خبرگزاری مهر، گروه استانها - سیده فاطمه هلالات: عماد پسر ۱۰، ۱۲ ساله ای است که در فلکه «الله» شیپور می فروشد. عماد یک نفس در شیپورش می دمد. صدای شیپور عماد، شبیه صدای شیپورهای جنگی است که در فیلم های قدیمی برای آغاز جنگ به صدا درمی آید.
اما شیپورهای عماد، بزرگ و طلایی رنگ نیستند بلکه لوله ها و یا قطعه هایی از شلنگ سیاه رنگی هستند (و یا با رنگ سیاه رنگ آمیزی شده) که به صورت نیم دایره در هم قلاب شده و بر سر آنها یک بوق پلاستکی نصب کرده اند و حالا شده اند شیپورهای دست سازی که عماد هر کدام را ۱۵ هزار تومان می فروشد.
«عماد» در گفت وگو با خبرنگار مهر بیان می کند: خودم این شیپورها را درست می کنم، کسی روش ساختش را یادم نداد. دیدم و یاد گرفتم.
آن طور که عماد می گوید چهار سال است که هر محرم شیپور درست می کند و می فروشد.
وی می افزاید: «بیشتر، جوان ها می خرند» از او می پرسم جوان های هم سن و سال تو؟ خنده ریزی می کند: «نه!» و به مردی حدودا ۲۶ ساله که کناری ایستاده و به گفت وگویمان گوش می دهد اشاره می کند و می گوید: «هم سن این آقا. اما بزرگترها هم می خرند».
عماد، لباس های سیاه بر تن دارد و از چهره اش معلوم است از آن دست مردم قانع خرمشهری است، می پرسم کاسبی خوب است؟ راضی هستی؟ و باز می خندد: بله خدا رو شکر. برای شما ۱۰ هزار تومان هم حساب می کنم...
بازار گرم خرید محرم
باد، گوشه پرچم دستفروشی که رو به روی پاساژ طلا فروش ها پرچم و سیاهی بساط کرده را تکان می دهد و او با قلوه سنگی کوچک ثابتش می کند. شاید او جزو معدود نفراتی است که برای جلب مشتری فریاد نمی زند اما همه این روزها سراغش می آیند و قیمت می پرسند.
چند قدم جلوتر جوانی دیگر سی دی هایی را بساط کرده و صدای نوحه هایش فضا را پر کرده است. خیلی نیاز نیست جلوتر بروی تا جمعیتی که به دنبال رخت عزا هستند سد راهت شوند. انگار نه انگار چند روزی هست که از آغاز ماه محرم می گذرد که در ارزان سرای شهر جای سوزن انداختن نیست.
زنی برای پسربچه خود به دنبال بلوزی مشکی است، با کنار زدن جمعیت و با زحمت یکی را انتخاب می کند که با خطی سبز و زیبا روی آن «یا حسین» نوشته شده است. پرچم سبز کوچکی که در دست دارد همینطور کیسه پلاستیکی شفافی که در آن یک سربند و لباس سبز به چشم می خورد را به پسرپنج ساله اش می دهد تا بلوز را بر پسر دو ساله خود اندازه کند.
پسر ۲ ساله ام حسین(ع) را می شناسد
سراغش می روم، می پرسم برای چه لباس سیاه برای پسرت می خری، با تعجب نگاهم می کند انگار که حرفی کفرآمیز زده باشم. سوالم را طور دیگری می پرسم. پاسخ می دهد: برای امام حسین(ع)، برای اینکه یاد بگیرد تا آخر عمر هر محرم سیاه بپوشد.
می پرسم او حسین را می شناسد؟ می گوید: بله تازه زبان باز کرده اما اسم حسین را درست می گوید. خودش اصرار کرد برایش پرچم بخرم.
«ام محمد» در گفت وگو با خبرنگار مهر اظهار می کند: گاهی با زبان کودکانه برای پسر کوچکش حامد از امام حسین(ع) تعریف می کند و می افزاید: لباس های سیاهش را در روضه ها می پوشید گاهی با من و گاهی با پدرش به مراسم عزاداری می رود و بلد است سینه بزند و به پسرش می گوید «ماما حامد الطم علی الحسین» (حامد؛ مادر، برای حسین سینه بزن) و کودک دست کوچکش را بلند می کند و بر سر میزند و می خندد و شروع می کند به پریدن (تقلید از یکی از روش های عزاداری مردان عرب خوزستان).
او حالا به پسر بزرگترش محمد که پنج ساله است اشاره می کند و می گوید: این یکی پسرم هم امسال در ساختن تکیه به بچه های محل کمک کرد و قرار است در هئیت خادمی کند.
فروش سیاهی برکت دارد
وارد بازار روز می شومT بازاری که همراه با هر فصل تغییر ماهیت می دهد. با عید نوروز پر می شود از سین های سفره هفت سین، عید فطر پر می شود از آجیل و شیرینی، و محرم که می شود پر می شود از سیاهی.
دستفروش ها عمدتا بساطی از سیاهی پهن کرده اند. لباس های سیاه، روسری و شال سیاه. از سقف بازار هم، لباس های سیاه آویزان است.
در برخی بساط ها وسایل عزاداری از جمله زنجیر و طبل، سربندها و پرچم های کوچک به فروش می رسد و در برخی دیگر هم بیرق و پارچه های سیاه.
«داوود» که دهه چهارم عمر خود را سپری می کند معتقد است این تجارت پرسودی است و می گوید: فروش وسایل عزاداری برکت عجیبی دارد. درآمدی که از فروش این وسایل بدست می آید با فروش روزهای دیگر قابل مقایسه نیست.
بیرون از بازار هم حالا وهوای دیگری دارد و بازار دیگری برپاست. بازار گرم محرم .
در این بازار همه چیز از خوردنی و نوشیدنی عرضه می شود. بازاری که با نورهای رنگی هم مشتری هایش را جلب می کند و عمدتا فروشندگان ارادات عرضه می کنند و خریداران عاشقی.