خبرگزاری مهر-گروه هنر: زمانی که مردم سرزمین ایران درگیر هشت سال دفاع از سرزمینشان شدند، دوشادوش رزمندگان، عکاسانی بودند که تا پشت خاکریزها برای ثبت دلاوری ها حضور یافتند، هم پای آنها در عملیات شرکت کردند، از زیر قرآن رد شدند، پلاک بر گردن آویختند و شهید شدند. اسلحه آنها دوربینشان بود و از پشت ویزور آن دوربین ها تصاویری دیده و ثبت شد که امروز هم تماشای آنها تداعیگر روزهایی است که همه با خلوص برای یک هدف جلوی دشمن ایستاده بودند.
گرچه با وجود تلاش انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس برای آرشیو کردن این عکس ها و ثبت اسناد این دوره تاریخ معاصر، هنوز عکس های بسیاری هستند که جایی خاک می خورند و چه بسا در حال خراب شدن هستند، اما تلاش این انجمن در این سالها ستودنی است. با همه انتقادهایی که به این انجمن وارد می شود اما این انجمن و در راس آن سید عباس میرهاشمی به عنوان مدیرعامل انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس کاری سترگ را در دست گرفته است.
در نشستی میزبان سید عباس میرهاشمی و علی فریدونی دو عکاس پیشکسوت و باتجربه در زمینه عکاسی جنگ بودیم و با آنها درباره عکاسی دفاع مقدس و حوزه های مغفول مانده در این عرصه و همچنین عکاسی جنگ در این روزگار حرف زدیم.
علی فریدونی سال ۱۳۵۵ به استخدام خبرگزاری پارس (ایرنا) درآمد و هم زمان با کار در بخش لابراتوار این سازمان با عکاسی خبری نیز آشنا شد اما عکاسی حرفه ای را با حضور در مناطق عملیاتی دفاع مقدس، تجربه کرد. طی هشت سال جنگ در بیست و سه عملیات مختلف حاضر شد و با دوربین خود همراه لحظه لحظه زندگی، نبرد و شهادت رزمندگان بود. حاصل کار او طی سی و سه ماه حضور پی گیرانه و مستمر در جبهه، بیش از بیست هزار فریم عکس است که اعزام رزمندگان به مناطق عملیاتی تا بازگشت آزادگان به کشور را در بر می گیرد. او سه بار در عملیات روح الله، عملیات مسلم بن عقیل و الفجر مقدماتی مجروح شد. او را باید از عکاسان پیشگام و برتر عکاسی جنگ ایران دانست. این روزها که کتاب عکس علی فریدونی از مجموعه کتابهای «عکاسان جنگ» وارد بازار نشر شده می توان گفت بخشی از این رزومه در دسترس قرار گرفته است.
سید عباس میرهاشمی، مدیر عامل انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس متولد سال ۱۳۴۱ در ساوه و دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر است. میرهاشمی تجربه های بسیاری در زمینه تأسیس و راه اندازی انجمن های عکاسی دارد که انجمن ملی عکاسی ایران، انجمن فارغ التحصیلان عکاسی و انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس از آن جمله است. او اکنون مدیر عامل انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس است و مدتی نیز ریاست بنیاد روایت فتح را عهده دار بود.
او همچنین عهده دار سمت های مختلف دیگری نیز بوده است از جمله دبیرکلی جشنواره بین المللی هنرهای تجسمی فجر، مدرس دانشگاه های هنر، دبیر نخستین دوسالانه بین المللی عکس جهان اسلام، مشاور هنری مرکز هنرهای تجسمی و موزه هنرهای معاصر تهران، عضو هیات مدیره و نایب رییس انجمن عکاسان بحران، عضو هیات انتخاب و هیات داوران تعدادی از جشنواره ها و مسابقه های عکاسی و عضو شورای کارشناسی عکس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس.
با ما در بخش اول این گفتگو همراه باشید.
*ما در این میزگرد درباره سه حوزه صحبت خواهیم کرد؛ درباره آن هشت سالی که دفاع مقدس در جریان بود و عکاسان نسل اول ما توانستند دوره طلایی برای عکاسی ایران رقم بزنند که البته آن عکاسان با وجود کار سترگی که کردند امروز گاه دچار مشکلات مالی غیر قابل باوری هستند. بحث دوم درباره انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس و نقدهایی است که گاه به انجمن وارد میشود و بحث سوم هم درباره خود عکاسی جنگ است. بگذارید از عکاسی جنگ شروع کنیم که هنوز هم سرآمد عکاسی ما در این چند دهه است. هر کدام از شما دو بزرگوار چگونه عکاسی را در آن دوران شروع کردید؟
علی فریدونی: من که عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی بودم و عکاسی خبری را به صورت تجربی شروع کردم. سال ۶۰ هم به منطقه اعزام شدم. در زمان جنگ عکاسان از ارگان های مختلف ثبت نام می کردند و به جبهه می رفتند اما ارگان واحدی نبود که ما را ساماندهی یا عکس ها را جمع آوری کند. البته خیلی زود ستاد تبلیغات جنگ با مسئولیت دکتر خرازی که مدیرعامل ایرنا هم بودند شکل گرفت. آن روزها از روزنامه ها و ارگان ها عکاس می آمدند و به شکل آزاد هم عکاس می آمد. ما در آن روزها از ستاد تبلیغات کارت تردد می گرفتیم و البته از فیلترهای زیادی باید می گذشتیم تا به منطقه برسیم. خصوصا در سالهای اول جنگ ستون پنجم زیاد بود و نمی شد هر کسی را به عملیات ها فرستاد. حتی در اوایل جنگ یک سری عکس های ساختگی درست شده بود که خیلی زود جلوی آن را گرفتند.
در سالهای اول جنگ ستون پنجم زیاد بود و نمی شد هر کسی را به عملیات ها فرستاد حتی در اوایل جنگ یک سری عکس های ساختگی درست شده بود که خیلی زود جلوی آن را گرفتندیادم می آید در عملیات فتح المبین با هماهنگی همین ستاد تبلیغات ۱۶۰ عکاس و خبرنگار کل آن عملیات گسترده را که ما حدود ۱۷ هزار اسیر گرفتیم پوشش دادند. ما در تمام منطقه پراکنده شدیم تا تمام محورها را پوشش دهیم.
من آن روزها متاهل بودم اما مانند همه رزمنده ها و عکاسان احساس تعهد می کردم که بروم. تنها تفاوت این بود که به جای اسلحه، دوربین به دست گرفتیم.
من عکس هایی را ثبت کردم که با تمام وجود دوستشان دارم. وقتی کتاب عکس هایم چاپ شد احساس کردم بعد از سالها دارای دو شناسنامه شده ام. شناسنامه دوم من با حمایت آقای میرهاشمی بعد از چهار سال تلاش برای جمع آوری عکس ها حاصل شد. انجمن برای چاپ این کتاب هر عکسی را ۵۰ هزار تومان از ایرنا خریداری کرد. عکسهای من از زمان اعزام رزمندگان تا بازگشت آزادگان در این کتاب هست.
می دانید چه حسی دارد بعد از ۲۷ سال یک عکاس دارای شناسنامه دوم شود؟ اگر انجمن نبود همین هم اتفاق نمی افتد و من تا عمر دارم مدیون انجمن هستم. بعد از ۱۴ سال وقفه تنها جایی که انتشار عکس ها را به دست گرفت انجمن بود. حضور جوان های امروز که در جنگ های منطقه حاضر می شوند و عکاسی می کنند حاصل حمایت و خوش فکری های آقای میرهاشمی است که می دانم مثل روزهای دفاع مقدس پنجشنبه و جمعه خود و از وقت زن و بچه اش می گذرد تا به انجمن رسیدگی کند. سوال من هم از مسئولان فرهنگی این است که چرا تنها انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس باید از این حوزه حمایت کند؟
*حرف بچههای جوانی که این روزها برای عکاسی به جنگهای منطقه می روند، شد. شنیدهایم شما درباره آقای حسن قائدی یک فیلم مستند ساخته اید؟
فریدونی: بله. بگذارید این را بگویم که من در بیش از ۲۰ عملیات بودم و از خدا خواستم شهید نشوم تا در آزادسازی قدس شهید شوم. همین آرزو را برای حسن قائدی دارم چون امثال او را بسیار کم داریم. ما نیازمند چنین جوان هایی هستیم؛ کسی که ۴۰ روز در سوریه منتظر می نشیند تا فرمانده به او اجازه عکاسی بدهد. او با تمام وجودش برای ثبت عکس ها به سوریه و عراق می رود و یک فریم شبیه عکسهای او را هیچ کدام از عکاسانی که در این مناطق بودند نتوانستهاند ثبت کنند. او همان تصاویری را ثبت می کند که انگار ما در دوره دفاع مقدس ثبت کردیم.
*یعنی حرکت این جوانها در عرصه عکاسی جنگ را ادامه حضور خود می دانید؟
فریدونی: صد در صد. اخلاق و فکر و ذهن او و کسانی چون او درست مانند دهه ۶۰ ماست و باید قدر آنها را بدانیم. اما او مجبور می شود ماشین زیرپایش را بفروشد و برود عکاسی. ما میلیاردها تومان در سال هزینه حوزه فرهنگ و هنر می کنیم چرا نباید جایی مانند وزارت ارشاد پاسخ بدهد که چرا از این جوان ها حمایت نمی کند؟
*آقای میرهاشمی به بحث که برگردیم باید بپرسم تعریف شما از عکاسی جنگ در دوران دفاع مقدس به عنوان کسی که سالهاست در انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس به آرشیو عکس ها پرداخته اید، چیست؟
سید عباس میرهاشمی: دوره شروع جنگ تحمیلی ما بسیار نزدیک به انقلاب اسلامی بود و برای همین برای بررسی عکاسی جنگ باید عکاسی دوران انقلاب را محور قرار دهیم.
*یعنی معتقدید عکاسی جنگ ما ادامه عکاسی دوران انقلاب ماست؟
میرهاشمی: دقیقا؛ زیرا هیچ فاصله ای میان آنها نیست و نمی توان خطی بینشان گذاشت. زمانی که انقلاب اسلامی در اوایل سال ۵۷ به روزهای اوج خود نزدیک می شد، یک سری مراکز محدودی داشتیم که عکاسانش از آن روزها عکاسی کردند. یک تعداد عکاس آزاد هم داشتیم که به طرق مختلف به عکاسی علاقه داشتند یا با کار کردن با ابزار عکاسی آشنا بودند، مثلا کسانی که در آتلیه ها کار می کردند و یا دانشجویان رشته معماری. در آن روزها دانشگاه هنر رشته عکاسی نداشت و به جز اینها عکاسی خبری را در چند روزنامه مانند روزنامه اطلاعات و کیهان و خبرگزاری پارس داشتیم.
*عکاسان آژانس های خبری خارجی نیز در آن روزها در ایران حاضر بودند.
میرهاشمی: البته چون در ابتدا ایران کانون خبر نبود آژانس های بین المللی هم در ایران چندان فعال نبودند اما در اواخر سال ۵۷ که ایران کانون اخبار شد این عکاسان هم به ایران آمدند. عکاسان آزاد بر حسب وظیفه ای که می دیدند عکس هایی می گرفتند و معمولا در بُرد دانشگاه ها نصب می کردند که همه اینها در حال حاضر سندی از دوران انقلاب اسلامی است.
اما نکته ای که می خواهم روی آن تاکید کنم این است که فعالیت آژانس های بین المللی عکس در ایران، عکاسان ما را متوجه نگاه بین المللی که به حوزه عکس وجود دارد، کرد و رسانه های ما تازه متوجه نفوذ عکس در دنیا و رسانه ها شدند و همین آشنایی باعث شد که عکاسان ما هم ارتباطاتشان با آژانس های عکس بیشتر شود و تبحر برای عکاس خبری بودن را به دست آورند.
البته عکاسان ما در آن دوران به ندرت برای آژانس های بین المللی کار کردند اما بلافاصله بعد از انقلاب قائله کردستان رخ داد و هر چند فضا محدود بود اما باز هم عکاسان ما در آن منطقه شروع به کار کردند و از آن زمان عکاسان ما بیشتر دیده شدند. این عکاسان عموما همان هایی بودند که از دوران انقلاب عکاسی را پی گرفته بودند و ما آنها را جزو «دسته یک» طبقه بندی می کنیم. عکاسان «دسته دو» اما عکاسانی بودند که همزمان با شروع جنگ تحمیلی برای ثبت این رویداد به جبهه ها رفتند. گرچه در آن دوران محدودیت برای ورود عکاسان به جبهه ها بود اما بچه ها رفته بودند منطقه و داشتند شهید می شدند. در روزهایی که جنگ های نامنظم رخ می داد شهید چمران بسیار عکاسان را تشویق کردند که بیایند و از لحظه های جنگ عکاسی کنند. بعد واحد تبلیغات درست شد و در هر عملیات عکاس و فیلمبردار بود. ابتدا نیت این بود که از چهره رزمنده ها عکس داشته باشیم که در صورت شهادت بتوانیم آنها را شناسایی کنیم اما ابعاد عکاسی جنگ خیلی زود گسترش پیدا کرد. این دسته دوم کسانی هستند که امروز هم عکاسی می کنند و عکس را در دوره جنگ یاد گرفتند.
در روزهایی که جنگ های نامنظم رخ می داد شهید چمران بسیار عکاسان را تشویق کردند که بیایند و از لحظه های جنگ عکاسی کنند. بعد واحد تبلیغات درست شد و در هر عملیات عکاس و فیلمبردار بود*به جز این دو دسته عکاس، عکاسان دیگری هم در آن دوران بودند؟
میرهاشمی: بله «دسته سوم» کسانی بودند که با دوربین های خانگی خود هر جا می رفتند یک عکس یادگاری می گرفتند. آنها عکاس نبودند بلکه رزمنده هایی بودند که طبق رویه عکس های خانوادگی عکاسی می کردند اما چون همه جا حضور داشتند گاه لحظه های فوق العاده ای را ثبت کردند و در آرشیو ما عکس های قابل استنادی است.
*به نظر می رسد عکس های دسته دوم بیش از دو دسته دیگر مورد توجه قرار گرفته است؟
میرهاشمی: عکس های دسته اول تعریف شده تر است و عکس های دسته دوم شاید آن قدرت را نداشته باشد اما مهمترین ویژگی اش حضور صمیمیت در عکس هاست که شما در عکس های دسته اول نمی بینید. عکس های دسته اول عموما آنهایی بود که به دنیا مخابره می شد اما عکاسان دسته دوم همیشه در لشگر و گردان حضور داشتند و میان رزمنده ها زندگی می کردند و برای همین بچه ها با آنها صمیمی بودند و مقابل دوربین آنها فیگور خود را تغییر نمی دادند و رفتار و نگاهشان بسیار واقعی بود.
*آیا می توان گفت عکاسی در کشور ما با عکاسی جنگ جدی شد؟
میرهاشمی: من اینطور می گویم که عکاسی ما در دوره انقلاب خودش را شناخت و در دوره جنگ جهش جدی پیدا کرد. سال ۶۲ هم رشته عکاسی در دانشگاه ها افتتاح شد که به این جدی شدن کمک کرد.
*آقای فریدونی شما طبق طبقه بندی که آقای میرهاشمی انجام دادند جزو دسته دوم هستید. از آن حال و هوا و صمیمتی که اسم برده شد بگویید.
فریدونی: من ۳۱ مهرماه وارد جنگ شدم. ابتدا بسیار ترسو بودم. از یک روستایی تازه به تهران آمده بودم و از طرف خبرگزاری اعزام شده بودم جبهه. همان روزها با کسی مثل کاظم اخوان آشنا شدم. او هم کلاشینکف دستش می گرفت و هم دوربین.
من خدمت سربازی نرفته بودم اسلحه دستم نگرفتم و روزهای اول جنگ بسیار می ترسیدم. وقتی یک خمپاره ۴۰ متری به زمین می خورد به خودم می لرزیدم ولی بعد از ثبت چند فریم روح و جسمم شبیه آنها شد. آنها هم احساس نمی کردند دوربینی که دستم است یک شی غریبه است و فکر می کردند مثل اسلحه آنهاست. آنها اسلحه هایشان را تمیز می کردند و من دوربینم را. با هم سفره می انداختیم با هم سفره را جمع می کردیم و با هم برای رفتن به عملیات از زیر قرآن رد می شدیم.
وقتی یک خمپاره ۴۰ متری به زمین می خورد به خودم می لرزیدم ولی بعد از ثبت چند فریم روح و جسمم شبیه آنها شد. آنها هم احساس نمی کردند دوربینی که دستم است یک شی غریبه است*عکس هایی که میگرفتید مثل همین عکسی که روی جلد کتابتان چاپ شده است آثار عجیبی هستند. با چه شهامتی آنها را گرفته اید؟ همان لحظه یک نفر که تا دو دقیقه قبل با او همکلام بودید شهید می شود و شما آن لحظه را ثبت می کنید. یا عکس هایی که در دل عملیات است و هر لحظه ترکشی از کنار گوشتان رد می شود.
فریدونی: برای یک عکاس جنگ همه ماجرا شبیه اتفاقاتی است که برای یک رزمنده می افتد.
ما حتی با وجود اینکه عکاس رسمی خبرگزاری بودیم اما تجهیزاتمان با امروز قابل مقایسه نبود. یک تک لنز داشتیم و .... تا سال ۶۱ که دکتر خرازی یک دوربین نیکون برایم خریدند. یک fe بود و یک تک لنز واید ۲۸ میلیمتری. اگر ما نمیتوانستیم به رزمنده ها نزدیک باشیم هر گز نمی توانستیم عکاسی کنیم. درباره این عکسی که گفتید به نظرم آنقدر او زیبا شهید شده که بارها گفته ام کاش جای او بودم. یا من عکسی از یک شهید گرفتم که روی حجله اش نشست.
مرگ و شهادت و ترکش در آن فضا بسیار عادی بود ولی ما یک اعتقاد قلبی داشتیم و می گفتیم اگر قسمت باشد شهید می شویم. هیچ عکاسی در آن فضا فکر نمی کرد تافته ای جدا بافته از رزمنده هاست. ولی خارجی ها بعد از هر عملیات می آمدند و یک تعداد عکس می گرفتند و می رفتند.
برای یک عکاس جنگ همه ماجرا شبیه اتفاقاتی است که دارد برای یک رزمنده می افتد. هیچ عکاسی فکر نمی کرد تافته ای جدا بافته از رزمنده ها استمیرهاشمی: من هم جزو دسته دوم عکاسان بودم. قبل از جنگ مختصری عکاسی کرده بودم ولی در دوران جنگ برایم عکاسی جدیت پیدا کرد و در کردستان و چندین عملیات حاضر بودم.
برای شناخت عکاسی جنگ باید خود جنگی را که از آن عکاسی می کنید، بشناسید. وقتی جنگی ۸ سال طول می کشد دیگر جنگ نیست؛ زندگی است که جنگ هم بخشی از آن است. آنهایی که بارها و بارها کنار هم قرار می گیرند دیگر مانند خانواده هستند و صرفا یک سرباز نیستند. در جبهه درس می خوانند، کنار هم غذا می خورند، شوخی و خنده هست و.... شما باید در آن فضا باشید و ببینید وقتی عکاس هم همراه رزمنده می رفت و پلاکش را با شوخی و خنده می گرفت چه داستانی در پشتش بود.
عکس هایی که این عکاسان گرفتند بخشی از زندگی را نمایش می دهد. قسمتی هم در خاکریزها بود و یا شب عملیات و خداحافظی بچه ها با یکدیگر. در واقع واقعیت های تلخ و شیرین کنار یکدیگر بود.
ادامه دارد.....