آیت الله مظاهری گفت: انسان گاهی در اثر گناه، نفس لوّامه را می‌کشد. آنگاه نفس لوّامه نمی‌تواند کار کند زیرا انسان مرتّب گناه روی گناه گذاشته و نفس لوّامه را کشته و از بین برده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، درس اخلاق آیت الله مظاهری مورخ 28 مرداد ماه با موضوع ارتباط انسان با عالم هستی را در ادامه می خوانید.

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولی‌عصر«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.

بحث این دو سالۀ ما در این جلسۀ مقدس مربوط به معرفة‌النفس بود، و مربوط به خودشناسی و انسان‌شناسی بود. بیست و یک فصل از این بحث را عنوان کردم. فصل‌ها، فصل‌های مهمّی بود. از امشب به بعد به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» مربوط به فصل بیست و دوم این بحث است؛ و آن روابط انسان با خارج است. یا به عبارت دیگر روابط انسان با غیرخودش است. این بحث، بحث مهمّی است. مخصوصاً از نظر اهل معرفت به این بحث فوق‌العاده اهمیّت داده شده و از همه و مخصوصاً جوان‌ها تقاضا دارم به این فصل بیست و دوم بحث اهمیّت دهید. از خدا هم بخواهید فهم اینگونه بحث‌ها را به همۀ ما عنایت بفرماید. از آقا امام زمان هم کمک بگیرید در اینکه وارد این راه معرفة‌النفس و خودشناسی و انسان‌شناسی شوید و به جایی هم برسید، ان‌شاء‌الله.

این رابطۀ انسان گاهی با خودش است، یعنی با درون است. پروردگار عالم در درون انسان سه پیامبر خلق کرده است و این سه پیامبر خیلی مهمّند. اگر انسان گوش و دل به این سه پیامبر دهد، هم دنیا و هم آخرت را پیدا خواهد کرد و اگر گوش ندهد و دل ندهد، خواه ناخواه گمراه خواهد شد. به قول قرآن از زبان جهنّمیان نقل می‌کند که جهنّمی خواهد شد. از این سه پیامبر، یکی فطرت انسان است. یعنی این انسان حالتی دارد که بعضی از چیزها را می‌یابد. علاوه بر اینکه خدا را می‌یابد، خوبی‌ها و بدی‌ها را نیز می‌یابد. به قول بزرگان علم حضوری است و علم حصولی نیست. دانستنی نیست، بلکه یابیدنی است. انسان در بن‌بست‌ها خدا را می‌یابد و جداً خدا را می‌بیند:

«فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ»[1]

اگر در بن‌بست گیر کرد و اگر دستش از همه چیز کوتاه شد، خدا را می‌یابد. لذا با خدا به التماس می‌افتد. علاوه بر اینکه می‌یابد خدا را، می‌یابد که این خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است و می‌یابد که یکتاست و لذا متوسّل به دو خدا نمی‌شود. می‌یابد که خدا بی‌همتاست و مثل ندارد. می‌یابد که رئوف و رحیم است و قدرت و علم دارد و این التماس‌هایش را می‌شنود:

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ»[2]

دو پیغمبر دیگری هم هست که یکی عقل و یکی وجدان اخلاقی است. همین که مقداری شعور داشته باشد می‌فهمد که دروغ بد است حال موحد باشد یا نباشد. یا می‌فهمد که عدالت خوب است. لذا دزدها هم وقتی تقسیم اموال می‌کنند، می‌گویند عدالت مراعات شود. درک می‌کند که اذیت کردن به دیگران بد و قبیح است. قُبح بدی‌ها را درک می‌کند. خوبی‌ها را درک می‌کند. بله تعبّدیاتی هست که مربوط به پیامبرهاست که بیان کرده‌اند و اما به طور کلی در صفات فضائل و صفات رذائل در درون انسان چیزی به نام عقل هست که تمیز می‌دهد بین خیر و شر و بین خوب و بد. امر هم می‌کند و حتی مثلاً اگر کسی دروغ بگوید، همین عقل تنبیه می‌کند که چرا دروغ گفتی و چرا رفیقت را گول زدی؟ لذا قرآن می‌فرماید جهنّمیان وقتی به جهنّم رفتند دور هم جمع می‌شوند و یکی از حرف‌هایشان اینست که: «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»[3]

اگر ما عقل داشتیم به جهنّم نمی‌آمدیم و چون عقل نداشتیم به جهنّم آمدیم. البته این عقل داشته، امّا گوش شنوا به عقل نداشته است. یعنی فهم و شعور و توجه به این پیغمبر نکرده است. مثل غالب مردم که توجه به پیامبرهای برون ندارند، خیلی‌ها توجّه به عقل ندارند و توجّه به رذائل و فضائل ندارند.

یکی هم نفس لوّامه است که ما می‌گوییم وجدان اخلاقی و قرآن می‌گوید نفس لوّامه و قرآن به اندازه‌ای به آن اهمیّت می‌دهد که به آن قسم می‌خورد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ ، لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ (1) وَ لاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ».[4]

کار نفس لوّامه خیلی عالیست و در جزئیات هم هست، اما کارش خیلی بالاست. در بدی‌ها که این می‌خواهد بدی کند، اول می‌ترساند. می‌گوید نکن، بدی با انسان سازگاری ندارد. دروغ نگو، ظلم نکن، غیبت و تهمت و شایعه‌پراکنی نکن. مرتّب می‌ترساند و این اگر پا روی وجدان اخلاقی گذاشت و گناه کرد،‌ آنگاه بعد تنبیه می‌کند. ملامت می‌کند که چرا دروغ گفتی، چرا غیبت کردی، چرا مال مردم را حیف و میل کردی، چرا مخالفت خدا کردی، چرا در محضر مقدّس امام زمان مخالفت اسلام عزیز کردی؟!

در خوبی‌ها این نفس لوّامه اوّل ترغیب می‌کند؛ مثلاً تصمیم دارد به نماز برود و این مرتب ترغیب می‌کند که به نماز برو که خیر دنیا و آخرت دارد. اگر به نماز رفت و نماز خواند، بعد از نماز تحسین می‌کند و می‌گوید: آفرین و بارک‌الله که نماز خواندی. نماز اوّل وقت انسان را رستگار می‌کند و گره‌ها را باز می‌کند.

این کار نفس لوّامه است و یک پیغمبر اینگونه در درون همه هست. بله، گاهی در اثر گناه، نفس لوّامه را می‌کشد. آنگاه نفس لوّامه نمی‌تواند کار کند زیرا حرف‌شنوی از نفس لوامه نداشته و مرتّب گناه روی گناه نفس لوّامه را کشته و از بین برده است. آنگاه بعضی اوقات به جاهای باریکی می‌رسد. به قول علمای علم اخلاق نفس محسّنه برایش پیدا می‌شود؛ یعنی گناه می‌کند و می‌گوید خوب کاری کردم و مال مردم را می‌خورد و خوشحال است. تهمت می‌زند و آبروی مردم را می‌برد و خوشحال هم هست. اشاعۀ فحشا می‌کند و به آن افتخار هم می‌کند. لختی‌بازی و بی‌عفّتی و بی‌غیرتی دارد و افتخار هم می‌کند و اگر به او بگویند چرا این کار را می‌کنی دادش بلند می‌شود. وقتی نفس لوّامه نباشد، خواه‌ناخواه نفس امّاره کار می‌کند و بعضی اوقات می‌شود نفس محسّنه یعنی گناه می‌کند و خوشحال است از اینکه گناه کرده است.

این سه پیامبر در درون انسان است. احسن‌الخالقین، این احسن‌المخلوقین را خلق کرده و این سه پیامبر را در درون او ایجاد کرده است. برای اینکه انسان سعادتمند شود هم در دنیا و هم در آخرت. معلوم است هرکسی که حرف عقل و وجدان اخلاقی و فطرت را بشنود، خیلی بالاست و به مقام‌های بالایی می‌رسد. به جایی می‌رسد که به او آفرین می‌گویند.

بزرگی می‌گفت در حرم مطهر امام حسین«سلام‌الله‌علیه» زیارت شهودی می‌خواندم. در زیارات دارد که ما لفظ می‌خوانیم و آنها معنا را می‌خوانند. راجع به همۀ اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» هست که «تسمعُ کلامی و تردّ سلامی»[5]، تو می‌شنوی هرچه من می‌گویم و اینکه می‌گویم السلام علیک یا ‌أباعبدالله،‌ می‌شنوی و جواب سلام هم می‌دهی اما ما نمی‌فهمیم. همین که روایت به ما می‌گوید، چون ذوق شیعه‌گری داریم، می‌دانیم که آقا امام حسین می‌شنود و جواب سلام را می‌دهد.

اما بعضی‌ها گوش شنوا دارند. یعنی فطرت بیدار و عقل بیدار و آن وجدان اخلاقی بیدار، می‌شنوند و می‌بینند. بعضی اوقات فقط شنیدن است و بعضی اوقات دیدن است و به آن زیارت شهودی می‌گویند. گفته بود زیارت شهودی می‌خواندم و دیدم جوان معمولی وارد حرم شد و سلام کرد و آقا امام حسین جواب سلامش را دادند و تعظیم هم به او کردند. دست مبارک را روی سینه گذاشتند و تعظیمی هم به این جوان کردند. اما جوان نمی‌فهمد. این آقا می‌گوید من صبر کردم تا این جوان زیارت کرد و بعد به دنبالش راه افتادم و گفتم چه کردی که به این مقام رسیده‌ای؟ گفتم وقتی سلام کردی، امام حسین تعظیم هم به تو کرد. تو چه کرده‌ای؟ گفت من آدمی هستم که تقیّد به ظواهر شرع دارم.

یعنی اهمیّت به همۀ واجبات و اهمیّت به مستحبّات به اندازه‌ای که بتوانم و اجتناب از گناه دارم و اگر گناهی جلو آمد، فوراً تدارک و عذرخواهی از خدا می‌کنم. این عظمت امام حسین برای من به خاطر اینست که من دخترعمویی داشتم و پدرم پیرمردی بود و اصرار به من می‌کرد که این دخترعمو را بگیر و من او را نمی‌خواستم اما چون پدرم گفته بود قبول کردم و دخترعمو را گرفتم و اتفاقاً آنچه باید داشته باشد، نداشت. اما به خاطر اینکه پدرم ناراحت نشود و آبروی این دخترعمو و پدر و مادرش نرود،‌ به احدی نگفتم. پدرم زمین‌گیر بود و می‌خواست به کربلا بیاید. بالاخره پدرم را به کربلا آوردم و بعد هم پدرم مرد و رفتم دفنش کردم و الان آمدم با امام حسین خداحافظی کنم. خدمت به خلق خدا انسان را می‌رساند به آنجا که امام حسین جواب سلامش را می‌دهد و به او تعظیم هم می‌کند و اگر آدم باشد و به راستی به مقام‌هایی رسیده باشد، این را می‌بیند.

وحید بهبهانی عالم بزرگی است و خیلی به تشیع و به علم خدمت کرده است. این برای اینکه بتواند بسازد، مدّتی به بهبهان آمد. از مراجع بزرگ تقلید بود، اما آنطور که دلش می‌خواست کار کند، نشد. این مرجع تقلید بزرگ مدّتی به اصفهان آمد و هم در بهبهان و هم در اصفهان کار کرد و ترویج اسلام کرد. بعد به کرمانشاه رفت و مدتی برای ترویج اسلام عزیز به کرمانشاه رفت. بعد دید که در کربلا آشوب علمی است و اخباری‌ها در آنجا نفوذ کرده‌اند، لذا به کربلا آمد و ماند و ریشۀ اخباری‌گری را کند و خدمت بزرگی به عالم اسلام کرد. خود وحید بهبهانی می‌گوید در حرم مطهر من آقا امام زمان را دیدم. آقا امام زمان اشاره‌ای به من کردند و گفتند بشنو. آنگاه گوش شنوا پیدا کردم و دیدم مردم به فکر خودشان هستند.

یکی می‌گوید خدایا به من خانه بده و یکی می‌گوید خدایا دخترم شوهر ندارد و یکی می‌گوید خدایا قرض دارم. بالاخره همه به فکر خودشان هستند. آقا نگاهی به من کردند و گفتند یک نفر به فکر من نیست که بگوید خدایا فرج امام زمان را نزدیک کن. خدایا این آشوب‌ها را رفع کن. اینها هستند و بودند، اما دل و عقل می‌خواهد. عقل بیدار می‌خواهد، عقلی که گناه به آن ضربه نزده باشد. وجدان اخلاقی می‌خواهد که بی‌عفّتی زن‌ها و بی‌غیرتی مردها به آن ضربه نزده باشد. این فطرت و آن عقل و وجدان اخلاقی سه پیامبرند که پشت به پشت یکدیگر کنند، سازندگی برای انسان پیدا می‌کنند و انسان رابطۀ‌ عجیبی با عالم ملکوت پیدا می‌کند.

[1]. العنکبوت‏، 65: «و هنگامی که بر کشتی سوار می‏شوند، خدا را پاکدلانه می‏خوانند، و[لی‏] چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک می‏ورزند.»

[2]. الروم‏، 30: «پس روی خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.»

[3]. الملک‏، 10: «و گویند: اگر شنیده [و پذیرفته‏] بودیم یا تعقّل کرده بودیم در [میان‏] دوزخیان نبودیم.»

[4]. القیامه، 1 و 2: «به نام خداوند رحمتگر مهربان‏، نه! سوگند به روز رستاخیز، و [باز] نه! سوگند به وجدان سرزنشگر!»

[5]. بحار الانوار، ج 97، ص 295.