حجت الاسلام ایمانی، استادیار دانشگاه شهید بهشتی، گفت: برای تداوم نهاد خانواده و استحکام پایه های آن علاوه بر حقوق به اخلاق نیازمندیم.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: جامعه بزرگ انسانی از واحدهای کوچک‏تری شکل می‏ گیرد که قدیمی‏ ترین و طبیعی‏ ترین آن خانواده است که از آغاز زندگی بشر وجود داشته است. خانواده هسته مرکزی اجتماع است که کانون حفظ سنن ملی و مرکز رشد عواطف و احساسات است. این واحد همانند سنگ بنای اول ساختمان اجتماع است که هر چه از استحکام بیش‏تری برخوردار باشد، به استحکام بیش‏تر جامعه منجر خواهد شد، لذا خانواده در حفظ و گسترش قدرت ملی و از آن سو انحطاط تباهی ملت‏ها نقش اساسی دارد. امروزه خانواده در جامعه ما با تهدیدهای مختلفی روبرو است و آمار طلاق بالاست. تنها راه برون رفت از این وضعیت، رعایت اخلاق است.

به مناسبت روز خانواده در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین محمدرسول ایمانی، دکترای ادیان و عرفان و استادیار دانشگاه شهید بهشتی، جایگاه اخلاق در خانواده و تأثیرات آن بررسی شد که اکنون متن آن پیش روی شماست؛

*در مکتب اسلام خانواده دارای چه جایگاهی است؟   

از ویژگی ­های نظام حقوقی و اخلاقی اسلام هماهنگی نظام تشریع با نظام تکوین است. قانونگذاری حقوقی و اخلاقی در اسلام به گونه ­ای است که متناسب با کل ساختار هستی و ویژگی­های هستی ­شناسانه جهان و انسان است. در حوزه خانواده نیز این همخوانی به جد مورد توجه بوده است و خداوند احکام خاص در حوزه خانواده و وظایف همسران را با ارجاع به قوانین تکوینی و سنت ­های موجود در جهان هستی تبیین می­ کند.

به طور مثال در قرآن کریم در جایی زوجیت به عنوان قانون عامی در کلی هستی مطرح می‌شود (ذاریات/۴۹) و در جائی دیگر زمانی که نوبت به انسان می­ رسد بیان می ­شود که برای انسان نیز زوجی که از نفس اوست قرار داده شده تا در کنار وی آرامش بیابد. (اعراف/۱۸۹) و دقیقاً به همین جهت است که عمل کسانی که به جای گرایش به زوج مخالف خود، همجنس خود را بر می­ گزینند تقبیح شده و فعل آنان، عملی زشت و فاحشه معرفی می­ گردد.(اعراف/۸۱) در حقیقت چنین افرادی در جهتی مخالف با ناموس کلی هستی گام بر می­ دارند و زشتی اخلاقی آنها نه صرفاً قرار دادی بلکه نقض اصلی حاکم بر کل هستی است. بر همین مبناست که نهاد خانواده از دیدگاه اسلام نهادی متناسب با ساختار کلی هستی است و از همین لحاظ تقدس می­ یابد و ضوابط و قواعدی برای صیانت از آن شکل می ­گیرد و در حفظ بیش از پیش آن تلاش می ­شود.

*دوام خانواده تا چه حد به اخلاق وابسته است؟

بدون شک، بقاء و استحکام هر نهاد اجتماعی در گرو پایبندی به اصول و اساس­نامه ­ای است که در بر پایۀ آن، این نهاد شکل گرفته است. بی­ انضباطی قانونی مهم ترین عامل فروپاشی هر نهاد خرد و کلان اجتماعی است. خانواده نیز به عنوان کوچک‌ترین نهاد اجتماعی برای بقا و استمرار محتاج پایبندی به ضوابط شرعی و الزامات حقوقی است که از سوی شارع و قانونگذار جعل می ­شود، با این حال نباید از این نکته غافل شد که مهم ترین تفاوتی که نهاد خانواده با دیگر نهادهای اجتماعی دارد آن است که تنها عامل پیوند دهنده اجزاء با یکدیگر، حدود و ضوابط قانونی نیست؛ بلکه عامل اصلی محبت و مودت موجود بین زوجین است.

مهم ترین تفاوتی که نهاد خانواده با دیگر نهادهای اجتماعی دارد آن است که تنها عامل پیوند دهنده اجزاء با یکدیگر، حدود و ضوابط قانونی نیست؛ بلکه عامل اصلی محبت و مودت موجود بین زوجین است

خداوند در قرآن کریم به این عامل اشاره کرده و جعل آن را مستقیماً به خود منتسب می­ کند و عامل اصلی شکل­ گیری این نهاد مقدس را مودت و محبت بین زوجین معرفی می­ کند.(روم/۳۱) بر همین اساس برای تداوم این نهاد و استحکام پایه های آن علاوه بر حقوق به اخلاق نیز نیازمندیم. زن و شوهر تنها به حکم قانون و آیین ­نامه و بخش­نامه در کنار هم قرار نگرفته اند بلکه محبت و عشق است که آنها را واداشته در کنار هم زندگی کنند و شریک غم و شادی یکدیگر در فراز و نشیب ­های زندگی باشند.

حال خانواده­ ای دراین راستا موفق تر است که به چیزی بیش از قانون و حقوق بیاندیشد و اخلاق را نیز بر خانواده حاکم سازد و هنگام تعامل با همسر اصول اخلاقی را نیز مد نظر قرار دهد و رفتار خود در قبال همسر را با ضوابط اخلاقی نیز بسنجد و درستی و نادرستی آن را ارزیابی کند.

*نحوه تعامل زن و مرد در خانواده باید چگونه باشد؟

به نظر می ­رسد برای ترسیم نحوه تعامل صحیح همسران با یکدیگر می ­توان از مثال ظریفی که در قرآن کریم به کار رفته، سود جست. خداوند درقرآن کریم زن و مرد را لباس و تن پوش یکدیگر معرفی می‌کند.(بقره/۱۸۷) در قرآن کریم، کارکرد لباس در دو امر خلاصه می ­شود؛ یکی پوشاننده عیوب است و دیگری زینت و زیور(اعراف/۲۶) انسانها با بر تن کردن لباس هم خود را می ­پوشانند و هم خود را با لباس زیبا جلوه می­ دهند.

باید گفت همسر خوب همسری است که این دو وظیفه را به خوبی به انجام رساند؛ یعنی از سویی عیوب همسر خویش را از دیدگان بپوشاند و از سوی دیگر محاسن همسر خود را آشکار سازد، البته این کار ساده­ای هم نیست و چه بسا رابطه طبیعی و مدیریت نشده بین زن و شوهر به سمت یکی از دو طرف فوق متمایل باشد و لذا جمع کردن بین آن دو احتیاج به تلاش و مدیریت دارد. توضیح اینکه شاید هیچ کس به اندازه همسر به انسان نزدیک نبوده و بر اسرار و شاخصه­ های فیزیکی، شخصیتی و اخلاقی فرد اشراف نداشته باشد. این امر می­ تواند نتایج متفاوتی را به همراه داشته باشد.

از سویی می‌تواند به عنوان ابزاری برای اعمال فشار و برگ برنده توسط هر یک از زوجین مورد سوء استفاده قرار گیرد و از سوی دیگر می ­تواند زوجین را به قدری به یکدیگر نزدیک سازد که آن‌را به روحی در دو بدن تبدیل کند. برای تحقق امر دوم زوجین باید نحوه تعامل خود با یکدیگر را به گونه ­ای مدیریت کنند که در فضای خلوت خود با یکدیگر همچون روحی در دو جسم مایه آرامش یکدیگر گردند اما در بیرون از این منطقه پردۀ حیا و عفاف که باید بین همه افراد آویخته باشد را ندرند و پاره نکنند.

منشأ بسیاری از اختلافات خانواده در عدم ایجاد تفکیک بین این دو حوزه است و احترام و حرمتی که لازم است در فضای اجتماعی و در دید اغیار بین زن و شوهر حاکم باشد نادیده گرفته می ­شود و همسر به لباس و جامه­ دریده ­ای تبدیل می­ گردد که هیچ نوع پوشندگی برای همسر خود و اسرارش ندارد و همسرش از کنار وی بودن احساس امنیت و آرامش نمی­ کند. 

*نحوه برخورد والدین با فرزندان و فرزندان با والدین باید چگونه باشد؟

همان عاملی که رابطه معقول و صحیح همسران با یکدیگر را تهدید می ­کند و در بالا اشاره شد، به نحو دیگری رابطه صحیح والدین با فرزندان را نیز تهدید می­ کند. ما در رابطه با فرزندانمان محتاج به احترام متقابل همراه را با دوستی و صمیمیت هستیم؛ اموری که به ظاهر متناقض به نظر می رسند. لازمه صمیت و دوستی برداشته شدن آداب و اصول است و لازمه احترام، حریم گرفتن و مقید به آداب شدن.

هنر والدین آن است که بتوانند بین این دو امر به ظاهر متناقض جمع کنند یعنی هم بتوانند به نزدیکترین دوستان و محرم اسرار برای فرزندان خود تبدیل شوند و هم به گونه­ ای عمل کنند که فرزند خود را به رعایت حرمت والدین سوق دهند. به نظر می رسد این نکته مهمی است.

در قرآن کریم به فرزندان امر می ­شود که در ساده ­ترین رابطه­ ای کلامی با والدین حریم ادب و حیا را نگه­ دارند و حتی به آنها «اف» هم نگویند(اسراء/۲۳) اما کمتر به این نکته توجه می ­شود که سوق دادن کودکان به امتثال این امر احتیاج به بسترسازی توسط خود والدین دارد. رفتار فاقد معقولیت و نشأت گرفته از احساسات صرف چه بسا خود باعث حرمت شکنی توسط فرزندان می ­شود. ابراز محبت مدیریت نشده و یا خشونت غیرمعقول، هر یک به خوبی می ­توانند کودک را به شکستن حریم والدین سوق دهند. از این رو به جای اینکه پیوسته به کودکان توصیه کنیم که به والدین احترام کنند لازم است خود والدین نیز با مراجعه به دستورات اسلامی در حوزه تربیت فرزند به گونه ­ای عمل کنند که حرمت خویش را نزد والدین حفظ کرده و آنها را به امتثال امر الهی ترغیب کنند.

*امروزه در توصیه های اخلاقی به مردم سفارش می شود که به خدا متصل نیست، یعنی خوب بودن و راستگو بودن و ... را بدون زمینه های دینی تبلیغ می کند. نتیجه این اخلاقها چه خواهد بود؟

به نظر می­ رسد کسانی که انجام دهندۀ چنین توصیه ­هایی هستند و آنگاه ادعا می­ کنند که از موضع دین سخن نمی­ گویند نه اخلاق را به خوبی شناخته ­اند و نه دین را. سخن این افراد مبتنی بر این ایده است که اساساً اخلاق و دین دو مقوله و حوزه کاملا مستقل از یکدیگر هستند در حالی که از این نکته غافلند که بدیهیات عقل عملی مانند حسن برخی امور و قبح برخی دیگر مانند بدیهایت عقل نظری منتسب به خداوند است.

خداوند دو چراغ را برای هدایت انسان برافروخته است؛ یکی در درون که عقل است و یکی در بیرون که وحی و شریعت الاهی است لذا اگر عقل و وجدان انسان به حُسن صدق و راستی پی برد و به آن امر کرد در واقع حکایت از امر خدا می­ کند و نمی­ توان آن را در عرض دستورات تشریعی خداوند قرار داد اما نکته مهم این است که اخلاق در خیلی از جهات محتاج بیان تشریعی خداوند و وحی می ­شود و آن در جزئیات و تفاصیل اصول اخلاقی است. عقل می ­فهمد که راستگو بودن خوب است و شاید اگر پیامبری هم مبعوث نمی­ شد می ­توانست به آن پی ببرد اما در تشخیص اینکه کدام کار صداقت است و کدام کار دروغ‌گویی دچار مشکل می ­شود و نگاه به بیان منبع بالاتر از خود دارد.

در حوزه خانواده نیز برای استحکام نظام آن می ­توان مستقل از شریعت به قانون­گذاری و توصیه پرداخت اما نهایت می ­توان به چند اصل کلی اخلاقی مانند خوب بودن، دروغ نگفتن، وفادار بودن و غیره اکتفا کرد اما مگر چه تعداد از معضلات و مشکلات خانوادگی در گرو ندانستن این چند اصل کلی اخلاقی است. این اصول کلی را همه می­ دانند اما مشکل در تعیین مصادیق آنهاست.

یکی آزادی مطلق هر یک از زن و مرد در خانواده را مصداق عدالت می ­داند و یکی اطاعت زن از شوهر را مصداق عدالت و لازمه استحکام خانواده تلقی می‌کند؛ یکی پنهان کاری مرد را از جمله حقوق وی و لازمه عدالت می ­داند و دیگری عدم آن را. در این گونه موارد است که عقل با بن بستی مواجه می شود و بر عجز خود اقرارمی کند. در این میان حقوق و اخلاق اسلامی که از منبع وحی تغذیه می­ کنند، می­ توانند به کمک عقل آمده و به عنوان منبعی لایزال برای برون رفت عقل و وجدان از این معضلات و هدایت مسیر زندگی مشترک زوجین به سمت سعادت راهگشا باشند.