به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام داود مهدوی زادگان است که از نظر می گذرد.
در داستان موسی و خضر، خضر جوانی را میکشد: [موسی و خضر] رفتند تا به پسری رسیدند. [خضر] او را کشت. موسی گفت: آیا جان پاکی را بی آنکه مرتکب قتلی شده باشد میکشی؟ مرتکب کاری زشت گردیدی...[خضر گفت] اما آن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند، ترسیدیم که آن دو را به عصیان و کفر دراندازد. خواستم تا در عوض او پروردگارشان چیزی نصیبشان سازد به پاکی بهتر از او و به مهربانی نزدیک تر از او.منتقدان درباب این آیه معتقدند که مجموعه قوانین کیفری دنیای مدرن، مجازات کودکان نابالغ را نمیپذیرند. همچنین هیچ فردی را نمیتوان به احتمال آنکه ممکن است در آینده مرتکب جرم شود، مجازات کرد. مجازات به جرم ارتکابی تعلق میگیرد، نه جرم ناکرده.
کشتن تمام افراد قوم پس از کشتن یک شتر
در قرآن گفته شده الله تمام قوم ثمود را پس از آنکه یکی از آنان شتر صالح را میکشد، نابود کردهاست: ما آن ماده شتر را برای آزمایششان میفرستیم. پس مراقبشان باش و صبر کن و به آنها بگوی که آب میانشان تقسیم شده. نوبت هر که باشد او به سر آب میرود. یارشان را ندا داد و او شمشیر بر گرفت و آن را پی کرد. عذاب و بیمدادنهای من چگونه بود؟ ما برای آنها یک آواز سهمناک فرستادیم. پس همانند علفهای خشک آغل گوسفند شدند.
در جایی دیگر از قرآن این داستان تکرار شدهاست: حال آنکه پیامبر خدا به آنان [قوم ثمود] گفته بود این شتر خداوند است، او و بهره آبش را رعایت کنید، سپس او را دروغزن شمردند و آن [شتر] را پی کردند، آنگاه پروردگارشان آنان را به گناهشان، به یکسان نابود ساخت و از عاقبت کارش نترسید.مخالفان در مورد این داستان معتقدند این مجازات به هیچوجه با جرم ارتکابی تناسب ندارد. حتی مدافعان حقوق حیوانها، کسی را به دلیل کشتن یک شتر نمیکشند، چه رسد به نابودی کل مردمی که این فرد از آنها بودهاست.
پاسخ مساله
اولاً مدافعان حقوق بشر پیش از آن که بخواهند درباره تعارض قرآن کریم با حقوق بشر سخن بگویند، باید به خیلی از تناقضات دنیای مدرن با حقوق بشر پاسخ دهند. یک موردش خارج کردن سعودی کودکش از لیست جنایتکاران جنگی است.
اما پاسخ مساله یاد شده آن است که این نحو مجازات کردن در شرایع الهی به ویژه شریعت اسلامی، تشریع نشده است تا بخواهند بر قانون مجازات شرعی خرده گیرند. حاکم شرع نه فقط مکلف نیست بلکه مجاز نیست به نحو داستان حضرت موسی و خضر عمل کند یا شهری را به نحو مجازات قوم ثمود، مجازات کند. زیرا این نحو مجازات مبتنی بر علم غیر عادی است که خداوند به دلایلی به برخی از بندگانش اعطا کرده است و البته آنان هم بدون اذن خدا مجاز به عمل بر وفق چنین علمی نیستند. حاکم شرع باید بر اساس علم عادی که اکتسابی است، عمل کند. حتی درباره مجازات جرم کودک آمده است که یا باید ولی طفل صغیر جبران خسارت را بر عهده گیرد یا آن که اجرای حکم تا وقت رسیدن طفل به سن بلوغ، به تاخیر می افتد. به هر حال، این نوع داستان های قرآنی تشریع نشده است و لذا هیچ فقیهی در قانون مجازات اسلامی به آنها استناد نکرده است. این نحو مجازات مخصوص خداوند است حتی در مورد داستان حضرت موسی و خضر.
نکته مهم در این داستان همان عمل به علم غیر عادی است که ظاهراً حضرت موسی در آن مرحله فاقد آن علم بوده است. به هرحال چون خداوند عالم به همه چیز در حال و آینده است، می تواند این گونه مجازات کند و از نظر عقل، چنین عملی غیر مجاز شمرده نمی شود. مضافاً این که در روایات آمده است که خداوند این نحو مجازات اقوام کافر را بعد از رسالت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله متوقف یا شاید منسوخ کرده است. زیرا آن حضرت را رحمت برای عالمیان خوانده است.
از اینها گذشته، بشر امروز نباید چنین خرده ای بر قرآن کریم بگیرد. زیرا خود تمنای این نحو مجازات غیر معمول را دارد. بشر امروزی سعی دارد از طریق دانش تجربی آینده خوانی کرده بر اساس آن فرد یا جامعه ای که ممکن است در آینده مرتکب جرمی شوند، از همین حالا مجازات کند. یکی از اهداف مطالعات آینده پژوهانه ژنتیکی و روانشناختی و جامعه شناختی روی فرد و جامعه برای همین خاطر است. این از موارد تناقض آینده پژوهی مدرن و حقوق بشر به شمار می آید.
اما درباره تناسب جرم داستان ناقه و قوم ثمود، ابتدا باید معلوم کرد که این تناسب بین چی و چی بوده است و بعد به قضاوت نشست. اتفاقا قرآن کریم در این داستان، از سبقت سنت رحمانیه خدا بر سنت جلالیه او، خبر داده است. قرآن کریم می آموزاند که مجازات مناسب باجرم نافرمانی خدا نابودی آن قوم است ولی رحمت خدا سبقت گرفته چنین عمل نمی شود و شرایع الهی بر همین سنت رحمانیه استوار است. پس تناسب در مجازات بر قرار است لیکن تخفیف داده شده است.
اما این که گفته شده حتی مدافعان حقوق حیوانات ، کسی را به دلیل کشتن یک شتر نمی کشند، این سخن هم علی اطلاقه نادرست است. گاه پلیدی انسان به قدری است که از جرگه آدمیت خارج است یعنی هم تراز با حیوانات می شود. حال اگرچنین انسانی، حیوانی را که حق حیات دارد، کشت ؛ مجازات او قصاص است. پس، تناسب وجود دارد. لیکن همانطور که گفته شد این نحو مجازات، متوقف بر علم غیر عادی یا غیر اکتسابی است و شرایع الهی مبتنی بر چنین علمی، تشریع نشده است.
سخن آخر این که دلیل عمل نکردن اولیای الهی بر طبق علم غیر عادی شان که ودیعه خداوند بر ایشان است، همین کم ظرفیتی انسان است. چون انسان، به ویژه مدافعان حقوق بشری، در پذیرش و فهم علم الهی کم ظرفیت هستند و از مواهب آن بی خبر ، لذا اولیا الله به همان علم عادی عمل می کنند. این است که انسان حقوق بشری به جای آن که از داستان حضرت موسی و خضر و داستان ناقه حضرت صالح نکته های معرفتی و سلوکی را استخراج کند، دنبال ایراد گرفتن بر سنت الهی بر می آید. گویی این انسان ظلوم و جهول می خواهد به باری تعالی،علم حقوق و عدالت ورزی بیاموزد.