پدرش از مهاجرین ترکمنستان بوده و اسبداری شغل خانوادگی آنها است و حالا او در سن 55 سالگی صاحب 7 اسب است. هشت سال پیش همسرش را بر اثر سکته قلبی از دست میدهد اما همچنان امید و عشق به زندگی را از دست نداده. «عوض گلن اسپونتن» ساکن روستای قره قانلو از توابع شهرستان راز و جرگلان خراسان شمالی است. مرد مهربان و شریفی است که با وجود تنگدستی و هزینه های بالای نگهداری اسب هرگز نمیتواند از این کار دل بکند. او دو دختر به نامهای زینب 19 ساله و خدیجه 23 ساله دارد و این درحالی است که ناتوان از خرید جهیزیه برای آنهاست. به جز آنها از دو فرزند برادر مرحومش که مادرشان رهایشان کرده و رفته است و همچنین از عمه سالخورده اش که فلج و نابیناست نیز نگهداری میکند. اما با وجود تمام سختیها و مشقتهای زندگی اش هیچوقت دست کمک به سوی کسی دراز نکرده حتی غرورش به او اجازه نمیدهد که تحت پوشش جایی قرار بگیرد. عوض گلن هزینه ای برای ساختن اصطبل ندارد و اسبهایش را کیلومترها دورتر از خانه در کوه و دشت میبندد تا از علفها و گیاهان طبیعت شکمشان را سیر کنند و هر روز صبح و ظهر به آنها سر میزند . او میگوید تا به حال مشکلی برای اسبها پیش نیامده و خدا را شکر سالم مانده اند. زندگی عوض گلن از طریق فروش محدود کره اسب مادیان هایش تامین میشود. عوض گلن مدتی پیش به دلیل نیاز مالی مجبور شد یکی از مادیانهای حامله اش را به قیمت ارزانی بفروشد در حالی که کره ای که در شکم اسبش بود بسیار ارزش داشت اما فشار اقتصادی به او اجازه نداد تا به دنیا آمدن کره اسب صبر کند.
عوض گلن می گوید اسب ها همه چیز را می فهمند. مادرم همیشه به آنها غذا می داد وقتی مادرم مرد اسب ها گریه می کردند.طوفان گلدی اسب محبوب عوض گلن در دوران جوانی اش بود که بعدها به دلیل نیازمالی مجبور شد او را بفروشد.عوض گلن هرگز شکایتی از وضعیت زندگی اش نداشته و به خاطر داشته هایش خدا را شکر می کند. سه سال پیش اسبی را فروخته و هنوز نیمی از پولش را به او نپرداخته اند. عوض گلن به دلیل نیازمالی مجبور شده از خریدار شکایت کند و مامورین برگ احضاریه دادگاهش را برای او آورده اند. خدیجه یکی از دختران عوض گلن است او 23 سال دارد اما سواد ندارد و نمی تواند تاریخ دادگاه پدرش را از روی برگ احضاریه اش بخواند.برادر عوض گلن سه سال پیش بر اثر بیماری هپاتیت فوت کرده او دو فرزند پسر داشته که پس از مرگش مادرشان آنها را رها کرده و به شهر دیگری رفته است.عوض گلن با وجود ناتوانی مالی سرپرستی محمد و احمد را به عهده گرفته است و برایشان پدری می کند.خدیجه و زینب دختران عوض گلن هستند که از دو پسرعموی یتیمشان احمد و محمد و عمه ی پدرشان که فلج و نابیناست نگهداری می کنند.شاه سلطان ، عمه عوض گلن است که پس از مرگ شوهرش با خانواده عوض گلن زندگی میکند. او به دلیل بیماری آب مروارید بینایی اش را از دست داده اما به چشمهایش عینک می زند به امید اینکه روزی بتواند دوباره ببیند.زینب 19 ساله یکی از دختران عوض گلن است . او می گوید به دلیل نگهداری از پسرعموهای یتیم نمی توانم ازدواج کنم احمد 2 سال داشته که مادرش رهایش کرده حالا به شدت به من وابسته شده و خیال می کند من مادرش هستم وطاقت دوری از من را ندارد.خدیجه و زینب دختران عوض گلن علاوه بر کارهای خانه مسوولیت نگهداری از پسرعموهایشان را نیز به عهده دارند اشکان (نام اسب)، نریان 19 ساله سیلمی ترکمن متعلق به عوض گلن است که در پشت خانه اش او را نگهداری می کند.عوض گلن عاشق اسب است می گوید من از بچگی با اسب بزرگ شدم و هیچوقت نمی توانم از آنها جدا شوم. اسب عضوی ازخانواده من است.عوض گلن هرروز صبح و ظهر مسافتی طولانی را از خانه به سمت دشت هایی که مادیان هایش را آنجا رها کرده می رود و آنها را برای آب خوری به سمت چشمه هدایت می کند.اسب های عوض گلن به صورت طبیعی و به دور از محیط بسته ی اصطبل پرورش داده می شوند و از دید بسیاری از اسب دارها این بهترین و سالم ترین و در عین حال سخت ترین روش نگهداری اسب است اما عشق وعلاقه به اسب در وجود این مرد او را تا کنون دراین راه مقاوم نگه داشته است. اسب های عوض گلن به صورت طبیعی و به دور از محیط بسته ی اصطبل پرورش داده می شوند و از دید بسیاری از اسب دارها این بهترین و سالم ترین و در عین حال سخت ترین روش نگهداری اسب است اما عشق وعلاقه به اسب در وجود این مرد او را تا کنون دراین راه مقاوم نگه داشته است.علف ها و گیاهان بیابان غذای مناسبی برای اسب ها هستند اما این به تنهایی کافی نیست و آنها برای نیروی بیشتر نیاز به تنوع غذایی و کمک تغذیه دارند که هزینه آن بسیار بالاست. علف ها و گیاهان بیابان غذای مناسبی برای اسب هاهستند اما این به تنهایی کافی نیست و آنها برای نیروی بیشتر نیاز به تنوع غذایی و کمک تغذیه دارند که هزینه آن بسیار بالاست نگهداری اسب ها در محیط باز خطرات احتمالی برای اسب ها به دنبال دارد عوض گلن هر روز وضعیت جسمی مادیان هایش را بررسی می کند تا از سلامت آنها اطمینان پیدا کند.حظینه، یکی از مادیان های عوض گلن است که دوران بارداری را سپری می کند عوض گلن عاشق مسابقات اسبدوانی است و همیشه به تماشای آن می رود اما به دلیل اینکه گرفتن مربی و سوارکار برای شرکت کردن در مسابقه هزینه بسیاری برایش در بر دارد مدت زیادی است که دیگر موفق به شرکت در مسابقات اسب دوانی نشده استنمایی از گرم نگه داشتن اسبها قبل از شروع مسابقه اسبدوانی.ساعت دیواری نصب شده بر دیوار خانه عوض گلن که در دوران جوانی اش از مسابقات اسبدوانی به او هدیه داده شده.چند سال است که هر روز کلاهش را بر سرش می گذارد و بیرون می رود . می گوید دیگر وقتش است که یک کلاه تازه بخرم.عوض گلن گاهی نگران وضعیت خانواده اش می شود و فکر آینده ی زندگی دخترانش و اینکه نمیتواند برایشان جهیزیه فراهم کند او را آزار میدهد.عوض گلن عاشق خانواده اش است. او با احمد، کوچکترین عضو خانواده بازی می کند و دل او را شاد می کند تا جای خالی پدر و مادرش را احساس نکند.احمد او را بابا صدا می زند.خدیجه دختر عوض گلن از مشکلات و سختی های زندگی شان گله ای نمی کند و با جان و دل از عمه ی سالخورده ی پدرش که با آنها زندگی می کند مراقبت می کند و بسیار او را دوست دارد.: شاه سلطان، عمه ی نابینا و فلج عوض گلن، دخترها را دعا می کند و می گوید اگر شما نبودید من هیچ جایی برای زندگی نداشتم و از غصه و تنهایی می مردم.بچه ها با تبلتی که پسر همسایه شان از شهرخریده سرگرم شده اند. دختران عوض گلن برای تامین خرج خانه قالی می بافند آنها می گویند پولی که پدرمان در میاورد کفاف خرج زندگی مان را نمی دهد.خدیجه دختر عوض گلن عاشق آشپزی است او آرزو دارد بتواند در آینده جایی آشپزی کند و حقوق بگیرد.زینب دختر عوض گلن در کار نگهداری اسب ها به پدرش کمک می کند. او در طول روز بارها ظرف آب را پر می کند و برای اسب نریان می برد.عوض گلن به خانواده اش عشق می ورزد و آرزویش خوشبختی و آرامش خانواده استعوض گلن نریان سیلمی خود را که اشکان نام دارد و 19 سالش است در آغوش گرفته . او می گوید من تا آخر عمر به اسب هایم وفادار هستم. حتی اگر خودم چیزی برای خوردن نداشته باشم هرگز نمیگذارم اسب هایم گرسنه بمانند. آنها جزیی از خانواده من هستند.