مجله مهر: مجسمههای زنده با صورتهای خاکستری که انگار حمام رنگ گرفتهاند. این اولین تصویری است که از سیلورمنها یا «مردهای نقرهای» به ذهن ما خطور میکند. آدمهایی که احتمالاً آنها را در حاشیه نمایشگاهها و جشنوارهها زیاد دیدهایم و زیاد آنها را با مجسمه اشتباه و شاید یکیدو باری هم با آنها عکس گرفته باشیم. هنری که نه سالی است وارد ایران شده و حالا حسابی شناخته شده است. اما داستان این مردهای رنگی صامت چیست؟ دنیای سیلورمنها چه شکلی است و به چه قیمتی حاضر میشوند سراپا رنگی بشوند و بدون هیچ کلامی مثل یک مجسمه ساعتها بیحرکت در جای خود بایستند؟ دنیای مردهای نقرهای پر از سؤالات کوچک و بزرگی است که احتمالاً شما هم با آنها مواجه شدهاید. در این گزارش میخواهیم سرکی بکشیم به دنیای دو نفر از این آدمها و در آخر هم با «ابوالفضل همراه» کسی که این هنر را بهصورت رسمی وارد ایران کرد، صحبت میکنیم.
داستان اول/ سیلورمن ۲۶ساله/ دوست دارم کارگردان شوم
من عشق سینما بودم
«حسن منصوریفرد» ۲۶ ساله و متولد بندر امام خمینی خوزستان است. دیپلم ریاضی دارد و هشت سال است که به قول خودش تئاتر کار میکند. به خاطر علاقهاش به فیلمسازی و کارگردانی به تهران میآید و در کانون فیلمسازان جوان، فیلمسازی میخواند. اوایل هم تئاتر کودک کار میکند تا اینکه کمکم در تئاتر نقرهایرنگ میشود. «از ۱۲ سالگی عشق سینما بودم و از کودکی فیلم زیاد میدیدیم، از همانجا عاشق بازیگری شدم؛ تا اینکه در ۱۹ سالگی به تهران آمدم و از سال ۸۷ سیلورمن شدم. من عشق بازیگری و تئاتر بودم و اولین بار که با این قضیه مواجه شدم، دروغ نگویم شوکه شدم ولی بعداً خودم را با آن وفق دادم و سعی کردم حرفهای برخورد کنم.»
گریم سنگین سیلورمنها
شاید سختترین قسمت کار مردهای نقرهای گریم سنگین آن باشد؛ گریمی که از بازیگران دستکم یک ساعت وقت میگیرد. «آماده شدن ما تقریباً یک ساعت طول میکشد. اوایل گریمور داشتیم؛ اما الان مجبوریم خودکفا باشیم. (با خنده) اوایل گریم ما را خیلی اذیت میکرد و خارش پوست داشتیم اما کمکم بهجایی میرسد که دیگر حسش نمیکنیم.» درباره دلیل معروف شدنشان به سیلورمن و انتخاب رنگ نقرهای هم میگوید: «رنگ نقرهای اول به خاطر جذاب بودن آن است و دلیل دیگر هم به دلیل خنثی و بیطرف بودن آن است و اینکه به رنگ هیچ پرچم و کشور و عقیدهای نیست.»
سیلورمنها پیام دارند
حسن معتقد است پشت کار سیلورمن ها فکر و ایده وجود دارد و آنها آمدهاند تا به آدمها تلنگر بزند برای بیشتر فکر کردن. «اولین باری که سیلورن شدم، در نمایشگاه رسانههای دیجیتال بود. ما تقریباً یک ماهی برای آن تمرین کردیم و چون نمایشگاه درباره رسانههای دیجیتال بود، پزهای ما هم درباره رسانههای نوین بود. آن موقع دو مرد نقرهای و طلایی داشتیم که دست یکی از آنها تلفن همراه، هدفن و .. بود و دیگری یک آدم قدیمی بود که تار و کمانچه در دستش بود. بهگونهای میخواستیم تقابل این دو نگاه و تنهایی آدم عصر دیجیتال را نشان دهیم و من از همینجایی از سیلورمن خوشم آمد که پشت آن ایده و هنر وجود داشت. در این چندروزه هم که در نمایشگاه مطبوعات بودیم، میخواستیم المانی از دفاع مقدس را نشان دهیم و میخواستیم از این راه یادی از شهدای خبرنگار دفاع مقدس بکنیم.»
کار ما فصلی است
آقای منصوری فرد میگوید که این کار در ایران موقت است و امنیت شغلی ندارد. «کار ما در ایران فصلی است و برای همین نمیشود بهعنوان یک کار دائمی به آن نگاه کرد. درآمد ما هم بستگی به نوع قرارداد دارد. روزمزد، پروژهای یا حتی ماهانه. درآمد ما بهصورت پروژهای مناسب است؛ اما این درآمد در صورتی راضیکننده است که مستمر باشد. برای همین در کنار آن، تدوین و بازیگری انجام میدهم و در حال حاضر هم در سریالی در شبکه سوم سیما بازی میکنم.»
وقتی فهمید مجسمه نیستم، سکته کرد!
بیشتر خاطرات عجیب او از این کار به واکنشهای مردم برمیگردد؛ وقتی هیچ تصوری از این آدمهای سرتاپا رنگی نداشته و گاهی آنها را با مجسمه اشتباه گرفتهاند. «واکنش مردم اوایل خیلی عجیب بود و شک داشتند که این آدم است یا مجسمه؟ و از هر راهی مانند دست زدن به چشم ما یا قلقلک دادن دنبال این بودند که بفهمند ما آدم هستیم یا نه؟ پنج سال اول خیلی سختی کشیدیم. از فحش و بدوبیراه گرفته تا دعوا و زدوخورد. معمولاً در برخورد اول فکر میکردند ما مجسمه هستیم و وقتی متوجه میشدند که نه ما زنده هستیم، میترسیدند و گاهی فحش میدادند. مثلاً یکبار پیرزنی سالها پیش قشنگ با من چهره به چهره شد تا ببیند من واقعی هستم یا نه؟ پسرش هم از آن سمت میگفت: مادر بیا این مجسمه است! در این لحظه من ناخودآگاه شروع کردم به پلک زدن و این خانم که فکرش را نمیکرد، از ترس تا مرز سکته قلبی رفت و من هم نمیتوانستم طرف او بروم و بگویم ببخشید. اینجور مواقع از قالب مجسمه بیرون میآییم؛ اما باز حرف هم نمیزنیم.»
واکنش مردم اوایل خیلی عجیب بود و شک داشتند که این آدم است یا مجسمه؟ و از هر راهی مانند دست زدن به چشم ما یا قلقلک دادن دنبال این بودند که بفهمند ما آدم هستیم یا نه؟ ما چون همیشه ساکت هستیم، یک علامت سؤال بزرگ برای مردم ایجاد میکنیم.مرد نقرهای حتماً نقرهای نیست
آقای منصوری فرد میگوید لزومی ندارد که سیلورمن حتماً نقرهایرنگ باشد یا حتماً حرکات شکسته و روباتیک انجام دهد؛ اما حتماً باید صامت باشد تا برای مخاطب سؤال ایجاد کند. «ما چون همیشه ساکت هستیم، یک علامت سؤال بزرگ برای مردم ایجاد میکنیم. بعضی فکر میکنند چون گریم سنگینی داریم، حرف نمیزنیم؛ اما سکوت ما به این دلیل نیست. ما عمداً سکوت میکنیم چون اولاً این ذهنیتی که برای مردم ساختیم با حرف زدن فرومیریزد. در ثانی این سکوت باعث میشود که مردم نسبت به ما کنجکاو شوند و فکر کنند که این کیست و هنرش چست و اصلاً چه میخواهد بگوید؟ و هنوز هم این سؤالات وجود دارد و برای همین سؤالها معمولاً ما یک دستیار همراه خود داریم که به مردم و رهگذران پاسخ میدهد تا بار جواب دادن به سؤالات مردم از دوش ما برداشته شود.»
مردمی که میخواهند ما را بخندانند
بااینکه در برخورد با مردم، خاطرات خیلی خوبی ندارد؛ اما خاطرات بانمک او هم کم نیستند. «واکنش بانمکی که از اکثر مردم میبینیم این است که بااینکه میبینند ما به حالت مجسمه درمیآییم، باز احساس میکنند ما مجسمهایم و هیچگاه نمیخواهند باور کنند ما هم آدم هستیم. یکبار در برج میلاد بودیم و یک بنده خدایی حدود ۳۰ الی ۴۵ دقیقه تلاش کرد که مرا بخنداند. من آن موقع عینک آفتابی به چشم داشتم و من فقط ده دقیقه اول به او نگاه میکردم و از آن موقع به بعد به درودیوار نگاه میکردم. حتی موقع استراحت من شده بود؛ اما به خاطر این آقا در حالت مجسمهای خود باقی ماندم. تا اینکه بعد از مدتی دوستانش از راه رسیدند و دیدند که هنوز در حال تلاش برای خنداندن من است. یکی از دوستانش گفت من خودم میخندانمش! بعد از کلی تلاش، من با دوست سومشان که هیچ تلاشی نمیکرد، دست دادم و شروع به خندیدن کردم. هر سه نفر از این حرکت من شوکه شده بودند.»
آقای منصوریفرد میگوید تا روزی سیلورمن میداند که این کار وجه هنری بودن خود را حفظ کند. «من از روز اولی که وارد هنر شدم، کارگردانی را دوست داشتم و این شغل را هم دوست دارم؛ چون برای هنر آن را انجام میدهم و روزی اگر از حیطه هنر خارج شود، دیگر انجامش نمیدهم.»
داستان دوم/ سیلورمن ۱۸ ساله/ در ایستادن و پلک نزدن رکورد زدم
سیلورمن ۱۸ ساله با چهار سال تجربه!
«مهران مومیوند» فقط ۱۸ سال دارد و جالب است بدانید از ۱۴ سالگی وارد این کار شده است. مهران برخلاف حسن باعلاقه وارد این کار شده و تا آخر عمر هم میخواهد سیلورمن باقی بماند. درسش را در هنرستان نیمهکاره رها کرده و سراغ نقرهای شدن آمده است. «چهار سال پیش خیلی اتفاقی با این کار آشنا شدم. اولین بار یکییکی از بازیگران دوستام که سیلورمن بود، مریض شد و نتوانست سر اجرا برود؛ برای همین به من گفت که بهجای او برای اجرا بروم و تنها چیزی که من خواست این بود که لباس بپوشم و روی صندلی بشینم و هیچ کاری هم به مردم نداشته باشم. حدود یک ساعت این کار را انجام دادم. بعدازاین یک ساعت علاقه شدیدی به این کار پیدا کردم.»
خانوادهام در خانه حبسم میکردند
مهران بارها میگوید که این کار را دوست دارد و عاشقانه آن را دنبال میکند و به قول خودش با آن وارد دنیای دیگری میشود؛ البته از دلایل علائقش چیزی نمیگوید و مدام میگوید: «باید اینکاره بشوید تا جذابیتهای آن را متوجه بشوید.»
مهران میگوید که اوایل خانواده روی خوشی به او نشان نمیدادند؛ اما الان از او حمایت میکنند. «خانواده بهشدت با من مخالفت میکردند و ازآنجاییکه برای آن خیلی وقت میگذاشتم و پول خرج میکردم، اجازه نمیدادند از خانه بیرون بیایم ؛ اما الان جوری شده که به من افتخار میکنند. آن موقع خیلی شناختهشده و حرفهای نبودم؛ اما الان موفقیت زیادی کسب کردم و بهعنوان هنرمند مرا قبول کردهاند.»
مردم حالا دیگر سیلورمن ها را میشناسند؛ اما قبلاً به شکلی بود که کلی اذیت میکردند تا ما را به حرف بیاورند یا بخندانند. برای همین یکبار درنهایت روی من آب جوش ریختند! یا در یک موقعیت دیگر با سوزن به جان من افتادند؛ اما بازهم واکنشی نشان ندادم. من وقتی در این قالب میروم، بمب هم کنار من بترکد، تکان نمیخورم.به خاطر تکان خوردنم یک خانم راهی بیمارستان شد
مهران برخلاف آقای منصوری خیلی معتقد نیست که پشت این کار پیام خاصی وجود داردو میگوید این کار صرفا تبلیغاتی است؛ اما مثل او خاطرات زیادی دارد از واکنشهای عجیبوغریب مردم. «بعضیها تعریف میکنند، بعضیها هم نگاه عاقل اندر سفیه دارند. البته در تهران برای مردم عادی شده است؛ اما مثلاً در یک اجرایی در شهر مشهد وسط یک کار تکان خوردم و همین باعث شد یک خانم دو ماه در بیمارستان بستری شود! مردم حالا دیگر سیلورمن ها را میشناسند؛ اما قبلاً به شکلی بود که کلی اذیت میکردند تا ما را به حرف بیاورند یا بخندانند. برای همین یکبار درنهایت روی من آب جوش ریختند! یا در یک موقعیت دیگر با سوزن به جان من افتادند؛ اما بازهم واکنشی نشان ندادم. من وقتی در این قالب میروم، بمب هم کنار من بترکد، تکان نمیخورم.»
چهار ساعت پلک نزدم؛ ۱۲ ساعت تکان نخوردم
اوضاع کسبوکار در این هنر فصلی است و گاهی خوب و گاهی بد است. «بعضی مواقع هست که یک ماه پشت سر هم اجرا داریم و یک ماه اصلاً هیچ اجرایی نداریم. مثلاً در نمایشگاه مطبوعات امسال فقط برای دیده شدن آمدم و هیچ درآمدی دریافت نکردم. ما گروهی داریم به اسم آدم نقرهایهای خورشید که هشت ماه است در این گروه حضور دارم و سرپرست گروه هستم.»
کار اصلی مهران، نجاری است و سیلورمنی را هنر خود میداند. سیلورمن جوان میگوید حالا دیگر تعداد مردهای نقرهای زیاد شده و دنبال طرحهای جدیدی برای سیلورمن های گروه خودش است و قبلاً هم خلاقیتهایی مثل راه رفتن را به کار اضافه کرده است. قبل از اینکه مصاحبه تمام شود، میگوید رکوردهای مرا هم بنویسید: « چهار ساعت پلک نزدن و ۱۲ ساعت فیکس ایستادن!»
داستان سوم/ آقای سیلور من ایران/ سیلورمن را در ایران بازسازی کردم
آقای سیلورمن ایران کیست؟
«ابوالفضل همراه» آقای سیلورمن ایران است که در سال ۸۶ بهصورت رسمی با گروه «مجسمههای نمایشی ایران» این هنر را به نام خود ثبت کرد. از او درباره خاستگاه این هنر میپرسیم تا در جواب بگوید: «سیلورمن ریشه اش بر می گردد به پانتومیم یا همان میم که نوعی نمایش بیکلام است. اصل این شیوه در ۲۵۰۰ سال پیش و در یونان انجام میشده با این تفاوت که در آن با حرکات فراوان و رقص و غیره بوده....ولی هنگامی که پانتومیم در ۱۶۰ سال قبل و در فرانسه شکل گرفت، شاخه ای از آن مشتق شد که نام خاصی نداشت و بیشتر برای سرگرم کردن مردم و دست انداختن آنها باب شد و احتمالا بعدها از آن به نوعی به عنوان تیزر نمایشهای پانتومیم استفاده شده است تا اینکه پس از جنگ جهانی دوم و رونق گرفتن بحث توریسم در کشورهای اروپایی تعدادی از هنرمندان پانتومیم کار از این شیوه به عنوان روشی برای درآمد زایی استفاده نموده و چون بیشتر توریستها با دلار خرج و مخارجشان را تامین می کردند و به این بازیگران نیز دلار می دادند به «یک دلاری» معروف شدند. البته ابتدا در جریان انقلاب فرانسه از این هنر برای اعتراض استفاده میشد؛ اما بعدا حالت تفریحی و سرگرمی به خود گرفت.»
وقتی سیلورمن به ایران میآید
«سیلورمن» به ایران میآید؛ اما سروشکل ایرانی به خود میگیرد. آقای همراه درباره تغییر شکل این مردهای نقرهای میگوید: «من در جشنوارههای تئاتر مختلفی که در خارج از کشور میرفتم این سیلورمنها را میدیدم و مثل بقیه دوستان عکس میگرفتم؛ منتها برایم سؤال بود که آیا در ایران هم میشود این را کار کرد؟ مشکل اینجا بود که به همان شکل نمیشد آن را در ایران اجرایی کرد؛ چون جنبه توریستی ایران خیلی فعال نیست و اگر مثلاً میخواستیم این افراد به تخت جمشید ببریم، خیلی استقبال نمیشد. از طرفی من متوجه شدم که باید در آن کمی تغییر بدهم و به آن مفهوم تزریق کنم و متناسب با آن مفاهیم مدنظر آن را ارائه کنم.»
رونمایی از سیلورمنها در جشنواره رسانههای دیجیتال
در جشنواره رسانههای دیجیتال، برای اولین بار از این سیلورمنها رونمایی و استقبال شد. «آغاز این کار را در اولین جشنواره رسانههای دیجیتال با دو شخصیت طلایی و نقرهای اتفاق افتاد که این شخصیتها بر اساس بایدها و نبایدهای استفاده از رسانههای دیجیتال و جنبه مثبت و منفی آن طراحی و اجرا شد. آن سال خیلی استقبال شد و بعدازآن از طرف ارگانها و سازمانهای مختلفی به من سفارش کار دادند و ازاینجا به بعد در حوزههای مختلفی مثل دفاع مقدس، ۱۳ آبان، راهپیماییها و غیره اجرا کردیم. ازآنجا هم کمکم برای فروشگاهها و افتتاحیهها و مجتمعها تجاری شروع به کار کردن کردیم.»
سیلورمن را با تئاتر ترکیب کردیم
این بازیگر سینما و تئاتر، هنر مجسمههای نمایشی را در ایران بازسازی و با تئاتر ترکیب کرده و به آن داستان و روایت را اضافه کرده است. «ما سعی کردیم این کار را بازسازی کنیم و یکی از کارهایی که انجام دادیم این بود که با نمایش آن را ترکیب کنیم. در این اجرا دو گروه وجود دارند. یک عده همین سیلورمن ها هستند و یک عده هنرمندان تئاتر. در این کار هنرمندان بزرگی مثل «جعفر دهقان»، «حسن جوهرچی»، «رضا توکلی» و «اصغر نقیزاده» با گروه ما همکاری میکنند. یکی از اجراهای ما درباره دفاع مقدس بود به این صورت که این بازیگران خاطرات رزمندگان را بهصورت بازی در بازی بازسازی میکنند و دیالوگ میگویند وسیلورمنها هم تصویر آن خاطره میشوند که در هر مرحله ژست آنها تغییر میکند. علاوه بر این ما بیشتر روی نمایش دینی تمرکز کردیم و امسال هم برای اولین بار یک اجرای عاشورایی داشتیم.»
ماهیت سیلورمن «مجسمه» بودن است
بازیگر فیلم «اخراجیها» دل پری دارد از کسانی که بدون شناختِ درست، وارد میدان شدهاند و با سلیقه شخصی خودشان شروع به کار کردهاند و شکل آن را نادانسته تغییر دادهاند. «من دو سالی به دلایل مشکلات شخصی کار را رها کردم و در همین دو سال تعداد دوستانی که این کار را اجرا میکردند، زیاد شد؛ افرادی که نهتنها آشنایی با آن ندارند که به بدترین نحو ممکن آن را اجرا میکنند. سیلورمنهایی که آواز میخوانند یا میدوند و حرکتدارند. من خیلی افسوس میخورم و حتی بارها به آنها گفتهام بیاید من حاضرم به شما رایگان آموزش بدهم! بچههایی که در این حوزه با ما کار میکنند، اکثراً پارکور کار و هنرمند تئاتر و آموزشدیده هستند و ما فیلترهایی برای انتخاب آنها داریم و دوست داریم کاری که ارائه میشود، ارزش این کار را حفظ کند.»
اولین بار در ایتالیا با سیلورمنها آشنا شدم. در حاشیه یک جشنواره مجسمه شوالیهای دیدم که روی سکویی ایستاده است که ناگهان مجسمه تکان خورد و شمشیرش را بیرون آورد و کنار گردن من گذاشت. به قدری تحت تاثیر قرار گرفته بودم که نزدیک بود سکته کنم. (با خنده) قصه سیلورمنها از همینجا شروع شد.آقای همراه معتقد است ماهیت اصلی سیلورمنها «مجسمه» بودن آنهاست و اگر بخواهیم در آن حرفهای اجرا کنیم، نباید این ماهیت اصلی را از آن بگیریم. «ما شاید داستان و روایت و نقل و قصه را به سیلورمن اضافه کرده باشیم؛ اما هیچوقت ماهیت اصلی سیلورمنی را از او نگرفتیم. سیلورمن یک مجسمه است و زمانی باید تغیر کند که مخاطب را جذب کرده و تازه آنجا ژست خود را تغییر میدهد تا مخاطب را غافلگیر بکند. اصلاً بزرگترین هنر سیلورمن «غافلگیری» است.»
سیلورمنها نمیتوانند تکان نخورند!
از آقای همراه از رکوردهای عجیبوغریب سیلورمنها میپرسم و اینکه این کار چقدر در این کار مهم است که با خنده میگوید: «از بزرگترین سیلورمن های دنیا هم بپرسید که میشود یک شبانهروز یا ده ساعت بهصورت فیکس ایستاد؟ میگویند نه! به لحاظ پزشکی هم امکانپذیر نیست به دلیل اینکه اگر مدتی خون به مغز نرسد، فرد بیهوش میشود. اینجور ادعاها اغراقآمیز و غیرواقعی است. سیلورمن های حرفهای ممکن است مثلاً چهار ساعت روی پا بایستند؛ اما این چهار ساعت فیکس نیست و پزهایی به بدنشان میدهند که خون در بدنشان جریان پیدا کند.»
جذابترین موضوع در این هنر ازنظر آقای همراه «غافلگیری» آن است. امری که از همان ابتدا باعث میشود به آن جذب شود. «اولین بار وقتی برای یک کار نمایش عروسکی به رم ایتالیا رفتم، با سیلورمنها آشنا شدم. در حاشیه یک جشنواره مجسمه شوالیهای دیدم که روی سکویی ایستاده است که ناگهان مجسمه تکان خورد و شمشیرش را بیرون آورد و کنار گردن من گذاشت. نزدیک بود سکته کنم. (با خنده) آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتم که همانجا ماندم تا کار این سیلورمن تمام شود و بتوانم با او صحبت کنم. قصه سیلورمنها از همینجا شروع شد.»