به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام والمسلمین دکتر جهانگیر مسعودی، مدیرگروه فلسفه دانشگاه فردوسی مشهد یادداشت زیر را درباره هرمنوتیک و اندیشه اسلامی نوشته است که اکنون متن آن پیش روی شماست:
واژه «هرمنوتیک» مأخوذ از فعل یونانی Hermeneuin به معنای «تفسیر کردن» و معنای اسمی آن Hermeneia یعنی «تفسیر» است. ماده اشتقاق و اصل اشکال مختلف این کلمه، واژه «هرمس» میباشد. «هرمس» در ادیان و تمدنهای مختلف، دارای اسامی و شخصیتهای مختلفی است و هر یک آنرا متعلق به خود دانستهاند. برخی او را به عنوان نبی، برخی آنرا به عنوان فیلسوف یا عالم، طبیب و حتی به عنوان اله نیز مطرح کردهاند. «هرمس» در تمدن یونان باستان و روم به عنوان یکی از خدایان مطرح بوده است که وظایف متعددی را به عهده داشته و یکی از این وظایف، پیامرسانی از سوی دیگر خدایان بوده است.
«هرمس» در این دیدگاه مؤلف حقیقی همهی افکاری محسوب میشود که عقل بشری آنرا کشف نموده است. لذا هر آنچه انسان به کشف آن موفق شده مانند زبان و خط و… از برکت وجود «هرمس» است که مصدر هرگونه شناخت و تفکر بوده است. او به عنوان «زئوس» باید آنچه را در ورای فکر و اندیشهی بشر جای دارد، به حوزهی فکر و اندیشهی انسانها انتقال دهد؛ موجبات کشف رموز و معانی آنها را فراهم آورد؛ انسانها را از آنچه در محیط پیرامونشان میگذرد آگاه سازد و بالاخره دنیای نهان و آشکار را به هم پیوند بزند و معانی یا معنای هر علامت را بشناساند.
واژهی هرمنوتیک نیز ریشه در همین معنا از «هرمس» دارد و کاربرد اصلی آن فهم و کشف و پردهبرداری از مبهمات است. نگاهی به تاریخ تحولات مفهومی هرمنوتیک نشان میدهد که علیرغم کاربرد این واژه از زمان یونانیان، هرمنوتیک تا قرن هفدهم هنوز به مثابه شاخهای از دانش، تحقق خارجی نیافته بود. معمولا “دان هاور” را نخستین کسی میدانند که از این واژه برای شناساندن گونهای از دانش استفاده کرد. وی در سال ۱۶۵۴م در عنوان کتابش «هرمنوتیک قدسی یا روش تفسیر متون مقدس» این واژه را به کار برد.
اما تحقیقات نشان میدهد که تلاشهای دانهاور در کتاب خود، ادامهی کوششهایی است که از نهضت اصلاح دین در حوزه الهیات و فهم متون دین آغاز شده بود. در دوران حاکمیت کلیسا هر زمان که متون دینی به دلیل قدمت تاریخی و افتادگی یا ناخوانا بودن و یا پیچیدگی برخی کلمات، دچار ابهام و شبهه میشد و در معنا و فهم آنها تردید به وجود میآمد، برای تفسیر و رفع ابهام از آن به اربابان کلیسا رجوع میشد و تفسیر آنها معیار فهم متون مقدس قرار میگرفت، لکن با نهضت اصلاح دین و به ویژه مذهب پروتستان، حجیت متن کتاب مقدس به جای مرجعیت کلیسا مطرح شد و طرفداران نهضت اصلاح وارد میدان شدند تا از کتاب مقدس تفسیری درست و معتبر ارایه دهند. نهضت اصلاح دینی به رهبری لوتر بر آن بود که کتب مقدس را بدون پیش داوریهای سنت کلیسایی و بدون هیچ واسطهای دیگر مورد فهم قرار دهد و این آغاز رویکرد تفسیری جدیدی بود.
بنابراین در آغاز ظهور این دانش، هرمنوتیک قدسی قاعدهمند و سیستماتیک شد. پس از آن اندیشمندانی همچون دان هاور بر آن شدند که دالان و دهلیز همهی علوم، روش تفسیر است و باید روشی وجود داشته باشد تا به کمک آن بتوان به تفسیر متون پرداخت. در تمام عصر روشنگری، هرمنوتیک روش تفسیر تلقی میشد و اندیشمندانی همچون دان هاور، کلادنیوس (۱۷۵۹ ـ ۱۷۱۰م) و جورج فردریک می یر، هر کدام به شیوهی خود در پی رفع ابهامات متون مقدس و تفسیر آن بودهاند.
پس از آنکه هرمنوتیک مدتها به عنوان روشی برای فهم متون مقدس به کار برده میشد، در ابتدای قرن نوزدهم تحول جدیدی صورت گرفت و طی آن هرمنوتیک نه تنها برای فهم متون مقدس، بلکه بهعنوان قواعدی برای فهم همهی متنها کارآیی پیدا کرد و در حقیقت، زمینههای شکلگیری هرمنوتیک عام فراهم شد. این تحول توسط “شلایرماخر” (۱۸۳۴ ـ ۱۷۶۷م) صورت گرفت. او نخستین کسی بود که درصدد ساختن نظریهای همگانی برای تأویل بود؛ نظریهای که به طور یکسان در مورد متون دینی و غیر دینی صادق باشد. به دلیل تعلق شلایرماخر به جنبش رمانتیکها در آلمان و نزدیکی او بابرادران شلگل، به شیوهی اندیشهی او دربارهی هرمنوتیک عنوان «هرمنوتیک رمانتیک» نیز دادهاند.
هرمنوتیک در قرن بیستم از این حالت روشی بیرون آمده و به مثابه دانشی برای فهم مطلق هستی به کار گرفته شد که از آن به هرمنوتیک فلسفی تعبیر میشود. این سیر تاریخی نشان میدهد که هرمنوتیک همواره متنوعتر و وسیعتر شده و از حد یک شیوه و روش برای تفسیر متون دینی و حقوقی تا حد معرفی آن به منزلهی تأمل فلسفی در باب ماهیت فهم و شرایط وجودی حصول آن ارتقا یافته است. بنابراین هر جایی که پای فهم یک چیز در میان باشد، علم هرمنوتیک کاربرد دارد، خواه فهم یک معنای ادبی یا فلسفی باشد، فهم یک اثر هنری همانند نقاشی و مجسمه و… باشد یا فهم گفتارها و رفتارهای آدمی باشد. با توجه به این گستردگی دامنهی هرمنوتیک، بعید به نظر میرسد که بتوان تعریف جامع و مانع از آن ارایه داد که همهی نحلههای آنرا دربرگیرد. تنها در یک تعریف اجمالی میتوان آنرا دانش تفسیر یا تعبیر نامید.
امروزه هرمنوتیک به طور اعم و هرمنوتیک روشی به طور اخص (همانند پدیدارشناسی و زبانشناسی) در زمرهی روشهای غیرتجربی و غیر پوزیتیویستی قرار دارد که جوهرهی اصلی آنرا «معنا»، «ارتباط» و «فهم» تشکیل میدهد و حال آنکه جوهرهی روشهای تجربی و پوزیتیویستی «علت»، «مشاهده» و «تبیین» است. تمایز میان «معنا» و «علت» و یا تمایز میان «فهم» و «تبیین» از جمله مباحث بنیادین فلسفهی علم محسوب میشوند که سر منشأ آنرا میتوان در افکار ابن خلدون (با طرح مقولهی عصبیت و علم اجتماع) و ویکو (با تمایز میان شناخت مقولات تاریخ و فرهنگ از یکسو و طبیعیات از سوی دیگر) و وبر (با طرح روش تفهمی در علوم انسانی و رفتن به پس اعمال و کنشهای اجتماعی) جستوجو نمود.
نحلههای مختلف هرمنوتیک
همانگونه که بررسی تاریخی هرمنوتیک نشان میدهد، انواع مختلفی از هرمنوتیک وجود دارد که بر حسب معیارهای متفاوت، تقسیمبندیهای مختلفی از آن صورت گرفته است. ریچار پالمر شش گونه هرمنوتیک را بر حسب تاریخ پیدایش و تحول آن از یکدیگر متمایز کرده است:
۱. نظریه تفسیر کتاب مقدس
۲. روش شناسی عام لغوی
۳. علم هرگونه فهم زبانی
۴. مبنای روش شناسی علوم انسانی
۵. هستی شناسی و پدیدارشناسی فهم
۶. نظامهای تأویل، اسطوره زدایی و راز زدایی.
وی در یک تقسیمبندی کلیتر، هرمنوتیک را به سه نوع هرمنوتیک خاص، هرمنوتیک عام و هرمنوتیک فلسفی تقسیم کرده است.
تقسیمبندی دیگر مربوط به ژولین فروند در کتاب «نظریههای مربوط به علوم انسانی» است. وی هرمنوتیک را به لحاظ تاریخی به سه نوع هرمنوتیک کلاسیک، مدرن و معاصر تقسیم کرده است. در این تقسیمبندی هرمنوتیک کلاسیک به هرمنوتیک ماقبل مدرن یا همان هرمنوتیک خاص اشاره دارد. هرمنوتیک مدرن، هرمنوتیک عام را در نظر دارد و به هرمنوتیک فلسفی، هرمنوتیک معاصر اطلاق گردیده است.
نوع دیگری از تقسیمبندی وجود دارد که هرمنوتیک را به سه نوع روشی، فلسفی و انتقادی تقسیم کرده است.این نوع دستهبندی نه بر اساس تاریخی، بلکه بر پایهی ماهیت و کارکرد هرمنوتیک انجام گرفته است. در هرمنوتیک روشی سه دیدگاه متفاوت وجود دارد که محور این تفاوتها «معنای متن و چگونگی دستیابی به آن» است. دیدگاه مؤلف محور، متن محور و مفسرمحور سه دیدگاهی هستند که دربارهی معنای متن و روش کشف آن ارایه شدهاند. دیدگاه مؤلف محور بر این است که معنای متن همان مراد و مقصود مؤلف است و برای دستیابی به آن باید ذهنیت مؤلف را بازسازی نمود. در این زمینه، آست و شلایرماخر و دیلتای به مثابه پیشگامان هرمنوتیک روشی مؤلف محور و بتی و هرش به عنوان ادامه دهندگان آن، بررسی مواردی نظیر بیوگرافی و زندگینامهی مؤلف، سبک بیان، تجربه زندگی و افق معنایی او را مطرح کردهاند.
شکل تکامل یافته این دیدگاهها در هرمنوتیک اسکینر نیز بیان شده است. دیدگاه متن محور به جای تأکید بر قصد و ذهنیت مؤلف توجه خود را بر متن و تجربهی خواندن معطوف ساخته است. پل ریکور، مهمترین نظریهپرداز متن محور معتقد است که معنای متن از طریق تبیین و بررسی دقیق و روشمند ساختار زبانی آن قابل دستیابی است. هرمنوتیستهای مفسرمحور نیز عقیده دارند که برای فهم متن نیازی نیست که قصد و مراد مؤلف را دریابیم، بلکه مفسر میتواند فهم خود را از متن بدون قصد و نظر مؤلف ارایه دهد و برای او اهمیتی ندارد که مؤلف قصد القای چه معنا و پیامی را داشته است.
از این دیدگاه فهم متن محصول ترکیب و استخراج افق معنایی مفسر با افق معنایی متن است و دخالت ذهنیت مفسر در فهم، شرط وجودی حصول آن میباشد. به همین دلیل نیز درک عینی معنای متن به معنای امکان دستیابی به فهم مطابق با واقع امکانپذیر نیست و در مقابل، امکان قرائتهای مختلف از متن وجود دارد، زیرا فهم متن به واسطهی مفسرین متعدد و تفاوتهای افق معنایی آنان میتواند نامحدود باشد.
هرمنوتیک فلسفی (هرمنوتیک هستیشناسانه) بر خلاف هرمنوتیکهای گذشته، خود را به مقولهی فهم متن یا فهم علوم انسانی محدود نمیکند و بر اساس دیدگاه برخی از اندیشمندان آن علاقهای به ارایهی روش و بیان اصول حاکم بر فهم و تفسیر ندارد؛ چه این روش در باب فهم متن باشد و چه در باب مطلق علوم انسانی، بلکه این نوع از هرمنوتیک، توصیف ماهیت فهم را در نظر دارد و در صدد تحلیل واقعهی فهم و تبیین شرایط وجودی حصول آن است. هایدگر، گادامر و ریکور از جمله برجستهترین نظریهپردازانی هستند که به رغم تفاوتهای فکریشان دربارهی این نوع هرمنوتیک نظریهپردازی کردهاند.
سومین نوع هرمنوتیک، هرمنوتیک انتقادی است که یورگن هابرماس نمایندهی اصلی آن به حساب میآید. هرمنوتیک انتقادی نه صرفا به معرفتشناسی و روششناسی و نه به هستی شناسی و پدیدارشناسی، بلکه بیشتر به آزادی و رهایی انسانهای تحت سلطه میاندیشد و بر گفتگو میان افراد و ایجاد ارتباط و تفاهم در جامعه تأکید میورزد.
فرض هرمنوتیک انتقادی این است که توان ارتباطی انسانها باعث تداوم زندگی اجتماعی توأم با تفاهم میشود، ولی معمولا این توان توسط عواملی نظیر قدرت و ثروت مخدوش و سرکوب میشود و همین امر مانع برقراری ارتباط و تفاهم در جامعه شده و در نتیجه منجر به سلب آرامش انسانها میگردد. اینجاست که از هرمنوتیک انتقادی به مثابه روشی در راستای رهایی افراد و ایجاد تفاهم میان آنها استفاده میگردد، یعنی افراد میتوانند از طریق معانی مشترک با یکدیگر وارد گفتگو شده و به تفاهم برسند.
نسبت اندیشههای هرمنوتیکی با علوم اسلامی مانند فقه، اصول ، کلام و… از حیث نقاط اشتراک و افتراق آنها بحث مهمی است که کارشناسان باید از آن آگاهی داشته باشند. در یادداشتهای بعدی به این موضوع ها پرداخته میشود.