به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر مشروح سخنرانی شب هفتم محرم از آیت الله صدیقی است که از نظر می گذرد. فایل صوتی این سخنرانی را نیز می توانید از لینک بالا دریافت کنید.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا شِفیعِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِین سِیَّمَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أرْواحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِداهُ وَ اللَّعنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ»
عظمت دعای عرفه
جملات نورانی حضرت ابا عبدالله الحسین، در مقام نیایش و مناجات در یکی از مقدّسترین مکانها و بهترین زمانها، بهترین فرد شایستهی مناجات این دعا را در آنجا ایراد فرموده است، صحرای عرفات. روز عرفه قلب جوشان سیّد عارفان، سیّد شهیدان امام حسین (علیه السّلام) جوشیده است. اگر پردهها کنار برود، عالم با این دعای عرفهی امام حسین (علیه السّلام) آب میشود.
خوف: تألّم نفس
یکی از مسائلی که حضرت سیّد الشّهداء از خدا خواسته است، این است که خدایا من خائف هستم، خوف دارم، من را کفایت بکن. خوف را گفتیم که تألّم نفس است. وجود آدم یک اضطرابی، یک سوزش دلی دارد، برای وقوع چیزی که هنوز واقع نشده است امّا توقّع است که آن واقع بشود.
تعریف خوف در نظر اخلاقیّون
خوف را اخلاقیّون فرمودند: معجونی از سه امر است. یکی علم است، دوم حال است و سوم عمل. کسی که درندگی شیر را میداند، خطر گرگ را میداند در بیابانی میرود تا ندیده است، مشکلی ندارد ولی وقتی میبیند یک شیری دارد عبور میکند یا یک گرگی دارد میآید، این ابتدا علم پیدا کرد. با این علمی که برای او پیش آمد، یک حالت ترس یا حالت نگرانی به قلب او فشار میآید، با این حال ترس و نگرانی که برای او پیش آمد، شروع به فرار کردن میکند یا اسلحهای دارد، اسلحهی خود را آماده میکند که از خود دفاع بکند. اوّل آن علم است، بعد آن حال است بعد هم برای اینکه گرفتار درنده نشود، طمعهی گرگ نشود، یا فرار میکند یا از خود دفاع میکند.
باطن گناه، غضب خدا
کسی که آشنا است به اینکه باطن گناه غضب خدا است. غضب خدا در گناهان مخفی شده است. یکی از مخفیگاههای غضب و خشم پروردگار متعال، گناهان بندگان خدا است. خدا چهار چیز را در چهار مخفیگاه پنهان کرده است و ائمّهی اهل بیت (علیهم السّلام) به ما هشدار دادند که حواس ما به این چهار مخفیگاه باشد.
رضای خدا مخفی در طاعتش
یکی رضای خدا است، در طاعت او مخفی است. شما از هیچ طاعتی مضایقه نکنید. نگویید: این که اهمّیّتی ندارد. در صفوف نماز جماعت شبهای جمعه برای اموات، برای احسان به گرفتاران پول جمع میکنند، پول زیادی نداری، هر چه داری. بگو: اینکه مهم نیست، نه، یک وقت خدا همین کم شما را قبول میکند. خیلیها کارهای بزرگ کردند امّا در ذهن آنها بزرگ آمده است. کسی که عمل خود را بزرگ میبیند، خدا او را قبول نمیکند.
کوچک شمردن عمل نشانهی مؤمن
علامت مؤمن عاقل این است که «یَسْتَقِلُّ عَمَلَهُ»[۲] هر قدر عمل خوب انجام بدهد، عبادت انجام بدهد، شرمندگی دارد. میگوید: ما که کاری نکردیم. اینکه در برابر محبّتهای خدا، نعمتهای خدا اینکه کاری نیست. علامت ایمان این است که انسان از عمل خود راضی نباشد. هم مؤمن همیشه خود را متّهم میکند؛ در خطبهی متّقین خطبهی همّام حضرت امیر (علیه السّلام) از علائم پارسایان یکی این را معرّفی کرده است که انسان پارسا انسان خداشناس همیشه نسبت به نیّت خود ظنین است. اطمینانی ندارد که نیّت صددرصد برای خدا بوده است. کار خیر زیاد کرده است، خدا او را خیر بدهد، خدا به او بدهد باز هم کارهای خیر بکند. امّا کدام یک از اینها نزد خدا نمرده دارد؟ کدام یک از آنها را آدم صددرصد میداند که برای خدا کرده است و خدا هم از او قبول کرده است.
خالص بودن نیّت در انفاق
گاهی در محضر شما بزرگواران عرض کردیم که شهید آیت الله دستغیب (اعلی الله مقامه الشّریف) نقل فرمودند که کسی آمد پیش من اجازهی دادن سهم سادات به کسی که کیسهکش حمام است را میخواست. گفت: این کیسه کشی که ما میرویم آنجا و به او زحمت میدهیم فقیر هم است، سیّد است، میشود شما اجازه بدهید من سهم سادات خود را به او بدهم. گفتم: تو به او میخواهی سهم سادات بدهی که او بهتر به تو کیسه بکشد. این معلوم نیست قاطی نداشته باشد. آدم به یک کسانی کار دارد، میخواهد سهم امام خود را به او بدهد، میخواهد محبّتهای خود را به او بکند. به حساب خدا هم میریزد امّا ته دل او را بگردی میبینی که یک چیزهای دیگر هم دخالت داشته است. انسان هم نسبت به نیّت خود، نباید خاطرجمع باشد احتمال بدهد که تاکنون یک عمل صددرصد برای خدا از او سر نزده است. آدم همیشه از خود نگران باشد.
کم بودن عمل و عبادت ما در مقابل نعمتهای پروردگار
مطلب دوم این است که هر قدر هم عمل ما، عبادت ما، احسان ما، جبهه رفتن ما، زیاد باشد، در برابر یکی از نعمتهایی که خدا به ما داده است حتّی در برابر یک نعمت هم نمیشود این را به عنوان مقابل او حساب کرد. حالا اگر خدا ما را کور میکرد، چه کار میخواستیم بکنیم؟ هر قدر عبادت بکنی خدا به تو چشم داده است، داری میبینی. خدای متعال به تو زبان داده است، داری حرف میزنی. عبادتهای عمر تو در مقابل زبان تو میشود. مقابل چشم تو میشود؟ چرا آدم خود را از خدا طلبکار ببیند؟ چرا آدم محبّتها و نعمتهای خدا را در نظر نیاورد که بینهایت خداوند متعال به ما نعمت داده است؛ قسمتی از نعمتها همراه ما است و بقیه همراه ما نیست. این زبان ما، این چشم ما، این دست و پای ما، این عروق ما، انسان توجّه ندارد که خدا دائماً ما را شرمندهی احسان خود میکند و ما چیزی در برابر این نتوانستیم به خدا تقدیم بداریم.
گناهان عامل به آتش کشیده شدن اعمال خوب
نکتهی سوم ما کار خوب انجام میدهیم ولی شیطان که بیکار ننشسته است، او هم به دنبال این است که هر چه به دست آوردیم به آتش بکشد. عمل بد گناهان، ظلم، اعمال خیر انسان را آتش میزند. در مورد بعضی از اینها حدیث صریح است. «الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ»[۳] حسد ایمان را میخورد، همانگونه که آتش چوب را میخورد. چه کسی مطمئن است در وجود او آتش حسد نیست؟ یا عُجب را؛ روایت دارد: «الْعُجْبِ … یُفْسِدُ الْعَمَلَ»[۴] کسی که با نماز خود، با عبادت خود، با احسان خود، حالت خودخواهی به او دست میدهد، این عمل باعث شده است که آدم فکر میکند خیلی کار او خوب است، خود او خیلی آدم خوبی است. این عجب روح عبادت را از انسان میگیرد.
نهی منّت گذاشتن در مورد احسان به دیگران
به علاوه «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی»[۵] آدم گاهی به یک کسی خدمتی، احسانی کرده است دو، سه سال گذشته، در یک مجلسی آن آقا آمده است، آدم یک طوری برخورد میکند که او تحقیر بشود، از یاد تو رفته است من فلانجا فلان خدمت را به تو کردم؟ این عمل خود را… این را قرآن میگوید، دیگر روایت هم نیست، خود قرآن است «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی» ایذای کسی که انسان به او احسان کرده است یا منّت گذاشتن به او باعث میشود که احسان انسان باطل بشود، بینتیجه بشود.
گناه مخفیگاه غضب خدا
اگر کسی از باطن گناه خبر داشته باشد این مخفیگاه غضب خدا است. همانگونه که طاعت مخفیگاه رضای خدا است، گناه هم مخفیگاه غضب پروردگار متعال است و کسی که اهل گناه باشد، ولو گناهان کم این علم به اینکه اینجا منطقهی خطرناک است، غضب خدا در اینجا نهفته است. این علم باعث میشود که حالت سوزی در دل انسان ایجاد بشود. اگر دل آدم نسبت به خود سوخت، این دلسوزی که میگویند یک حقیقتی است. دل آدمی گاهی به فرزند خود میسوزد، گاهی دل او به یک مریضی میسوزد، گاهی دل او به یک آدمی که آبرویی داشته است، آبروی او رفته است، میسوزد. گاهی دل انسان برای خود میسوزد.
ضرورت توبهی دلسوزانهی انسان
قرآن کریم میفرماید: «تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً»[۶] نصوح یعنی دلسوزانه، توبهی تو، توبهی الکی نباشد. گناه تو را بدبخت میکند. اگر دل تو برای خود سوخت، نگران بودی نکند وارد جهنّم بشوم و در اثر آن سوزی که نسبت به خودت دلت پیدا کرد، دلسوزی پیدا کردی، گفتی: خدایا من را ببخش، عذرخواهی میکنم و تصمیم گرفتی دیگر نکنی.
خوف عالم و غیر عالم
خوف مراتبی دارد؛ اینکه امام حسین در دعای عرفهی خود به خدا عرضه میدارد: من خوف دارم، من را کفایت بکند. خوف مراتبی دارد. مرحوم شبّر که علّامه است، فقیه است، متکلّم است، مفسّر است، محدّث است یک کتاب خوبی به نام کتاب الاخلاق نوشتند. ایشان در آنجا خوف عالم و غیر عالم را تقسیم کرده است؛ گفته است: گاهی بچّهای در خانهای وارد شده است، یک ماری میآید، عقربی میآید بچّه که تمیز نمیدهد، از این مار هیچ ترسی ندارد. میرود که با این مار بازی بکند. پدر وارد میشود، میبیند افعی در خانه است بچّهی او هم نزدیک شده است، الآن است که نیش بزند، پدر میلرزد، ضعف او را میگیرد، بچّه را به بغل خود میگیرد، با این رنگ پریده و این حالت لرزش میخواهد خانه را ترک بکند. بچّه هیچ نگرانی نداشت. چرا؟ برای اینکه مار را نمیشناخت، این عقرب را نمیشناخت. ولی پدر مار را میشناخت، ترسید، لرزید، این بچّه وقتی لرزش پدر خود را دید، ترس پدر خود را دید، میبینی که او به خاطر ترس پدر خود، دارد میترسد. چون پدر او میترسد، این میترسید. آن پدر از این ترسید ولی بچّه از ترس پدر خود ترسید.
حواس پنجگانه، درهای جهنّم
ایشان میگویند که: خوف اولیاء و انبیاء اینکه شما در روایات میبینید در ذیل این آیهی کریمهی«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ * لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»[۷] خدای متعال با تأکید میفرماید که: جهنّم هفت در دارد، این هفت در احتمال بدهید که این حواس پنجگانهی ما به اضافهی ریاستطلبی و توهّمات ما باشد، سوء ظنهای ما باشد. چشم آدم گاهی در جهنّم است. آدم مرتّب با چشم خود گناه میکند. خوب این درِ جهنّم است. آدم هر روز این در را باز میکند، برای خود آتش تدارک میبیند.
هشت گناه مربوط به چشم در نظر آقای ملکی تبریزی
مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی در کتاب شریف لقاءالله خود هشت گناه برای چشم معرّفی کرده است. آدم به یک آدمی با مسخره نگاه میکند، در یک جمع یک کسی دارد صحبت میکند، بلبل زبانی میکند، مردم هم به خوبی دارند توجّه میکنند، یک پوزخندی میزند، یک نگاهی به او میزند. عقیدهی آن طرف بر میگردد. این گناه کرد، ایذاء مؤمن کرد، تحقیر مؤمن کرد. یک بچّهای دارد عبور میکند، یک چشم غرهای رفت، بچّهی معصوم ترسید. این چشم غره رفتن او گناه است. این از گناهان چشم است. آدم مادرش دارد بداخلاقی میکند، مادر است دیگر، بچّه دختر، پسر رعایت حال مادر را نکرد، برگشت یک نگاه تندی به مادر خود کرد و رفت. نگاه او نگاه حرام است، جزء گناهان کبیره است.
این از مرتبهی عقوق والدین است. چشم گرفتار عقوق والدین شد. پنجرهی خانهی کسی باز است، آنجا خانم دارد ظرف جا به جا میکند، کار میکند، پرده را کنار زده است، پنجره را باز کرده است. داری عبور میکنی، نگاه بکنی از داخل آن پنجره خانم را ببینی یا نه او دارد یک کار سرّی انجام میدهد سرّ او را ببینی. این گناه است. این چشم دارد با در جهنّم ور میرود و همینطور اگر کسی تحت تعقیب است، بیگناه هم است، آمد گفت که: ندیدی فلانی کجا رفت؟ شما با نگاه خود فهماندید که این طرف رفته است. بعد این ظالم رفت او را گرفت و به او ظلم کرد. این نگاه شما کمک به ظالم کرده است، با چشم خود تعاون به ظلم کردید. این یکی از درهای جهنّم میشود. این چشمی که بنا بود با اشک امام حسین، با اشک از خوف پروردگار متعال، با نگاه به قرآن کریم، با نگاه به سیمای سادات، با نگاه به علما، با نگاه به کعبه درِ بهشت باشد، با این گناهان درِ جهنّم شد.
گناهان گوش و حجاب از شنیدن صدای قرآن امام زمان (عج)
«إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ * لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ» و همینطور گوش آدم، گوشی که بنا است (چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن) آدم باید اینقدر پاکیزه زندگی بکند که صدای تلاوت قرآن امام زمان را استماع بکند. این گوشی که باید شایستگی پیدا بکند صدای تلاوت قرآن خود حضرت حجّت را بشنود، مرتّب به این طرف و آن طرف رصد میکند که چه خبر است. یک جایی، یک تیتری، یک شبکهای، یک شبکهی مجازی، یک سایتی علیه یک کسی یک چیزی را شایع کرده باشد، یک روزی ده تا غیبت نشنود، ده تا عیب را نشنود راحت نمیشود. خوب این گوش الآن درِ جهنّم شده است.
این بنا بود با شنیدن موعظه، با شنیدن حدیث، با شنیدن تفسیر، با شنیدن آوای قرآن شما را به بهشت ببرد، درِ بهشت باشد ولی این گوش ما درِ جهنّم شد با شنیدن غیبهای مردم، نمّامیهای مردم، مرتّب گوش به زنگ است که چه خبر است، آبروی چه کسی رفت. چه کسی سقوط کرد، برای چه کسی پرونده درست شد. این خاصیت خوبی نیست. علامت خوبی برای گوش ما نیست و همینطور بویایی ما، آدم خود را آماده بکند بوی عطر امام زمان را بشنود. نه برود بوی عطر نامحرم را بشنود. استشمام گناهانی که اینها عفن هستند و ظاهر آنها اینطور است، این بدن ما اگر لامسهی ما با بدن نامحرم لمس کرد، یا نه با لامسه مال دزدی را به دست گرفتی، این حواسّ پنجگانهی ما اگر در مسیر گناه قرار گرفت، اینها ابواب جهنّم است.
توهّمات درهای جهنّم به سوی مؤمن
از طرفی هم تخیّلاتی که انسان علیه مؤمنی مینشیند نقشه میکند، توهّم میکند، اگر من این نقشه را نکشم، اگر من این گزارش را ندهم، اگر من علیه او قیام نکنم، ممکن است او فردا ضربهای به من بزند. این دست پیش میگیرد که عقب نیفتد. او هنوز هیچ کاری نکرده است، بدبین شده است، قبل از اینکه او کاری بکند، با توهّم خود علیه یک مؤمنی نقشه میکشد و به زیان او کاری، قدمی برمیدارد این درِ جهنّم است و یکی از اموری که شب گذشته هم خدمت شما عرض کردیم، جاهطلبی است. حبّ مدح است، این قدرت خیال در انسان قوی است، قدرت خیال برای انسان قدرتطلبی، شهرتطلبی محبّت اینکه آدم را تعریف بکنند.
تعریف عمل ریایی
میگویند: عمل ریایی آن است که انسان وقتی انجام داد، منتظر است که یک جایی تعریف او را بکنند، خوش نام باشد. اگر تعریف نکنند، پشیمان میشود از اینکه چرا این کار را انجام داده است. این یک عمل ریایی است. منشأ آن هم حفظ خیال آدم است. ریاست واقعیت خارجی ندارد آدم رئیس با آدم گدا از نظر خون و عروق و پوست و گوشت و اینها هیچ تفاوتی ندارد ریاست یک چیزی نیست که به آدم چسبیده باشد. ریاست یک تخیّل است، یک قرارداد است. امروز با یک ابلاغی آقا رئیس شد، فردا هم با یک ابلاغی عزل شد و برکنار شد. هر دوی اینها تخیّل است، در واقعیت انسان چیزی اضافه نمیکند. حسّ خیالی که انسان را به رقابت در ریاستهای نامشروع وادار بکند، این هم میشود درِ جهنّم.
معتکف شدن پیامبر بعد از نزول آیات جهنّم
خدای جهنّم فرمود: «إِنَّ جَهَنَّمَ … * لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ» این هفت در دارد. وقتی این آیه نازل شد، وجود مبارک پیامبر اکرم آنچنان ناراحت و پریشان شد که خانه را ترک کرد، زندگی را ترک کرد، رفت در مسجد معتکف شد. به قدری چهرهی مبارک ایشان قبض بود که مؤمنین جرأت نمیکردند، حریم میگرفتند، بروند بگویند: آقاجان غم تو به جان ما، درد تو به جان ما، چرا اینطور ناراحت هستید؟ بالاخره به سراغ بیبی عالم حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بیبی جان نمیدانیم چه پیش آمده است پدر شما در مسجد اطراق کرده است و به قدری ناراحتی از سر و روی او میبارد جرأت نمیکنیم برویم بپرسیم ببینیم چه مصیبتی اتّفاق افتاده است. بیبی عالم چادر عصمت به سر کرد به سوی مسجد روان شد، آمد ابتاه! پدر من! چه پیش آمده است؟ وجود مبارک نبی مکرّم اسلام این آیه را تلاوت کردند، جبرئیل آمده است آیهی جهنّم را آورده است «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ» این بسیار آیهی خطرناکی است.
عبور از جهنّم و رسیدن به بهشت
جهنّم میگوید: «إِنَّ جَهَنَّمَ» مسلّماً جهنّم وعدهگاه همه است. «لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ» هفت تا هم در دارد. یک آیهی دیگری در سورهی مبارکهی مریم است «إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها»[۸]«إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ» همه گرفتار جهنّم هستند، منتها باید از این جهنّم عبور کرد به بهشت رسید. تا کسی از جهنّم عبور نکند به بهشت نمیرسد. راه بهشت از جهنّم عبور میکند. جهنّم پایین زندگی ما است، اگر پلی روی زندگی خود زدیم که اسم این پل تقوا است، پاکی است، خدا ترسی است، اگر پل زدیم سالم عبور میکنیم، پل هم پل صراط است. ممکن است هر لحظهای به جهنّم بیفتیم. «إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها» همهی شما وارد جهنّم میشوید.
خاموش شدن آتش جهنّم برای اهل تقوا
«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیًّا» گویا نفس امّارهی ما، جهنّم ما است. گویا درهای جهنّم در وجود خود ما است، این ما هستیم که با نگه داشتن چشم خود، گوش خود، زبان خود، اعضا و جوارح خود از آتش مصونیّت پیدا میکنیم که اهل بهشت در آنجا اعلان میکنند «جُزنَاهَا وَ هِیَ خَامده»[۹] ما هم از آتش عبور کردیم ولی خدا آتش را برای ما خاموش کرد. همانگونه که آتش برای حضرت ابراهیم گلستان شد، برای اهل تقوا آتش نفس امّاره خاموش میشود و از این دریچههایی که انسان به آتش جهنّم از وجود خود باز میکند، اینها را کنترل میکند، سالم عبور میکند.
پیغمبر که عالم است، مثل همان پدری است که بچّهی او دارد با عقرب، با مار بازی میکند. با دم شیر دارد بازی میکند. امّا پدر میبیند این شیر است، الآن بچّه را میخورد. صدای فریاد او بلند میشود. میآید درست بچّه را میگیرد.
تفاوت خوف عارفین و ائمّه و انبیاء
این است که خوف عارفین، خوف انبیاء، خوف ائمّه (ع) با ما فرق دارد. آنها عقربهای عملهای ما را میبینند، مارهایی که ما با گناهان خود در وجود خود خلق کردیم، تشخیص میدهند، نالهی آنها بلند میشوند، ما از نالهی آنها میترسیم که وجود نازنین حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) از این خوفی که برای ایشان به وجود آمده است، از خدا درخواست میکند که خدا کفایت بکند. خوف اینها خوف شهود واقعیت است و خوف ما، معلول خوف این بزرگواران است. إنشاءالله توضیح بقیهی مراتب خوف و راه گریز از خوف که حضرت سیّد الشّهداء (ع) در فرازهای دعای عرفهی خود هم خوف را مطرح کردند، هم وجن را مطرح کردند، هم خشیّت را. «إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[۱۰] ببینیم إنشاءالله ما هم از سفرهی دعای عرشی حضرت سالار شهیدان آیا پندی میگیریم عبرتی میگیریم. إنشاءالله امان نامهای امام حسین سر این سفره به ما میدهد که خاطر ما جمع باشد سیّد الشّهداء ما را از آتش جهنّم حفاظت کرده است و به ما امان داده است پناه داده است.
گرفتار شدن انسان به مکافات عمل خود در دنیا
این سه نکته را امشب از یاد نبریم خوف علم است، حال است و عمل است. پدر میآید چون آگاهی دارد، این مار است، این اژدها است این علم به اینکه اژدهایی در کنار فرزند او است، برای او حال ترس پیش میآورد، این ترس خیالات نیست، آدم که ترسید پا به فرار میگذارد، دست فرزند خود را میگیرد و فرار میکند. آدم که میگوید: من از خدا میترسم باز هم گناه میکند، از آتش جهنّم میترسم باز هم گناه میکند، یک جا از این مراحل سه گانهی او مشکل دارد. یا علم ندارد، یا علم او علم نیست که در او اثر بگذارد، یک حالتی برای او پیش بیاید که بخواهد فرار بکند از این آتش گناه خود.
این سه مسئله را در خوف از خدا، خوف از جهنّم، خوف از فراق، خوف از عکس العمل، عمل انسان دامن او را میگیرد، (از مکافات عمل غافل مشو) یک کسی را در یک روزی روزگاری اذیّت کردیم، دل او را شکاندیم، حقّ او را پایمال کردیم، خیال نکنید روزگار میگذارد شما سالم عبور بکنید. این دنیا حال شما را میپرسد، سراغ شما را میگیرد و داد مظلوم را دیر یا زود از شما میگیرد. لذا هم از مکافات عمل باید بترسیم و هم از عذاب الهی در برزخ، در قبر، در قیامت، در جهنّم باید بترسیم و هم اینکه آدم یک کاری بکند که از چشم خدا بیفت.
عذاب افتادن بنده از چشم خدا
ناراحتی این از همهی اینها بیشتر است. گناه باعث میشود آدم از چشم خدا بیفتد. خدا دیگر به آدم نگاه نمیکند. (یا رب نظر تو برنگردد) گناه باعث میشود نظر خدا از آدم برمیگردد و اگر نظر خدا برگردد، درها به روی آدم بسته میشود، در سعادت به روی آدم بسته میشود. آن خوفی که امیر المؤمنین در دعای کمیل دارد «إِلَهِی …. صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِکَ» آدم یک کاری بکند خدا بگوید: برو، دور شو. برو گم بشو آن وقت انسان چه خاکی میخواهد بر سر خود بکند. چوب فراق خدا را کسی تحمّل نمیکند. این یکی از سوژههایی است برای تربیت ما، برای تقوای ما، برای انضباط دینی ما که در دعای عرفهی حضرت سالار شهیدان آمده است.
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۳۹٫
[۳]– الکافی، ج ۲، ص ۳۰۶٫
[۴]– الکافی، ج ۲، ص ۳۱۳٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۲۶۴٫
[۶]– سورهی تحریم، آیه ۸٫
[۷]– سورهی حجر، آیات ۴۳ و ۴۴٫
[۸]– سورهی مریم، آیه ۷۱٫
[۹]– علم الیقین فی أصول الدین، ج ۲، ص ۱۴۷۱٫
[۱۰]– سورهی فاطر، آیه ۲۸٫