به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از فیگارو، مارکوس مالتا داستان نوآوریهای اوایل قرن بیستم را در این کتاب از طریق زندگی پسری گمنام روایت کرده است. روایت این کتاب که بیش از ۵۰۰ صفحه دارد، از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۳۸ را در برمیگیرد.
مالتا نویسنده فرانسوی موفق شد تا با پشت سر گذاشتن ۴ نویسنده دیگر برنده این رقابت مهم ادبی شود. کریستوف بولتانسکی برنده سال پیش این رقابت از جمله مدعیان امسال بود که در فهرست نهایی جای داشت اما در نهایت نتوانست برای دو سال پیاپی این جایزه را به خانه ببرد.
مارکوس مالتا با کسب ۷ رای در برابر ۳ رای مخالف داوران، برنده این جایزه شد.
مونا اوزوف رییس جایزه فمینا این کتاب را داستانی حماسی خواند که چگونگی تمدنپذیری یک کودک وحشی را بیان میکند و در عین حال اشاره به خوی وحشیگری انسانها دارد که در جنگها بروز میکند.
این نویسنده ۴۸ ساله که سهشنبه هفته پیش (۲۵ اکتبر) بهعنوان برنده این جایزه معرفی شد در این داستان روایت زندگی پسری بینام را که در جنگلهای جنوب فرانسه متولد شده و آنجا زندگی کرده روایت کرده است. او به دلیل مرگ مادرش از زندگی منزویاش خارج میشود تا به جهان انسانها که هیچ شناختی از آن ندارد، بپیوندد.
وی در گفتوگویی از انگیزههایش برای نوشتن این رمان گفته است:
* رییس جایزه فمینا این رمان را داستانی شگفتانگیز خوانده که اسطوره بچه وحشی را که به تمدن میرسد روایت میکند.
ما در آغاز رمان با این پسر ملاقات میکنیم، او تقریبا وحشی است. اما کاملا وحشی نیست چون دقیقا با تعاریفی که از انسان وحشی داریم مطابقت ندارد. اما او به سرعت روند تغییر شخصیت انسان را طی میکند و ما او را در جستجوی انسانیت دنبال میکنیم.
او سعی دارد ساخته شود و به انسان بدل شود. داستانی که در ورای این سوال مطرح است این است: انسان بودن به چه معناست؟ و در نهایت چه زمانی میتوان ارزش انسان بودن را داست؟
* رمان شما داستان یک شروع است. شروع تقریبا تاریخی قرن بیستم. چرا ژانرها با هم تداخل پیدا میکنند؟
میخواستم داستانی منحصر به فرد بگویم. اما در عین حال میخواستم یک داستان ماجراجویانه هم روایت کنم؛ یک داستان عاشقانه، یک جور رمان پراحساس. میخواستم همه این ژانرها را با هم ترکیب کنم تا به یک تولد رمانتیک برسم.
* و از قضا داستان جنگ جهانی اول روایت میشود، یک ابتکار انسانی که در خلال آن شخصیت شما به مبدا وحشیانه خودش رجعت میکند.
وقتی این پسر به جنگ میرسد که بین ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ رخ داد او طبیعت خودش را بهعنوان یک قاتل کشف میکند. او در جریان وقایع متوجه میشود که نیاز به بقا دارد و از سوی دیگر ما متوجه میشویم که این جنگ اوج بروز تواناییهای انسانی است. تنها انسانها میتوانند این همه وقت، انرژی و استعداد را برای کشتن همسایه خود خرج کنند. در این رمان پسر به اوج یک قله انسانیت میرسد که عشق یا هنر است و قله دیگر که در برابر آن وجود دارد همه نیروهای مخرب نهفته در دل جنگ است.
جایزه فمینا که از سال ۱۹۰۴ اهدا میشود، جایزهای است که شماری از نویسندگان زن فرانسوی آن را راهاندازی کردهاند و در حالی که همه داوران آن را زنان نویسنده تشکیل میدهند میتواند به نویسندگان زن یا مرد تعلق بگیرد.