به گزارش خبرگزاری مهر، قسمت سیزدهم درس تفسیر آیت الله سبحانی ناظر به تفسیر سوره ی احزاب آیات ۲۵ تا ۲۷ در پی می آید؛
﴿وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزیزاً﴾[۱]
این گونه نبوده است که انبیاء که برای اصلاح جامعه آمده اند از قدرت و سلاح برای اصلاح استفاده کنند بلکه ابتدا از برهان و دلیل و منطق بهره می بردند. کما اینکه خداوند در آیه ی دیگری می فرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۲] لام در لَقَدْ ممکن است لام قسم باشد و فعل قسم مقدر بوده باشد. خداوند در این آیه می فرماید: که همراه انبیاء کتاب و میزان فرستاده است. شاید مراد از میزان، عقل انسان و فطرت باشد زیرا انسان به وسیله ی عقل است که می تواند حق و باطل را بشناسد.
بله اگر انبیاء دیدند که مردم علیه آنها قیام می کنند آنها نیز باید از خود دفاع کنند به همین دلیل است که خداوند در ادامه می فرماید: ﴿وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیز﴾ یعنی از آسمان آهن را نیز فرو فرستادیم که در آن بأس و قوه و قدرت است. شاید مراد از آیه این باشد که انبیاء در ابتدا از منطق استفاده می کنند و اگر دیدند که منطق کارگر نیست در آن صورت از شمشیر آهنین استفاده می کنند.
رسول خدا (ص) نیز گروه های مختلفی را برای تبلیغ اسلام و قرآن به سوی قبائل می فرستاد. در یکی از این مأموریت ها، افراد بی ایمان، چهل نفر از مبلغین قرآن را سر بریدند. آیا رسول خدا (ص) همچنان باید دست روی دست می گذاشت و اقدامی نمی کرد. عقل حکم به عدم سکوت می کرد و اینجا جای لا اکراه فی الدین نبود.
در آیه ی مورد بحث از سوره ی احزاب نیز ده هزار نفر را می بینیم که مدینه را محاصره کرده اند. اولین ضربه ای که به آنها وارد شد به قتل رساندن عمرو بن عبدودّ بوده است که به دست امیر مؤمنان علی علیه السلام به قتل رسید. این کار ترس را بر کفار مستولی کرد.
در مدینه ی منوره سه اقلیت وجود داشت که ابزار قدرت های بزرگ بودند. یکی بنی قینقاع بود که به یک زن مسلمان جسارت کردند و بر خلاف ذمه عمل نمودند و رسول خدا (ص) نیز همه را اخراج کرد و آنها به شام رفتند.
قبیله ی دومی هم با رسول خدا (ص) به نزاع برخاستند و خواستند حضرت را ترور کنند که رسول خدا (ص) آنها را نیز بیرون کرد.
در مدینه فقط قبیله ای از یهود به نام بنی قریظه باقی مانده بود که قلعه ای در منطقه ای خوش آب و هوا و در ارتفاعات داشتند. آنها علیه پیغمبر اکرم (ص) اقدامی نکرده بود و همچنان در مدینه بودند ولی در اثناء جنگ احزاب، یهودان خیبر که با قریش بودند مخفیانه به قلعه ی بنی قریظه آمدند. رئیس قبیله که فردی به نام اسد بود اجازه نداد که درب را باز کنند. آنها به اسد گفتند مگر ما از نام تو می ترسیم، ما پیغامی برای تو داریم. آنها با این حیله اسد را متقاعد کردند که اسد درب را باز کند. حیی بن اخطب که از یهودیان خیبر و دیگران وارد قلعه شدند و به اسد گفتند: ده هزار لشکر از شرق و غرب شبه جزیرة العرب آمده اند که کار پیغمبر خاتم را یکسره کنند و تو هم با ما همراه باش. اسد قبول نکرد و گفت ما با این فرد هم پیمان شده ایم و او نیز تا به حال به پیمان خود عمل کرده است. در هر حال، آنقدر یهودیان خیبر اصرار کردند که اسد پیمان نامه را پاره کرد. در اینجا بود که وسط مدینه، جایگاه دشمن شده بود.
رسول خدا (ص) آگاه شد که قبیله ی بنی قریظه فریب خیبریان را خورده و پیمان خود را شکسته اند در نتیجه دو افسر از افسران عالی رتبه ی خود به نام سعد بن معاذ و سعد بن عباده را به سوی بنی قریظه فرستاد تا وضعیت را بررسی کنند. آنها اسد را صدا زدند ولی دیدند که او دیگر با آنها دوست و همراه نیست و متوجه شدند که او پیمان را شکسته است. آنها به سوی رسول خدا (ص) برگشتند و از آنجا که در سابق، آن چهل قاری قرآن را قبیله ی ابا الوقارة سر بریده بودند آن دو که می خواستند خبر را مخفیانه به رسول خدا (ص) برسانند به حضرت عرض کردند: ابا الوقارة و حضرت متوجه منظور آنها شد ولی کسانی که نزد حضرت بودند متوجه نشدند. رسول خدا (ص) با شنیدن آن خبر، با گفتن الله اکبر، پیروزی را به مسلمانان نوید داد. رسول خدا (ص) بخشی از نیروهای خود را به سمت قلعه ی بنی قریظه فرستاد تا مبادا یهودیان در وسط مدینه متعرض اهل مدینه شوند. آنها در کوچه های مدینه شعار الله اکبر را سر دادند تا زنان و کودکان دلگرم شوند و بدانند که سربازان اسلام در همه جا حضور دارند. این موجب شد که یهودیان بنی قریظه از قلعه خارج نشوند و جنگ داخلی را شروع نکنند.
بعد که آن ده هزار نفر از لشکر احزاب (بعد از وزیدن طوفان) فرار کردند و از منطقه خارج شدند، یهودیان پیمان شکن بنی قریظه بی یار و یاور در داخل مدینه باقی ماندند. درب قلعه را بستند و بیرون نمی آمدند. رسول خدا (ص) نماز ظهر را خواند و به مسلمانان دستور داد که نماز عصر را در کنار قلعه ی بنی قریظه بخوانند. یهود که به مال دنیا وابسته بود دید که لشکر عظیمی از اسلام به سمت آنها رهسپار است و ترس آنها را فرا گرفت. آنها مدتها در قلعه بودند و از رسول خدا (ص) درخواست مذاکره کردند. ابو لبابه از طرف رسول خدا (ص) برای مذاکره نزد یهودیان رفت و اشتباهی را نیز مرتکب شد در نتیجه خود را به ستونی بست و گفت تا رسول خدا (ص) من را نبخشد من از این ستون جدا نمی شوم. بالاخره بنی قریظه گفتند که ما احتیاج به قاضی داریم و سعد بن معاذ که با آنها رفاقت داشت را انتخاب می کنیم و او هرچه بگوید قبول می کنیم. سعد نیز بر اساس تورات بین آنها قضاوت کرد. در تورات آمده بود که مردان آنها باید کشته و زنان آنها باید اسیر شوند در اینجا است که خداوند در سوره ی احزاب می فرماید:
﴿وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصیهِمْ وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَریقاً﴾[۳]
یعنی خداوند آن کسانی از بنی قریظه که یهود و اهل کتاب بودند و کفار را کمک کردند را از صیاصی یعنی قلعه ها و حصون خود پائین کشید و در قلب آنها ترس را غالب کرد زیرا آن ده هزار نفر که پشتیبان آنها بود را از آنها دور کرد و آنها بی یار و یاور شدند. ظاهر به معنای کمک کردن است.
سپس می فرماید: ﴿فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَریقاً﴾ یعنی شما ای مسلمانان بعضی از آنها یعنی مردان آنها را کشتید و بعضی را که زنان آنها بودند اسیر کردید.
بعد می فرماید: ﴿وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیراً﴾[۴]
یعنی خداوند زمین ها و خانه ها و اموال آنها را به شما داد و همچنین زمینی از آنها را به شما داد که پای شما به آنجا نرسیده بود. این خبر از آینده است یعنی در آینده چنین زمینی را به شما خواهد داد و مراد از آن زمین خیبر است.
سپس خداوند در خاتمه می فرماید: وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیراً ذکر صفت قدرت برای این است که اینجا جای اعمال قدرت است.
[۱] احزاب/سوره۳۳، آیه۲۵.
[۲] حدید/سوره۵۷، آیه۲۵.
[۳] احزاب/سوره۳۳، آیه۲۶.
[۴] احزاب/سوره۳۳، آیه۲۷.