این سخنِ صریح مخالفت کنند!؟ نکند مردم بگویند: حضرت به جای اینکه از آن‌همه معارف دینی سخن بگوید، از ولایت خودش با ما حرف زد!؟ اینها که هنوز در مقدمات مانده‌اند و باید برخی مفاهیم برایشان جابیفتد تا به اینجا برسند... حتی اگر این مفهوم، در میان بچه‌ شیعه‌ها هم این‌طور محکم بیان شود، شاید بعضی‌ها نتوانند تحمل کنند. یعنی برخی از مؤمنین هم به این سادگی نمی‌توانند تحمل کنند که این‌طور صریح از امامت سخن گفته شود.

غالباً دلیل اصلی مخالفت با انبیاء این بود که «انبیاء مردم را به اطاعت از خود دعوت می‌کردند»

یکی از شعارهای مهم انبیاء الهی در قرآن کریم، آیه‌ای است که ۱۱ مرتبه در قرآن تکرار شده است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ؛ تقوای خدا را داشته باشید و از من اطاعت کنید» (شعراء/۱۰۸) پذیرش همین واقعیت قرآنی را که «انبیاء الهی مردم را به اطاعت از خودشان دعوت می‌کردند»، برای بعضی‌ها سخت است و حتی در یک جلسه‌ای بعد از اینکه بنده این مسأله را توضیح دادم یکی از مؤمنین که پذیرش این مطلب برایش مشکل بود، گفت: «پیامبرها هیچ‌وقت دعوت به خود نمی‌کنند، همیشه دعوت به اطاعت از خدا می‌کنند!» در حالی که آیۀ قرآن دقیقاً می‌فرماید: «و اطیعونِ» یعنی انبیاء الهی به مردم می‌گفتند: «از من اطاعت کنید» یعنی پیامبران مردم را به اطاعت از خود دعوت کرده‌اند.

طبیعی است که اگر پیغمبر بیاید و بگوید از من اطاعت کنید، یک دفعه‌ای خیلی‌ها نمی‌توانند تحمل کنند و مخالفت می‌کنند. بر اساس صریح آیات قرآن، بسیاری از کسانی که با انبیاء مخالفت کردند، نه با خدای انبیاء مخالفت نکردند و نه با پیام انبیاء مخالفت نکردند، بلکه با خود انبیاء مخالفت کردند و لذا غالباً دلیل اصلی مخالفت با انبیاء این بود که «انبیاء مردم را به اطاعت از خود دعوت می‌کردند». مثلاً مخالفین حضرت نوح(ع) می‌گفتند: «او بشری مثل خودتان است که می‌خواهد بر شما برتری پیدا کند؛ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُریدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُم» (مؤمنون/۲۴) یعنی با خدای حضرت نوح(ع) مشکل نداشتند بلکه با خود نوح(ع) مشکل داشتند. با دستورات الهی که حضرت نوح(ع) آورده بود مشکل نداشتند، با اینکه نوح(ع) می‌خواهد برتری و سروری پیدا کند مشکل داشتند.

البته معلوم است که انبیاء وقتی دعوت به اطاعت از خود می‌کنند در واقع دعوت به خدا می‌کنند. منتها من می‌خواهم درد دل ولایت گریزان متکبر را که حاضر نیستند به ولی خدا تواضع کنند با صراحت بیان کنم. و الا معلوم است که اطاعت از ولی خدا عین اصاعت از خداست و اصلا خدا به آنها دستور داده است که آنها ابلاغ کنندۀ ولایت خود باشند.

وقتی امام رضا(ع) می‌فرماید: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» پذیرش این برتریِ امام، برای بعضی‌ها سخت است

معلوم است که وقتی امام رضا(ع) می‌فرماید: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» پذیرش این برتریِ امام، برای بعضی‌ها سخت است. اما این مسئله حضرت را از بیان صریح حق بازنداشت.

از خدا می‌خواهیم وقتی امام زمان(ع) ظهور فرمودند و «منِ» امامت‌شان را در مقابل ما فریاد کردند و ندای «انا المهدی» سر دادند، ما را متواضع‌ترین بندۀ خدا در مقابل مقام ولایت خود بیابند. از خدا می‌خواهیم وقتی امام زمان(ع) تشریف‌فرما شدند و «أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» فرمودند، و بیرق ولایت خود را علَم کردند، منیّت ما را در برابر امامت خودشان نابود شده ببینند.

توصیف امام رضا از عظمت «امام» در خطبه‌ای مفصل

امام رضا(ع) در یک بیان مفصلی دربارۀ عظمت «امام» می‌فرماید: «امام مانند خورشید طالع است، عالم از نور امام جلال پیدا می‌کند و زیبا می‌شود، امام در افقی است که هیچ دستی به او نمی‌رسد. چشم‌ها هم به او نمی‌رسند، امام مانند ماه منیراست؛ الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ لِلْعَالَمِ وَ هِیَ بِالْأُفُقِ بِحَیْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَیْدِی وَ الْأَبْصَارُ الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِیرُ» (کافی/۱/۱۹۷) حضرت در ادامه می‌فرماید: «امام مانند دوست انیس و مونس آدم است، مانند پدرِ شفیق و دلسوز و مهربان است(نه پدر بی‌تفاوت) امام مانند برادرِ بسیار صمیمی است، امام مانند مادرِ مهربان نسبت به طفل شیرخواره است؛ الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیر» (همان)

امامت این‌گونه توسط امام رضا(ع) توضیح داده می‌شود. حضرت در ادامۀ توصیف جایگاه «امام» می‌فرماید: «امام یگانۀ روزگار خودش است. هیچ‌کس نمی‌تواند به مقامش نزدیک شود و هیچ‌ کسی معادل او نخواهد بود و بدلی برایش پیدا نمی‌شود و نظیری ندارد؛ الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ» (همان) اینکه آن زمان به امام رضا(ع) می‌گفتند «عالِم آل محمد(ص)» در واقع به ایشان ظلم می‌کردند و ایشان را در حد کلمۀ عالم خطاب می‌کردند. شاید به خاطر این بود که می‌خواستند مقام امامت ایشان را که بسیار بالاتر از مقام علمی ایشان بود را عنوان نکنند.

امام رضا(ع) در ادامۀ این خطبه می‌فرماید: «کسانی که آدم‌های باعظمتی هستند، در مقابل عظمت امام کم می‌آورند، حکما در امر امام متحیّر می‌شوند. افراد حلیم(که حلم لازمۀ علم است) نمی‌توانند امام را بفهمند و خطبا زبان‌شان بند می‌آید. متفکّرین نمی‌توانند بفهمند و زبان‌بازان حرفه‌ای وقتی به امام می‌رسند لال می‌شوند. اهل ادب وقتی به امام می‌رسند و می‌خواهند امام را توصیف کنند عاجز می‌شوند، حتی اگر بخواهند یک شأن از شئون امامت را بگویند، عاجز می‌شوند؛ حال چه‌طور می‌خواهند همۀ وجود و فضایل امام را بفهمند!؟ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَیَّرَتِ الْحُکَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ‌ الْأَلِبَّاءُ وَ کَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَیِیَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِیلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ فَأَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِیرِ وَ کَیْفَ یُوصَفُ لَهُ أَوْ یُنْعَتُ بِکُنْهِهِ أَوْ یُفْهَمُ شَیْ‌ءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ یُوجَدُ مَنْ یُقَامُ مَقَامَهُ» (همان)

انشاءالله خداوند متعال معرفت امام را در قلب ما قرار دهد. از خدا می‌خواهیم همان‌طور که امام رضا(ع)، ما ولایی‌های ایران اسلامی را تربیت کرده، با تربیت این نفوس مستعد، ما را با رهبر عزیزمان، منتقل‌کنندۀ این جهان به جهان ظهور، و مقدمه‌ساز ظهور حضرت قرار دهد.