خبرگزاری مهر-گروه هنر: همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس فیلم سینمایی «اروند» به کارگردانی پوریا آذربایجانی در سینماهای کشور اکران شده است. در این فیلم بازیگرانی چون سعید آقاخانی، پانتهآ پناهی ها، طناز طباطبایی، مهرداد صدیقیان، حسین سلیمانی و امید روحانی حضور دارند. «اروند» داستان یونس جانباز اعصاب و روان دفاع مقدس را روایت می کند که بیست و هفت سال پس از پایان جنگ هنوز هم با خاطره هم رزمانش روزگار می گذراند و ناگهان در همراهی با یک گروه تفحص اتفاقات تازه ای در جریان سیال ذهنش رخ میدهد.
اکران «اروند» در سینماهای کشور بهانه ای شد تا از عوامل این فیلم میزبان پوریا آذربایجانی، سعید آقاخانی، مهرداد صدیقیان و حسین سلیمانی باشیم تا با حضور در خبرگزاری مهر درباره این اثر سینمایی صحبت کنند.
در این نشست کارگردان فیلم تاکید می کند که برای ساخت فیلم های دفاع مقدسی باید از سفارش پذیری فاصله بگیریم و جنبه ملی موضوع را مورد توجه قرار دهیم تا برای مخاطب باورپذیرتر باشد. او در بخش دیگری از صحبت های خود بیان می کند که مردم جامعه ما این روزها فراموشکار شده اند و در این میان جانبازان و به خصوص جانبازان اعصاب و روان و شیمیایی بیشتر از ذهن ها دور شده اند.
با ما در بخش اول این نشست همراه شوید:
* آنچه «اروند» را از بسیاری از آثاری از جنس خود متمایز کرده این است که موضعگیری سیاسی در اثر دیده نمیشود. چه چیز باعث شد تا «اروند» را به عنوان یک اثر درام جلوی دوربین ببرید؟
پوریا آذربایجانی: قبل از اینکه تصمیم بگیرم درباره شهدای غواص فیلم بسازم دوست داشتم فیلمی در حوزه دفاع مقدس کار کنم. آن آدم هایی که زندگی خود را رها کردند و رفتند جلوی گلوله ایستادند برای من بسیار قابل احترام هستند، حالا فرقی نمی کند که هر کدام از این افراد چه نوع نگاه سیاسی داشتند یا با چه دینی خدا را می پرستیدند. بنابراین نفس وجودی این افراد برای من ارزش دارد. در واقع در آن دوران یک سری افراد رفتند و جان دادند تا من امروز به جای اینکه به دوستم بگویم بفرمایید نگویم تفضل.
و اما بعد از ماجرای شهدای غواص احساس کردم که یک بعد ملی بزرگی در این واقعه وجود دارد و ما هم در سینمای دفاع مقدس نیازمند این بعد ملی هستیم، چرا که بسیاری از فیلم هایی که تا امروز در حوزه دفاع مقدس ساخته شدهاند آثار سفارشی بوده اند و همین مساله سبب شده تا مخاطب نسبت به این فیلم ها گارد بگیرد. من همیشه فکر می کردم اگر در ساخت یک فیلم، بعد ملی دفاع مقدس را بیشتر مورد توجه قرار دهیم، آن هم نه به صورت یک کار سفارشی از ارگان خاص، آنگاه می توانیم فیلم بهتری بسازیم. همین مساله سبب شد تا برای «اروند» سراغ داستانی که هیچ سمت و سوی سیاسی نداشته باشد رفتم.
البته این را هم باید بگویم برای ساخت این اثر سینمایی نمی خواستم از ارگان و یا نهاد خاصی پول بگیرم تا حرف آنها را در این فیلم بزنم زیرا معتقدم افرادی که در آن زمان جلوی گلوله رفتند به فکر جناح چپ یا راست نبودند و برای دلایل دیگری جنگیدند. تاکید می کنم «اروند» متعلق به آن آدم ها است نه متعلق به مدیری که امروز در یک ارگان نظامی و یا دولتی نشسته است و کار می کند. به همین دلیل هیچ ماجرای سیاسی در این فیلم دیده نمی شود بلکه این اثر یک فیلم صادقانه است که با اعتقاد قلبی همه عوامل فیلم ساخته شده و تقدیم شده است به همه افرادی که به جنگ رفتند تا ما بتوانیم امروز در آرامش کنار هم بنشینیم.
*آقای آقاخانی این اولین تجربه شما برای بازی در نقش یک جانباز و البته بازی در یک اثر دفاع مقدسی است، چه چیز باعث شد تا بازی در چنین نقشی را بپذیرید؟
سعید آقاخانی: بازی در آثار سینمای دفاع مقدس برای من حسی نوستالوژیک دارد و با توجه به سنم خیلی از اتفاقات جنگ را به خاطر دارم و حس خوبی هم نسبت به آدم های آن دوران دارم، اما واقعیت این است که هیچگاه به این مساله فکر نکردم که ممکن است روزی نقش یک جانباز را بازی کنم و حتی به بازی در این چنین نقشی هم فکر نکرده بودم.
قبل از «اروند» قرار بود با آقای آذربایجانی یک فیلم دیگر کار کنیم که بنا به دلایلی این اتفاق رخ نداد ولی زمانی که فیملنامه «اروند» را خواندم برایم بسیار جذاب بود. این را هم باید بگویم که معمولا فیلمنامه هایی که به دستم می رسد در یک ساعت می خوانم اما برای خواندم فیلمنامه «اروند» چهار ساعت زمان صرف کردم زیرا بین سکانس ها حالم بد می شد و گریه می کردم. از نظر من «اروند» فیلمنامه درجه یکی دارد و در کنار آن داستان این واقعه نیز بسیار اهمیت دارد. می توانم بگویم هر بازیگر دیگری هم به جای من بود هیچ دلیلی نداشت تا این نقش را نپذیرد و در این فیلم بازی نکند.
آذربایجانی: من فکر می کنم سعید آقاخانی تنها بازیگری بود که می توانست نقش «یونس» را به خوبی بازی کند.
آقاخانی: البته این را هم باید بگویم که اصلا نسبت به فضای داستان آشنایی نداشتم و خود فیلمنامه من را هدایت کرد و خوشحالم که این نقش را بازی کردم چرا که الان حال خوبی دارم که در این فیلم بازی کردم و این فیلم را می بینم.
هیچگاه به این مساله فکر نکردم که ممکن است روزی نقش یک جانباز را بازی کنم و حتی به بازی در این چنین نقشی هم فکر نکرده بودم. قبل از «اروند» قرار بود با آقای آذربایجانی یک فیلم را کار کنیم که بنا به دلایلی این اتفاق رخ نداد. زمانی که فیملنامه «اروند» را خواندم برایم بسیار جذاب بود *آقای صدیقیان شما در این فیلم نقش مرتضی یکی از فرماندهان شهدای غواص را بازی می کنید. فضای حاکم بر جامعه با ورود شهدای غواص به کشور، تا چه اندازه در انتخاب این نقش بر شما تاثیر داشت؟
مهرداد صدیقیان: با توجه به سالی که من و هم نسل های من بدنیا آمدیم نقشی در دفاع مقدس نداشتیم و امروز تنها کاری که می توانیم در اشاعه فرهنگ ایثار داشته باشیم این است که از فرصت هایی که بدست می آوریم استفاده کنیم. من با توجه به حیطه کاری خودم دوست دارم که اگر فرصتی در این زمینه پیدا کردم حتما از آن استفاده کنم و در آثار دفاع مقدس کار کنم. نظر شخصی من این است که باید این کار را انجام دهم.
من و آقای آذربایجانی قرار بود که سال ها پیش با هم کار کنیم اما به دلایل مختلف این اتفاق رخ نداد تا اینکه در «اروند» با هم همکاری کردیم. من هم فیلمنامه و هم نقش را بسیار دوست داشتم و به قول آقاخانی دلیلی نداشت تا این نقش را رد کنم و خدا را شکر که نتیجه خوبی هم از این نقش گرفتم.
*آقای سلیمانی شما در این فیلم نقش جوانی های یونس را ایفا می کنید، با توجه به اینکه پیش از این نیز با آقای آذربایجانی همکاری داشتید چگونه برای بازی در این نقش انتخاب شدید؟
حسین سلیمانی: من و آذربایجانی سال ها است که با هم کار می کنیم و معمولا در کارهایی که در کنارش بودم اتفاق های خوبی برای من رخ داده است. برای بازی در «اروند» هم او به من گفت که نقش یک سرباز را برایم در نظر گرفته و من هم گفتم که دیگر نقش سرباز بازی نمی کنم و بعد به من گفت که فیلمنامه را بخوان شاید خوشت آمد. نقشی که برای من در نظر گرفته شده بود نقش یک سرباز بود که سکانس بسیار خوبی هم برای او نوشته شده بود و اصلا قرار نبود که نقش جوانی های یونس را بازی کنم. بعد از خواندن فیلمنامه به آقای آذربایجانی زنگ زدم و گفتم که می خواهم نقش یونس جوان را بازی کنم که در نهایت او قبول کرد و برای بازی در این نقش چندین بار تست گریم شدم و خوشبختانه از سعید آقاخانی نیز بسیاری از چیزها را یاد گرفتم.
من پیش از این در فیلم های دفاع مقدس بازی کرده بودم اما فکر می کنم که «اروند» بهترین کاری بود که در حوزه دفاع مقدس کرده ام. این فیلم برای من آبرو آورد و خوشحالم که در این پروژه سینمایی بازی کردم.
*آقای آذربایجانی چه چیز سبب شد تا داستان این فیلم به گونه ای روایت شود تا قهرمان داستان شما یک جانباز اعصاب و روان باشد؟
آذربایجانی: فکر می کنم مردم مملکت ما این روزها کمی فراموش کار شده اند و فراموش می کنند که حتی یک یا دو سال پیش چه اتفاقی رخ داده است. قبل از اینکه بخواهم این قصه را بنویسم با آقای داوری تهیه کننده این کار نزدیک به ۲ سال صحبت می کردیم تا بتوانیم یک فیلم با موضوع دفاع مقدس را جلوی دوربین ببریم و از جمله کاراکترهایی که دوست داشتیم در مورد آنها بنویسیم جانباز شیمیایی و اعصاب روان بود. یکی از دلایل این علاقه این بود که این روزها کمتر از حال و روز آدم هایی از این دست خبر داریم. آدم هایی که ۲۵ سال است از آسایشگاه بیرون نیامده اند و کسی دیگر سراغ آن ها را نمی گیرد. برای نقش یونس نیز چندین بار به آسایشگاه های جانبازان رفتیم تا از حال و هوای آنها باخبر شویم. خیلی دردناک است که یک آدمی در ۱۸ سالگی به جنگ برود چند سال بجنگد و باقی عمر خود را در آسایشگاه زندگی کند و ما در زندگی خود تنها از خودمان عکس بگیریم و آنها را فراموش کنیم.
این خیلی بد است که من این فرصت را دارم که فیلمی در مورد دفاع مقدس بسازم ولی جانبازان اعصاب و شیمیایی را فراموش کنم. علاوه بر آن اگر شخصیت اصلی داستان را یک جانباز اعصاب و روان انتخاب می کردم به من کمک می کرد که داستان فیلم را به صورت یک جریان سیال ذهن تعریف کنم. در چنین شرایطی من با ذهنی مواجه بودم که می توانست سفر زمانی داشته باشد.
*در این فیلم سکانس هایی می بینیم که شباهت زیادی به سکانس های برخی از فیلم های زنده یاد رسول ملاقلی پور دارد. دلیل شما برای چنین تکرارها و شباهت هایی چه بود؟
آذربایجانی: من سینما را از رسول ملاقلی پور یاد گرفتم و همیشه دوست داشتم فیلمی بسازم که ادای دینی به این کارگردان فقید باشد به همین دلیل مخاطب در سکانس هایی از «اروند» می بیند که گویا صحنه هایی از برخی از فیلم های رسول ملاقلی پور به خصوص «سفر به چزابه» وجود دارد و اگر مخاطب بگوید که سکانس هایی از فیلم او را یاد «سفر به چزابه» می اندازد تحقیقا یک اتفاق تعمدی است. البته این اتفاق برای کسی رخ می دهد که فیلم های ملاقلی پور را دیده باشد. با این حال خوشحالم که توانستم مخاطب را با دیدن این فیلم به یاد سکانس هایی از فیلم های زنده یاد ملاقلی پور بیندازم.
*آقای آقاخانی چقدر حضور در آسایشگاهها و مواجهه با جانبازان در نزدیک شدن شما به این نقش کمک کرد؟
آقاخانی: من نمی دانم بازیگران دیگر چه کار می کنند تا به نقشی که می خواهند، برسند اما من به این نیت به آسایشگاه سر زدم تا با فضای این افراد آشنا شوم و با آنها حرف بزنم.
راستش را بخواهید حتی تا روز اول فیلمبرداری هم نمی دانستم دقیقا چطور باید این نقش را بازی کنم. یک بار از یکی از پزشکان آسایشگاه خواستم تا یکی از قرص هایی که جانبازان اعصاب و روان استفاده می کنند به من دهد تا امتحان کنم و ببینم چه اتفاقی برای آنها رخ می دهد. پزشک مورد نظر گفت حتی اگر یک چهارم این قرص ها را مصرف کنی ممکن است دیگر به شرایط عادی بازنگردی. پرسیدم که جانبازان روزی چند قرص مصرف می کنند که گفت بین ۱۰ تا ۱۲ قرص مصرف می کنند.
در روزهای اول نمی دانستم باید چه کار کنم، حتی وقتی خودم الان فیلم را می بینم متوجه می شوم که در برخی از سکانس ها در حالت عادی خودم نیستم. در زمان ایفای نقش با خودم گفتم کسی که روزی ۱۰ تا از این قرص ها می خورد کلا در حال خود نیست و همین مساله سبب شد تا من نیز برای بازی در این نقش ذهنم را از هر فکری خالی کنم تا به این افراد نزدیک شوم.
در نهایت هم کاراکتر یونس در بسیاری از حس ها من را شریک و به سمت چگونگی بازی در این فیلم هدایت کرد. می توانم بگویم این نقش من را همراه خودش کرد و من چندان سعی نکردم تا نقش یونس را در درون خود بکشانم.
من سینما را از رسول ملاقلی پور یاد گرفتم و همیشه دوست داشتم فیلمی بسازم که به نوعی ادای دین به این کارگردان فقید باشد. به همین دلیل مخاطب در سکانس هایی از «اروند» می بیند که گویا صحنه هایی از برخی از فیلم های رسول ملاقلی پور به خصوص «سفر به چزابه» وجود داردالبته چگونگی بازی من در فیلمنامه آمده بود و من باید نقش کسی را بازی می کردم که هیچ کس او را باور ندارد و سال ها است که از دوستانش حرف می زند و می گوید که می داند کجا هستند و به خانواده های آنها اطلاعاتی می دهد که براساس آن اطلاعات خانواده ها منتظر هستند که فرزندشان از جنگ بازگردند اما هیچگاه باز نمی گردند. زمانی که یونس در ذهن خود وارد خاطرات مشترکش با دوستانش می شود، حضور این شخصیت ها در فیلم پررنگ تر می شود.
*آقای آذربایجانی در این فیلم می بینیم که شخصیت لیلا با یونس و در رویاهای او همراه می شود، دلیل این که چنین رابطهای را هم در فیلم نشان دادید چه بود؟
آذربایجانی: قطعا شخصیت واقعی لیلا با کاراکتر یونس همراه نمی شود و این یونس است که از طریق ذهن خود اطرافش را می سازد. به عنوان مثال در سکانس حرکت ون که یونس و دیگران به محل تفحص می رود، یونس در ذهن خود لیلا را هم همراه می کند. تمام این ماجرا زاییده ذهن یونس است و این شخصیت می تواند هر فردی را در هر جای داستان بگذارد. یکی از دلایلی که یونس برای تفحص رفته است تا مرتضی را پیدا کند شرایط امروز لیلا و مشکلات او است. انگار یونس در شرایطی قرار دارد که فکر می کند باید مرتضی، پدر لیلا را پیدا کند و او را برای لیلا بیاورد. طبیعی است که یونس در این مسیر فکر کند که لیلا هم با او همراه است تا لیلا هم مرتضی را ببیند. ما از زاویه یک ذهن سالم از نظر فیزیکال داستان را روایت نمی کنیم که منطقی برای حضور لیلا داشته باشیم و بودن و نبودن لیلا کار ذهن یونس است.
شکل تعریف قصه در این فیلم روشن شدن اطلاعاتی در یک اتاق تاریک و دوباره خاموش شدن آن است و طبیعتا زمانی این اطلاعات در اتاق تاریک، روشن می شود که قبل از آن با یک چیز فیزیکی برخورد کنید که آن چیز شما را یاد آن ماجرا اندازد.
در این فیلم المان های بسیاری وجود دارد که می تواند عجیب باشد، به عنوان مثال یک کاپشنی در تن یونس داریم که یونس با همان کاپشن وارد فضای ذهنی خود شده است و در جیب کاپشن یک موبایل وجود دارد که ایاز با آن با پسرش تماس می گیرد و با او حرف میزند. چنین اتفاقاتی در واقعیت رخ نمی دهد و هیچ کس نمی تواند آن را بپذیرد اما این ذهن یونس است و ما در جهان ذهن یونس زندگی و داستان را دنبال می کنیم. در واقع یونس براساس داشته های ذهنی خود جهان پیرامون خود را می سازد که شامل لیلا، عکس کودکی لیلا، پسر ایاز که در سفر با او همراه شده، است. در واقع یونس یک مسئولیت هایی دارد که می خواهد آنها را انجام دهد.
*در این صورت می توان گفت که یونس گذشته و حال را کنار هم قرار داده و از آن یک رویا ساخته است.
آذربایجانی: نمی توانم اسم آن را رویا بگذارم اما این را می گویم که این اتفاقات تصویر ذهنی یونس از جهانی است که امروز با آن جلو می رود. در واقع یونس با گذشته خود زندگی می کند، گذشته ای که بخشی از زندگی حال او است و این گذشته و حال در ذهن یونس ادغام شده است.
ادامه دارد...