به گزارش خبرنگار مهر، رمان «دخیل عشق» نوشته مریم بصیری به تازگی توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده و راهی بازار نشر شده است. این کتاب همزمان با دهه کرامت منتشر شد.
این رمان، داستان دخیل بستن زنی به نام صبوره در کنار ضریح حضرت امام رضا(ع) برای ازدواج با یکی از یادگاران دفاع مقدس است. «دخیل عشق» حکایت پرستاری است که دل در گروی مهر جانبازی به نام رضا دارد اما حجب و حیا مانع از بیان عشقش میشود و در نهایت دست تقدیر رضا را با خود میبرد. در ادامه رمان، صبوره تنها میماند اما کمی بعد سر و کله یک خواستگار پیدا میشود.
این رمان پیش از این ۳ مرتبه توسط انتشارات عصر داستان به چاپ رسیده و حالا با بازنگری و بازنویسی نویسنده، منتشر و راهی بازار نشر شده است. کاندیدای یازدهمین جشنواره قلم زرین، کاندیدای سیزدهمین جایزه شهید غنیپور، کاندیدای ششمین جایزه ادبی جلال آلاحمد و کاندید شانزدهمین جایزه کتاب سال دفاع مقدس از جمله سوابق «دخیل عشق» هستند.
هرکدام از فصلهای این رمان با نام دخیل، نامگذاری شده اند و «دخیل عشق» به ترتیب از ابتدا تا انتها شامل دخیل اول تا دخیل چهاردهم میشود.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
حاجی این را میگوید و صبوره عرق پیشانی او را پاک می کند. مجید قرآن دیجیتالش را روشن میکند و مثل هر روز، با صدای آن، آیات را زیر لب زمزمه میکند. گاه سرفههایش آن قدر بلند و طولانی می شود که حاجی دیگر صدای قرآن را نمیشنود.
صبوره چیزی نمی شنود، جز صدای کریمی که به زور از میان هیاهوی بیمارستان شنیده می شود. پاشا در بیمارستان میماند و دختر از همان جا به خانهاش میرود. میرود و نرسیده به خانه، هم پای حوریه راه میافتد توی خیابانها. مردهایی که در بنگاه نشستهاند نگاهی به موهای بلوند حوریه میاندازند که از زیر روسری ساتن گل دارش بیرون زده، و نگاهی به چهره صبوره که با چادر قاب گرفته شده است. اولین سوال هم این است که کدامشان خانه میخواهند. بعد از سه ساعت خیابان گردی، فقط با یک نشانی و قول پیدا کردن خانه ای تمیز و نقلی از سوی مردها، راهی کوچه حسین باشی می شوند.
_ مادر همه چی رو درباره خواستگارت گفت. بچه هاشم که دیدی، حالا می خوای چی کار کنی؟
_ قرار نیست کاری بکنم. تو این اوضاع و احوال که مادر داره، و آلاخون والاخون هستیم، چه کار میشه کرد... تازه بعدشم...
_ دوباره شروع نکن که من می خوام با جانباز عروسی کنم و از این حرفا. تو هنوز تو خیالات زندگی میکنی، تو بیست سال پیش. نمیخوای دست از این حرفا بکشی؟ بابا جانبازها دیگه همه شون ازدواج کردن یا شهید شدن.