تبریز-مشکلات در برابر اراده انسانهای بزرگ کمر خم می کند ولی در برابر اراده های ضعیف قد علم می کند پشت میز نشینان حکایت بانوان سرپرست خانواری است که تسلیم مشکلات نشده اند.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- اسد بابایی: کم نیستند افراد با اراده و سخت کوش که در برابر حوادث و ناملایمات روزگار ایستادگی کرده و بر آنها فائق می آیند اما ناخواسته بی تفاوت از کنارشان عبور می کنیم در حالی که اینان انسان های شایسته و قابل تحسینی هستند که حتی می توانند الگوی بسیاری از افراد باشند، آدم هایی که به واقع نشان آدمیت را با خود به همراه دارند، نمی دانم چرا ما برای الگو سازی و قهرمان پروری باید دنباله رو قهرمانان خیالی دیگر کشورها برویم.

گزارش حاضر در مورد یک نمونه از این انسان ها است، زنی که با همتی مثال زدنی توانسته خود و خانواده اش را از بسیاری از ناهنجاری های زندگی امروز برهاند و این تنها مشتی از خروار است، نمونه ای از زنان سرپرست خانواری که بار مشکلات و تنهای شان اراده آنها را ضعیف نکرده و با تلاش خود نقش مهم بودن را ایفا کرده و چرخ های اقتصاد خانواده خود و جامعه را به حرکت در می آورند.

زنانی که در حقیقت حکم همسر را برای خود و پدر و مادر برای فرزندانشان دارند و به تنهایی با عزمی سترک در برابر هزاران ناملایمات ایستادگی می کنند و در واقع تمثیل این فرموده نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ع) هستند که «هر کس که برای اداره زندگی خانواده اش تلاش می کند، مانند این است که در راه خدا جهاد می کند».

سوژه این گزارش از آنجایی کلید خورد که در یک روز آخر تابستانی برای تهیه گزارش در خصوص وضعیت پوشاک و البسه سال تحصیلی برای دانش آموزان مدارس راهی بازار تبریز شدم و با وارد شدن به  یکی از مغازه های مانتو فروشی مدارس و مهد کودک ها، تنوع لباس ها و زیبایی دوخت آنها توجهم را جلب کرد.

از فروشنده که پسری جوان بود، پرسیدم آیا این لباس ها تولید خودتان است و او با اکراه جواب داد «بله امری داشتید»، گفتم «خوش دوخت هستند» و وقتی کنجکاوی من را دید گفت «کمی صبر کن بیام»، بعد از اینکه چند تا از مشتری ها را بدرقه کرد، سراغم اومد و گفت «برادر اگه راستش بگم این لباس فرم ها مربوط به تولیدی خانم موسوی است که کارهاش تو بازار تبریز و تهران طرفدار داره».

فروشنده را راضی کردم تا آدرس کارگاه این خانم را بدهد چون احساس می کردم می تواند سوژه خوبی برای گزارش در خصوص اقتصاد مقاومتی باشد و فروشنده هم بعد از هماهنگی های لازم با صاحب کار خود، آدرس را داد.

کارگاه در یکی از نقاط قدیمی شهر بود و بعد از یافتن آدرس به محل کار وی مراجعه کردم، خانمی در را باز کرد، گفتم «خانم موسوی؟» که جواب داد «نه من نیستم، صبر کنید صدایشان کنم» و بعد از دقایقی خانم میان سالی که حدود ۴۰ تا ۴۵ سال سن داشت، در چارچوب در ظاهر شد، خودم را معرفی کرده و علت حضورم را توضیح دادم و وی نیز قبول کرد در خصوص کار و زندگی خود به گفت و گو بنشیند.

عروس مرفه تهرانی که سرپرستی خانوار تقدیرش می شود

از نام و نشانش می پرسم و پاسخ می دهد: اشرف السادات موسوی هستم متولد تهران و در ۱۸ سالگی با همسرم که از اهالی شهر کرمان بود ازدواج کرده و عروس کرمانی ها شده و در آن شهر زندگی تازه مان را شروع کردیم، همسرم یکی از تجار بنام آن شهر بود و زندگی مرفهی داشتیم تا اینکه از بد روزگار شوهرم ورشکست و مریض شد و بعد از مدتی فوت کرد و من ماندم با یک پسر خردسال که حاصل زندگی مشترک مان بود.

این بانوی کارآفرین ادامه می دهد: در آن وقت واقعا تنها و بی کس شده بودم، همه دارایی شوهرم کلا از بین رفت و دیگر هیچ چیز نداشتیم که با آن گذاران زندگی کنیم، نمی دانستم چکار کنم، در مدت کوتاهی بهار زیبایی زندگی برایم به خزان تبدیل شد و در شهری غریب بی پول و بی سرپناه نمی دانستم چه کنم ولی با توکل به خدا و ائمه تصمیم به مهاجرت به شهر ابا و اجدادیم گرفتم چون اصالت من تبریزی است و تعدادی فامیل در این شهر داشتم.

کارگاهی که با ۵ میلیون تومان وام بنا گذاشته می شود

وی از مشکلات بازگشت به شهر موطن خود نیز می گوید و این که به تبریز آمده و تلاشش برای یافتن کار به نتیجه نرسیده و می افزاید: سرانجام به کمیته امداد و بهزیستی مراجعه کرده و از آنها کمک خواستم که بعد از سه روز از کمیته امداد تماس گرفتند و پرسیدند مهارتی دارم که گفتم خیاطی بلدم و قرار شد وامی برای خرید لوازم کار دریافت کنم و مشغول کار شوم، آنها مبلغ پنج میلیون تومان به من وام دادند و با آن دقیقا بهار سال۱۳۸۶ بود که توانستم خانه ای رهن کرده و چرخ خیاطی و میز برش بگیرم و شروع به کار کنم.

موسوی تصریح می کند: اوایل کار برایم سخت بود چون من عمری را با ناز و نعمت بزرگ شده و زندگی کرده بودم ولی با توکل به خدا و توسل به ائمه اوایل کار برایم سخت بود چون من عمری را با ناز و نعمت بزرگ شده و زندگی کرده بودم ولی با توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار توانستم بعد مدتی در کارم موفق شوماطهار توانستم بعد مدتی در کارم موفق شوم و محصولات تولیدی من در بازار های داخلی و حتی خارج از کشور طرفدار پیدا کرد. لباس های راحتی که تولید می کردیم هم اکثرا صادراتی بود که توسط یک شرکت معتبر به کشورهای مختلف صادر می شد.

این بانوی سرپرست خانوار در مورد روند پیشرفت کاری خود نیز می گوید: بعد از مدتی کار کردن به عنوان خیاط سری دوز کارم را توسعه دادم و چند نفر از بانوان عین خودم را که سرپرست خانواده بودند آموزش داده و با خودم همراه کردم، تولیدات ما اکثرا در بازار تبریز و تهران به خوبی به فروش می رفت و حتی سفارش های خوبی هم از شرکت های معروف و برندهای مشهور داخلی و خارجی داشتیم و تعداد کارگاه را زیاد کردم تا اینکه الان بیش از ۱۰ کارگاه با من کار می کنند و لوازم اولیه آنها را تهیه کرده و محصولات شان را به بازار عرضه می کنم و برای ۳۸ نفر به طور مستقیم کار ایجاد شده است.

کارآفرینی که با سواد سوم راهنمایی شروع کرده و اکنون مربی ۱۰۰۰ نفر است

وی در خصوص سواد و تحصیلات خود نیز می گوید: سال سوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بودم ولی بعد از اینکه وضعیت مالی ام خوب شد ادامه تحصیل دادم و مربی فنی و حرفه ای شدم و جالب است بدانید من تاکنون به هزار نفر آموزش دادم و اکثرا از زنان سرپرست خانواری که انگیزه کار داشته باشند حمایت می کنم و زمینه را برای اشتغال از راه هایی چون کمک به خرید چرخ خیاطی برایشان مهیا می کنم و در این راه از کمیته امداد نیز کمک می گیرم و الان در چند نقطه محروم به کمک خیرین برای زنان بی سرپرست کارگاه تولیدی لباس احداث کرده ایم و حتی در یکی از روستاها این کار با مشارکت دهیاری روستا انجام شد.

موسوی در مورد هدف خود از آموزش و بکار گیری زنان سرپرست خانوار نیز خاطر نشان می کند: آن زمانی را به یاد می آورم که خودم با یک طفل معصوم کاسه چه کنم دستم گرفته بودم و برای تامین مایحتاج زندگی مان دچار مشکل شده بودیم من موفقیت خودم را مدیون کمیته امداد میدانم و الان هدفم از این کارها این است که حداقل بتوانم عاملی باشم در سر و سامان دادن به زندگی افراد نیازمند آنهایی که می گویند کار نیست جرات و در یک کلام حال کار کردن ندارند، کار به اندازه کافی وجود دارد و افرادی موفق اند که به شغل به عنوان تفنن نگاه نکنندو مانع شوم تا همتایان من در ورطه نابودی سقوط کنند و بازیچه شوند و با عشق به کار و بچه های شان آینده خوبی را برای خانواده و جامعه شان ترسیم کنند.

وقتی در مورد وضعیت اشتغال و معضل بیکاری از وی سئوال می کنم، با قاطعیت پاسخ می دهد: آنهایی که می گویند کار نیست جرات و در یک کلام حال کار کردن ندارند، کار به اندازه کافی وجود دارد و افرادی موفق اند که به شغل به عنوان تفنن نگاه نکنند و در اول کار به فکر رویاها و ایده ال هایشان نباشند، من خودم تنها به کسانی کار می دهم که به آن شغل نیاز داشته و انگیزه کار داشته باشند نه به کسانی که از روی اجبار خانواده و یا برای تفنن سر کار بیایند و به نظر من کار جوهر تنها مرد نیست بلکه این موضوع در مورد زن نیز صادق است.

این بانوی سرپرست خانوار کارآفرین با خنده به همه گیری معضل پشت میز نشینی در بین تحصیل کردگان اشاره می کند و ادامه می دهد: ما نیز پشت ما پشت میز نشین هستیم اما میز ما با میز خیلی ها فرق دارد زیرا پول تلاش خود را می خوریم و با تلاش خود به فکر آینده فرزندانمان هستیممیز نشین هستیم اما میز ما با میز خیلی ها فرق دارد زیرا پول تلاش خود را می خوریم و با تلاش و اراده خود به فکر آینده فرزندانمان هستیم، میز ما بدون منت است و برای همه جا دارد آنهایی که می خواهند محتاج و سربار نباشند و در یک کلام می خواهند برای خود و جامعه شان افراد مثمر ثمر و مفیدی باشند.

آرزویی از جنس کار و کارآفرینی

در انتهای گفت و گو که از آرزوهایش می پرسم و با پیش فرض های مختلفی چون آرزوی زندگی راحت در روزهای باقی عمر، منتظر پاسخ هستم، می گوید: بزرگترین آرزوم این است که کارخانه ای بزرگ احداث کنم و تا چند سال دیگر حتماً سعی می کنم که به این آرزو برسم و در آن مجموعه افراد نیازمند و زنان سرپرست خانوار را به کار بگیرم.

از کارگاه خیاطی خانم موسوی که خارج می شوم، در مسیر بازگشت این فکر مدام در دهنم بالا و پائین می شود که اگر بخشی از جوانان و حتی شاغلان کشورمان چنین روحیه ای داشتند، بدون شک بسیاری از مشکلات جامعه مانند بیکاری نیروهای آماده کار حل می شد و بسیاری از چاله های خود کنده اقتصادی کشور خود به خود پر می شدند.