به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر مشروح سخنرانی آیت الله صدیقی در درس اخلاق هفتگی مورخ پانزدهم شهریور است که در پی می آید. فایل صوتی این سخنرانی را می توانید از لینک بالا دریافت کنید.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا شَفِیعِنَا حَبیِبنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أروَاحُ مَن سِواهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینِ».
«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُون * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ»[۲].
دو مرحلهی عمل به وظایف دینی
مسئلهی عمل به وظایف دینی، اندکی طاعت، انقیاد و تسلیم، پرهیز از گناه، مقابلهی با کفر و فسوق و عصیان در دو مرحله تعریف میشود. یکی مرحلهی عمل است، مرحلهی اجرا است که در این مرحله کسی که کار خیر انجام میدهد، نماز میخواند، حج انجام میدهد، زکات میدهد، این کار، کار زیبایی است. آنچه شریعت برای بشر از جانب خدای متعال تشریع کرده است، تأمین کنندهی مصالح بشر است.
سقوط اجتماعی برای آدمهای بوالهوس
کسی که دامن خود را آلوده نمیکند، این پاکی دامن به نفع خود انسان است. هم کسانی که صیانت دارند از گناهان جنسی پرهیز میکنند، یقیناً هم از نظر آبرویی محفوظ هستند، هم از نظر هزینه در امان هستند و هم عوارض جسمانی برای اینها نیست. مثل کسانی که گرفتار بعضی بیماریها میشوند، این شخص گرفتار نمیشود و آنچه مسلّم است از نظر روانی و آرامش زندگی این اشخاص آرامتر از بوالهوسها هستند. آنها هم گرفتار هیجانات هستند. طوفان غرایز به صورت سیل بنیانکَن گاهی خواب را هم از آنها میگیرد و وقتی هم که به طرف گناه میرود با دلهره همراه است، با اضطراب همراه است و احیاناً هم در این دام برای او سقوط اجتماعی پیش میآید. بعدها مشکلات خانوادگی پیدا می کند، چون هرزه شده است در یک جا هم قرار نمی گیرد، مشکلات داخلی پیدا می کند.
بازتابهای حسن فعلی
این حسن فعلی است و حسن فعلی بازتاب خود را دارد. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ»[۳] فایدهی کار خیر به خودش عاید می شود.
مسئله پرهیز از غیبت هم همینطور است، انسانی که غیبت نمیکند با آبروی دیگران بازی نمیکند، قهراً دیگران هم غیبت او را نمیکنند. انسان وقتی به کسی آزار نرساند، از آزار دیگران هم مصون میماند. وقتی کسی غیبت میکند و این غیبت به مؤمن منتقل میشود که فلانی غیبت کرد، رنجیده خاطر میشود، دلشکسته میشود، عکس العمل دارد. بعلاوه با این غیبت اعتماد اشخاص را نسبت به یکدیگر از بین میبرد.
اعتماد داشتن افراد نسبت به یکدیگر
آن چیزی که جامعه را جمع می کند، دلها را آرام می کند، اعتماد به یکدیگر است. من وقتی از شما خطا، گناه، بدی از شما سراغ ندارم، هنگامی که به سراغ من بیایید و با هم سلام و علیک کنیم یک حالت خوشحالی به من دست خواهد داد. امّا اگر خدایی ناخواسته بدانم فلان شخص فلان زشتی را دارد، او نمیداند من میدانم، ولی من میدانم که او مشکل دارد. قهراً دل من نسبت به او آرامش ندارد، گرایش کافی را ندارد. آدم کسی را که میبیند خوشحال بشود خوب است یا اینکه ناراحت بشود خوب است؟ این غیبتها باعث میشود که اشخاص در دید همدیگر همه معیوب، همه مشکلدار جلوه کنند و دلها نسبت به همدیگر هیچ وقت آرامش و سروری نداشته باشد. حالت توحّش پیش میآید.
حالت توحّش در برابر انس و آرامش
توحّش در برابر انس است. دلها یا با همدیگر انس دارند یا از همدیگر فرار دارند. برای این به وحشی، وحشی می گویند چون فرار می کند. دلها نسبت به همدیگر وحشت پیدا می کنند، وحشی میشوند. آدم جامعه را بد میداند، همسایهی خود را بد میداند، همکلاسی خود را بد میداند، چون بدیهای او را شنیده است، از شنیدن بدیها پرهیز نکرده است. این دل او وحشی میشود، هیچ وقت دیگر اهلی نیست، نسبت به همه کس حالت توحّش دارد، حالت استیحاش دارد. هیچ وقت آرامش ندارد. نسبت به همسر و فامیل خود هم همینطور است. اگر انسان از اوّل یک حصاری ایجاد بکند، یک سیم خارداری از غیرت بکشد، هر کس بخواهد بدگویی بکند، بگوید حق نداری بدگویی بکنی. مردم باور کنند که او حریم دارد، نزد او نمیشود غیبت کرد، این گناه کبیره را مرتکب شد.
کسی که ذهن خود را با بدیهای دیگران درگیر نمیکند، عفونت کمتری به او میرسد، آرامش هم دارد، اعتماد هم میکند، قرار خدا هم بر این است، اصلاً ستاریّت خدا بر این است، اگر خدا بنا داشت توابیّت خود را، غفاریّت خود را، ستاریّت خود را متجلّی نکند به فرشتگان خود نمیفرمود: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونََََ»[۴]کسانی که پیشبینی کردند مگر خود خدا خبر نداشت که اگر بشر در روی زمین زندگی کند، این زمین گرفتار فساد و خونریزی میشود؟ «أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» خدا که نفرمود این کار واقع نمیشود. فرمود: «أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونََََ».
آگاه نبودن ملائکه به تجلّی ذات الهی
یکی از اموری که احتمالاً ملائکه نمیدانستند و خدا آن را منظور کرده بود تجلّی خودش است. در بهشت کسی گناه نمیکند تا غفار خدا باشد. در بهشت کسی بیآبرو نمیشود تا خدا آبروداری کند، در بهشت کسی زمین نمیخورد تا خدا او را بلند کند، اینها همه برای دنیا است. خدا ما را آورده است که خطا کنیم، بلغزیم، زمین بخوریم، دلشکسته شویم، اشک بریزیم یک یا غفاری بگوییم، خدا میگوید تو را دوست دارم. این توّاب بودن خدا، این ستّار بودن خدا، این غفار بودن خدا برای این عالم است، خدا این عالم را با همهی این عوارض آفریده است.
عدم اعتماد به دیگران و نداشتن مصونیت
بنابراین اگر انسان دنبال عیب اشخاص نباشد، هم تخلّق به اخلاق الله کرده، رنگ خدا گرفته است و هم اینکه از نظر روحی و روانی مصونیّت پیدا کرده است و نسبت به اشخاص دغدغه ندارد؛ چون بدی از آنها ندیده است، در معاشرت با آنها هیچ دغدغهای ندارد، خیلی راحت با آنها دست میدهد، رفت و آمد میکند. امّا اگر پس پردهها را فهمید، به این راحتی با او مصافحه نمیکند، رفت و آمد نمیکند. مثل یک آدم بیچارهای که اطراف او را همهی درندهها گرفتند. این برای او زندگی نیست، جهنّم است. وقتی اعتماد به فرزند خود، به برادر خود، به همسایهی خود ندارد، در همهی اینها مشکل سراغ دارد، این زندگی، زندگی اهلی نیست، زندگی وحشی است. از سایهی خودش هم میترسد.
عکس العمل داشتن اعمال
این قبح عملی است هم در مسئلهی حفظ دامن، آرامش روح، حفظ شخصیّت اجتماعی و انواع منافع را این فعل دارد. در سایر امور هم همینطور است در کارهای خیر بازتاب خیر دارد، در کارهای شر بازتاب شر دارد. آدم هر چه بکارد همان برای او میروید. بد نکاریم، حاصل ما بد میشود. خوب بکاریم حاصل ما خوب خواهد شد.
این «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۵] اختصاص به آنجا ندارد. همین جا هم عمل عکس العمل دارد. یک قانون علمی است، در فیزیک مطرح است که عمل عکس العمل دارد. -این جهان کوه است و فعل ما ندا- وقتی صدای آدم در کوه بلند میشود، این صدا به خودش برمیگردد. همه چیز همینطور است آدم هر کاری میکند به خودش برمیگردد. عمل اثر خودش را دارد، آدم اثر عمل را نمیتواند خنثی کند، عمل در عالم بازتاب دارد، اثر دارد، عکس العمل دارد.
تحمّل تلخی محرومیّت از گناه برای رسیدن به درجات بالا
بنابراین عدّهای با توجّه به این نکته، به این حکمت دنبال کار بد نمیروند، دنبال شر نمیروند. چرا؟ برای اینکه میداند اگر شر لذّتی هم دارد، انکار لذّت نمیکند، غریزه دارد. غریزه هم بر او فشار میآورد، امّا تلخی محرومیّت را تحمّل میکند؛ برای اینکه میداند دردسرهای بعدی این نوش، نیشهایی دارد، ارزش ندارد. این نوش مختصر کتکها و شلاقهایی در بردارد که ارزش ندارد.
در روایت دارد «لَا عَیشَ فِی عِیشٍ بَعدَهُ النَّار» عیشی که به آتش میرسد، این عیش نیست. در این دنیا لذّت بردی، ولی آن بدبختیها، رسواییها، شکنجههای بعدی که عاید تو شد، در کام تو تلخ شد. اگر میدانستی یک چنین بلایی قرار است بر سر تو بیاید هرگز این لذّت را قبول نمیکردی.
تعریف شدن مسئلهی محبوبیت ایمان و مکروه بودن عصیان در عمل
مسئلهی محبوبیّت ایمان و مکروه بودن عصیان، کفر، طغیان در مرحلهی عمل تعریف شده است، این مسئله، مسئلهی محبوبیّت نیست. این حکمت است، علم است. آدم عالم به نتیجهی عمل است، لذا این لذّت با اینکه برای او لذّت است، آن را نمیخواهد، میگوید: از خیر این لذّت گذشتم. برای اینکه بازتاب و عکس العمل آن شدید است.
سوء عمل و حسن عمل داشتن نسبت به کارها
این نوع کارهای خیر یا کسانی که مرتکب کارهای شر میشوند، امّا نه اینکه آدم خبیثی است، در ذات او شری وجود ندارد، تحت شرایط آنی قرار میگیرد، مرتکب کار زشت میشود و بلافاصله پشیمان میشود، متوجّه میشود. این سوء عمل دارد و آن هم حسن عمل دارد. این کار حسن فعلی است، آن کار بد هم سوء فعلی است. ولی ممکن است حسن فعلی باشد و حسن فاعلی نباشد. ممکن است کسی کار خوبی انجام بدهد، ولی خودش آدم خوب نباشد. غیر آدم خوب هم وقتی کار خوب میکند، نتیجهی خوبی میگیرد هیچ بحثی در آن نیست. ولی آدم خوبی نیست.
افراد زیادی هستند که ریخت و پاش دارند، به فقرا میرسند، مدرسه میسازند ولی به هیچ وجه زمینهی نورانیّت و ایمان آنها را وادار به این کار نمیکند. او حسن شهرت را دوست دارد، دوست دارد خوش نام باشد، دوست دارد همه به سر او قسم بخورند. لذا به خاطر اینکه مردم او را تعریف کنند، کارهای خیر انجام میدهد. آن جایی هم که مردم تعریف نمیکنند کار خیر انجام نمیدهد. ما آدمهای زیادی سراغ داریم که اینگونه هستند. یک کسی را تحویل بگیرید به سراغ کارهای خیر میآید، امّا اگر او را تحویل نگیرید با اینکه شما را قبول دارد، سراغ شما نمیآید و به سراغ یک کس دیگر میرود و او را تحویل میگیرد. این حسن فاعلی در او نیست، آدم خوبی نیست، کار او کار خوبی است، ولی آدم، آدم خوبی نیست.
قرآن کریم در رابطه با مکتب تربیتی اسلام میفرماید: حسن فعلی کافی نیست، باید خود شما آدم خوبی باشید، باید چشمه باشید و از شما بجوشد. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ … وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ»[۶] خدا کسی را که دوست دارد، ذات او را عوض میکند. گوهر وجود او تغییر کرده است، این ذات با بدی همخوانی ندارد.
دلایل ذلّتپذیر نبودن حضرت سیّد الشّهداء (ع)
ببینید حضرت سیّد الشّهداء (ع) در مقابلهی با یزید طنین چه شعاری را در عالم به ما رسانده است. «أَلَا إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ»[۷] چرا «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ»؟ ما ذلّتپذیر نیستیم. چرا؟ دلایل آن را میگوید. یکی اینکه ما الهی هستیم، خدا از ذلّت بیزار است.«یَأْبَی اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا» چیزی را که خدا برای ما ابا کرده است، من که الهی هستم، وجود من الهی است، مگر میشود من کاری کنم که خدا از او بیزار باشد؟ «یَأْبَی اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ» هم خدا آبی است و هم رسول الله ابا دارد از اینکه ما زیر بار ذلّت برویم. «وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» مؤمنون هم ابا دارد. «وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ» او اوّل خدا را مطرح کرد. آن چیزی که برای من مهم است، این است که کاری که خدا دوست ندارد، وجود من به آن طرف نمیتواند برود. وجود، وجود الهی است، به خاطر دنیا نیست، به خاطر خدا است.
سنخیّت نداشتن سیّد الشّهداء (ع)
رضای رسول خدا بازتاب رضایت خدا است، مؤمنون نه مردم؛ این تعبیر حضرت سیّد الشّهداء از ذلّت این است که همهی مردم از آن بیزار هستند. کافر هم از ذلّت بیزار است، این منشور جهانی حضرت سیّد الشّهداء است. آدم از آن جهت که آدم است عزّت را دوست دارد، سربلندی را دوست دارد، از ذلّت هم بیزار است. هر کس باشد مؤمن باشد، کافر باشد، ظالم باشد، منافق باشد، همه دوست دارند عزیز باشند، هیچ کس دوست ندارد ذلیل باشد. شما یک نفر را سراغ دارید که ذلّت را دوست داشته باشد؟! اصلاً چنین چیزی در عالم نیست. ولی سیّد الشّهداء همه را در یک ردیف قرار داد . «یَأْبَی اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ» این دامنهای ناپاک هم از ذلّت بیزار هستند، ولی من کاری به آنها ندارم. این سنخیت را میگوید که وجود من وجود الهی است، وجود من وجود رسالتی است، وجود من وجود ایمانی است و وجود من پرورش یافتهی در دامنهای پاک است لذا من اصلاً سنخیت ندارم.
رسیدن به حسن فاعلی
این فاعل حسن فاعلی دارد، وجود جوشش عزّت است، ذلّت را برنمیتابد. در تربیت باید انسان به جایی برسد که حسن فاعلی داشته باشد، خودش آدم خوبی باشد، نه اینکه گاهی کار خوبی انجام بدهد، احیاناً اصلاً فضا ایجاب میکند که همیشه کار خوب انجام دهد ولی همیشه ریا میکند. کارهای خیر برای او عادت شده ولی هیچ جا به خاطر خوبی خوب، خوبی نمیکند، به خاطر این بازتاب و عکس العمل و مصالحی که در جامعه است ارزش دارد که کار خوب انجام دهد.
جاذبه و دافعه داشتن نسبت به اعمال
حاتم طایی کار خوب انجام داده است، تا به امروز حاتم طایی به عنوان چهرهی سخاوتمند مطرح شده، ضرر نکرده است. امّا اینجا «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۸] مسئله، مسئلهی کار نیست. اینکه ایمان بر ذات شما محبوب است، در جاذبه و دافعهای که انسان دارد، شما جاذب ایمان هستید و دل شما با این خوش است و نسبت به کفر و فسوق و عصیان دافعه دارد.
آیاتی راجع به حسن فعلی و حسن فاعلی
حالا راه اینکه انسان به اینجا برسد این است که حسن فعلی داشت، همراه آن حسن فاعلی هم داشته باشد. کار او خوب است، خودش آدم خوبی باشد. یکی این آیهی کریمه است «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»[۹] حبیب من! پیامبر من! به بندگان من برسان اگر خدا را دوست دارید، میخواهید خدا شما را دوست داشته باشد؟ یعنی خود شما دوست داشتنی شوید نه کار شما، اگر خواستید خود شما دوست داشتنی شوید «فَاتَّبِعُونی» پیغمبر الگوی شما است، نگاه کنید و دنبال او بروید.
در خطوطی که در زندگی انتخاب میکنید، خط رسالت را انتخاب کنید، خط دیانت را انتخاب کنید، خط طهارت را انتخاب کنید، خط تجرّد را انتخاب کنید، خط وحدت و توحید را انتخاب کنید. «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» بنابراین تبعیّت از رسول الله وجود انسان را منقلّب میکند و ذات انسان ذات الهی میشود، محبوب خدا میشود.
یاد خدا در معصیت و اطاعت
دوم «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ»[۱۰] کار شما محبّتی باشد، دلتان برای من پرواز کند. اگر میخواهید من شما را یاد کنم نه کارتان را، باید من را یاد کنید. به من دل بدهید تا محبوب من باشید. در اذکار هم که درجاتی دارد، سختترین و بهترین آن ذکر عملی است. «الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»[۱۱] در این جامعهی آشفته، در این جامعهی پر گناه، در این جامعهی آلوده جوان تحت تأثیر غرایز است، نامحرم میآید وسوسه میشود، ولی به یاد میآورد که خدا نظر میکند، من نمیتوانم از خدا پنهان کنم، خدا نزد من است. تا به یاد میآورد شرمنده میشود و خود را کنار میکشد. یاد خدا در معصیت و یاد خدا در طاعت باعث میشود که خدا آدم را یاد کند. نه عمل ما را یاد کند، خودمان مورد یاد خدا قرار میگیریم «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ»[۱۲].
راه حرکت به سوی خدا چنگ زدن به ریسمان محبّت علی (ع) و اولاد ایشان
سوم محبّت آل بیت عصمت و طهارت است، محبّت پیامبر و آل پیامبر است. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی»[۱۳] چرا؟ برای اینکه مزد رسالت است. این مزد رسالت به خاطر پیغمبر نیست، پیغمبر احتیاجی به محبّت شما ندارد. «قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»[۱۴]؛ «ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً»[۱۵] راه حرکت به سوی خدا ریسمان محبّت علی و اولاد علی (علیه السّلام) است. اگر کسی میخواهد وجودش به سوی خدا صیرورت پیدا کند، ذات او الهی شود باید دامن علی (علیه السّلام) را رها نکند. لذا اهل بیت (علیهم السّلام) کشتی نجات هستند، هر کسی در کشتی نباشد غرق میشود. هر کسی در کشتی باشد به ساحل میرسد، چون وجود او وجود بهشتی میشود. این سه نکته در این جلسه بود.
ماه ذی الحجّه، مشحونی از گنجینههای عرش الهی
این ماه، ماه عجیبی است مخصوصاً این دههی اوّل ذی حجّه مشحون از گنجینههای عرش الهی است. امروز که در آن واقع بودیم یکی از فضایل بسیار مهم امیر المؤمنین که از دلایل بر امامت ایشان، ولایت ایشان هم میتواند محسوب شود ایّام حج است، دورهی برائت از مشرکین است. سورهی برائت نازل شد و خداوند متعال که این سوره را نازل کرد، قرار شد پیغمبر این سوره را به مشرکین ابلاغ کند «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ»[۱۶] قبل از اینکه حاجیان بیایند باید تابلوهای ورود ممنوع مشرکین را به اینجا اعلان کند و پلیدی آنها را در عالم اعلام کند.
اعلان سورهی برائت توسّط امیر المؤمنین (ع) به مشرکان
این آیات سورهی برائت را پیغمبر به ابوبکر دادند که او ببرد. تاریخ است و در کتابهای خودشان هم آمده است، ما که به کسی جسارت، بدگویی نمیکنیم. ابوبکر به سوی مکّه حرکت کرد که آیات برائت را به مشرکین اعلان کند و ورود مشرکین را به مسجد الحرام ممنوع کند. هنوز از مدینه خیلی فاصله نگرفته بود که جبرئیل آمد یا رسول الله! خدای متعال فرمان داده سورهی برائت را تبلیغ نکند جز خودت یا کسی که از اهل تو است. رسول الله با فرمان خدا امیر المؤمنین را مأمور کرد با یک مرکب تندرویی خود را سریع برساند و از ابوبکر آیات را بگیرد و او به مشرکین ابلاغ کند. چه کسی اهل است و چه کسی نااهل است؟ اینجا این قضیه روشن میشود که چه کسی اهلیّت دارد و جزء پیغمبر و اهل پیغمبر است و چه کسی اهل پیغمبر نیست؟
این امیر المؤمنین بود که مأمور شد این آیات را ابلاغ کند. پیدا بود وقتی رسید و از ابوبکر درخواست کرد که پیغمبر مأمور کرده من این آیات را ببرم، آمد به رسول اکرم گله کرد، چرا من نه؟ پیامبر خدا فرمودند: خدا به من دستور داد که این آیات را یا خودم یا کسی که اهل من است یعنی به جای من است، او باید ابلاغ کند.
قضیهی خاتم بخشی امیر المؤمنین (ع) در ماه ذی الحجّه
قضیهی خاتم بخشی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در همین ایام است که نزول آیهی ولایت است «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ»[۱۷] که از آیات صریح در ولایت خاصّ امیر المؤمنین به معنی حکومت و سرپرستی جامعهی اسلامی است که با کلمهی «إِنَّما» آمده است.
گویا بودن آیهی مباهله در ولایت و خلافت امیر المؤمنین (ع)
مباهله در همین ماه است. آیه مباهله باز در فضیلت نظیر ندارد. «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»[۱۸] در این آیه امیر المؤمنین (علیه السّلام) خود پیغمبر است، جان پیغمبر است. میشود کسی خود پیغمبر باشد، نفس پیغمبر باشد، بعد از پیغمبر کس دیگری به جای او بیاید؟! آیه مباهله هم در ولایت و خلافت حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) خیلی گویا است و خیلی لطیف است. «وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ» خدا علی را جان پیغمبر معرّفی کرده است، جان همهی عالمیان به قربان علی که جان پیغمبر است.
ازدواج امیر المؤمنین (ع) با فاطمهی زهرا (س) در ماه ذی الحجّه
ازدواج امیر المؤمنین با فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) جزء فضایل ممتاز امیر المؤمنین است. فاطمهی زهرا هم جزء آیه تطهیر است، هم جزء آیه مباهله است، هم سفرهگستر سوره هل اتی است، یک چنین کسی اگر امیر المؤمنین نبود، کفوی نداشت. تنها علی است که همتای فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. بنابراین فضایل قرآنی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در این ماه موج میزند.
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیات ۷ و ۸٫
[۳]– سورهی فصّلت، آیه ۴۶ و سورهی جاثیه، آیه ۱۵٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۵]– سوره ی زلزله، آیات ۷ و ۸٫
[۶]– سوره ی حجرات، آیه ۷٫
[۷]– اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، ص ۹۷٫
[۸]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۹]– سوره ی آل عمران، آیه ۳۱٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۱۵۲٫
[۱۱]– سورهی اعراف، آیه ۲۰۱٫
[۱۲]– سورهی بقره، آیه ۱۵۲٫
[۱۳]– سورهی شوری، آیه ۲۳٫
[۱۴]– سورهی سبأ، آیه ۴۷٫
[۱۵]– سورهی فرقان، آیه ۵۷٫
[۱۶]– سورهی توبه، آیه ۲۸٫
[۱۷]– سوره ی مائده، آیه ۵۵٫
[۱۸]– سورهی آل عمران، آیه ۶۱٫