به گزارش خبرگزاری مهر به نقل اکتوالیته، ایوان ژابلونکا که پیشتر با دریافت جایزه «لو موند» برای «لاتیتیا و پایان بشر» تجلیل شده بود، این بار برای همین رمان از انتشارات ترشهلود به عنوان برنده جایزه معتبر مدیسی ۲۰۱۶ انتخاب شد.
این نویسنده که در تاریخ ۷ سپتامبر یعنی کمتر از دو ماه پیش برنده چهارمین دوره جایزه «لوموند» شده بود، چهارشنبه (سوم نوامبر) جایزه مدیسی را دریافت کرده است. وی در رقابت با شماری از نویسندگان که به عنوان فینالیست این رقابت انتخاب شده بودند به عنوان برنده امسال انتخاب شد.
ناتاشا آپانا برای «خشونت گرمسیری» از گالیمار، دنیس میشلیس برای «پسر خوب» از انتشارات نوتابیلیا و سلین مینارد برای «بازی بزرگ» از انتشارات شورز از دیگر فینالیستهای این رقابت بودند.
«لاتیتیا و پایان بشر» که در میان دیگر آثار داستانی فینالیست موفق به کسب این جایزه شد؛ کتابی غیرداستانی و سختخوان است که فراموش کردنش هم البته دشوار است. ژابلونکا در این کتاب به نوآوری جامعهشناسانه در قالب ادبی پرداخته و با استفاده از داستانهای کلاسیک و مدرن این کتاب را خلق کرده است تا محدودیتهای انسانی را تصویر کند. او با معرفی یک دختر مفهموم قربانی و جلاد را تفسیر میکند و کتابش را با الهام از یک ماجرای واقعی نوشته است تا نشان دهد دختری که قبلا قربانی بود چگونه خود قربانیان دیگری آفرید.
وی در این باره در گفتوگویی شرکت و نظراتش را بیان کرده است:
* چطور اثری تاریخی میتواند به دریافت جایزه ادبی منجر شود؟
این جایزه مرا خیلی خوشحال کرد، مایه شگفتی من شد. در ابتدای قرن بیستو یکم چنین داستانی ساخته شد تا در کنار ادبیات عمل کند. امروز داستان آنقدر قدرت پیدا کرده تا بتواند تجربیات را منتقل کند. روایتسازی کند، چشماندازها را تغییر دهد، فضایی جدید خلق کند، فرمهای جدید ابداع کند. این جایزه کمک میکند تا نشان دهد چطور تاریخ به ادبیات معاصر تعلق دارد.
در عین حال علوم اجتماعی تنها در ادبیات خلاصه نمیشوند، اما میتوانند فرمی جدید پیدا کنند. از یک متن میتوان به تاریخ، علوم اجتماعی، جغرافی، علوم سیاسی و انسان شناسی رسید. اما برای من آنچه اهمیت دارد این است که همه اینها میتواند در ادبیات تبلور پیدا کند. خود نوشتن یک تحقیق است و راهی برای رسیدن به درک از طریق نوشتن.
* شما از «لوموند» هم جایزه گرفتید. چه ارتباطی با این روزنامه دارید؟
از وقتی ۱۵ سال داشتم «لوموند» میخواندم. من با همین نشریه توانستم دنیا و جامعه را بشناسم. این روزنامه بود که مرا به آنچه امروز هستم بدل کرد. اغلب در وجود خودم یک گزارشگر یا خبرنگار پیدا میکنم. اما اکنون یک تاریخدان در وجودم زندگی میکند. زندگی او، سوالاتش و منابعش همه به امروز تعلق دارد تا بتواند از این طریق دیروز را بشناسد.
* مهمترین عاملی که موجب شد تا «لاتیتیا» را بنویسید چه بود؟
برای این که جدا از همه استانداردهاست. از نظر جنایی، از نظر واقعیتها... باید هفتهها سعی کنیم تا بتوانیم لاتیتیا را بشناسیم. کتاب من بر خبر این واقعه که سارکوزی دستور بررسی آن را داد، تمرکز ندارد بلکه ماهیت جنایت را بررسی میکند چطور میشود که یک دختر جوان خودش به یک جانی بدل میشود. یک دختر، یک نوجوان، یک دختر جوان چطور میتواند در این مسیر قرار بگیرد.
* چقدر به عنوان یک موضع با آن عادلانه برخورد کردید؟
تاریخ اغلب از زاویهای انتزاعی نوشته میشود. باید محقق خارج از موضوع باشد. اما پیش از تاریخنگار بودنم انسانی در میان دیگر انسانها هستم. من یک محقق هستم و بین امروز و دیروز قرار دارم. من «لاتیتیا» را به عنوان یک تاریخنگار و یک نویسنده دنبال کردم. اما در عین حال به عنوان پدر سه دختر، به عنوان یک شهروند درباره جامعهمان، و به عنوان یک مرد باید به بررسی رنجی که او کشید توجه میکردم. خواهرش، مادرش، باید به هه آنها نگاه کرد.
جسد این دختر ۱۸ ژانویه ۲۰۱۱ و در حالی که ۵۰ متر دورتر از خانهاش ربوه شده بود پیدا شد. چند هفته طول کشید تا جنازه او که ربوده شده، خفه شده و چاقو خورده بود پیدا شود. نیکلا سارکوزی دستور رسیدگی فوری به پرونده را داد. او ۱۸ سال داشت و این رویداد به موضوعی ملی بدل شد. رییس جمهوری هیات داوری را به دلیل نیافتن عامل این قتل سرزنش کرد. نویسنده در این کتاب همه عوامل انسانی اطراف را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که او در خانه خود نیز قربانی بود. قاتل او در نهایت پیدا شد، او مرد جوانی بود که از تجاوز به مادرش در ۱۵ سالگی، متولد شده بود.