به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «بهشت همین جاست» نوشته لیلا عبدی به تازگی توسط نشر ری را منتشر و راهی بازار نشر شده است.
پیش از شروع داستانهای کتاب، صفحه کوتاهی به نام مقدمه درج شده که در آن شعر کوتاهی از نویسنده کتاب درج شده است:
نازنینم
نگاهت را به نگاهم بسپار
ببین...
من باشم و تو باشی و یک سیب
به فاصله یک قدم
به وسعت یک نفس
حرف دیگران را بگذر
بهشت همین جاست...
این کتاب ۱۲ داستان دارد که عناوینشان به ترتیب عبارت اند از: خانهای در بم، همراه، به رنگ آیینه، چقدر زود دیر میشود، با تو در این خانه، آن کوچه باغ قدیمی، عطش عشق، دلشده در خواب، اولین هدیه عشق، زمزمهای در یک کافه، ترافیک آن روز، آن شب بارانی.
در قسمتی از داستان «آن کوچه باغ قدیمی» میخوانیم:
ملارحمان با اخمهای همیشه درهمش نگاهی به آنها انداخت و با تکان سر پاسخ سلامشان را داد. زیرچشمی نگاهی به درختهای سر برآورده باغ انداخت و دوباره نگاهش را به آن ها دوخت و گفت: واسه چی این جا واستادین؟ مدرسه ندارین مگه؟
محمود قبل از بچه های دیگر گفت: نه حاج آقا. صبحی بودیم. الان از مدرسه داریم میآیم.
ملا دوباره نگاه زیرچشمی به باغ انداخت و گفت: برین خونه هاتون. اینجا واینسین! د... برید دیگه! بچه ها راه افتادند. علی آرام گفت: باغ به اون گندگی میترسه بخوریم همه رو...
محمدحسین آرام سرش را برگرداند و دوباره نگاهی به ملارحمان انداخت. همان طور آن جا ایستاده و به آن ها چشم دوخته بود انگاری می ترسید برگردند و هوس خوردن میوه ها به سرشان بزند. دستش را به سمت جلو پرتاب کرد. محمدحسین زودتر رویش را برگرداند و اخم هایش را در هم کشید...
این کتاب با ۷۰ صفحه، شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۱۱۵ هزار ریال منتشر شده است.