خبرگزاری مهر- گروه هنر- عطیه موذن: «سیانور» این روزها بر پرده سینماهاست و یک عاشقانه سیاسی است که به دوره ای از تاریخ ایران می پردازد که شاید پیش از این یک یا دو فیلم به آن پرداخته باشد. با این تفاوت که این اثر سینمایی ویژگی هایی مستند هم دارد و سراغ شخصیت هایی واقعی از سال های ۵۳ و ۵۴ رفته است که جزو اعضای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوده اند و به دلیل گرایش های مارکسیستی سازمان قصد جدایی و انشعاب را داشتند.
«سیانور» اگرچه اولین فیلمی است که با نوعی ریسک، سراغ به تصویر کشیدن این شخصیت های واقعی می رود و ارتباطات انسانی آنها را محور قرار می دهد اما کمتر به صورت اندیشه ای و دیالوگ های ایدئولوژیک که در آن مقطع زمانی گفتمان این اعضا بوده به روابط عمیق تر ورود می کند. نکته ای که بهروز شعیبی به عنوان کارگردان اثر با مخاطب شناسی مرتبط می داند و بیان می کند پرداختی عمیق تر و ایدئولوژیک ممکن بود در اولین فیلم درباره این دوره از تاریخ مخاطب را گیج کند.
خبرگزاری مهر به همین منظور و به مناسبت اکران این فیلم سینمایی نشستی را با حضور بهروز شعیبی کارگردان و بازیگر، محمود رضوی تهیه کننده، علی صلاحی بازیگردان و آیدین ظریف طراح صحنه و لباس این فیلم برگزار کرد و عوامل از چگونگی ساخت این فیلم سخن گفتند.
در بخش اول این گفتگو که در دفتر سیمای مهر انجام شد شعیبی درباره هدف خود از پرداختن به فیلم «سیانور» با شخصیت هایی اجتماعی در تاریخ انقلاب سخن گفت و اینکه این شخصیت ها در مقطعی تصمیم گرفته اند که از تاریخ حذف شوند اما برای آزادی تفکر در سرزمینشان تلاش کنند. در بخش دوم نیز به شخصیت ها و تیپ ها پرداخته شد و تصویری که از ساواک در این فیلم نشان داده شده است.
در بخش سوم این گفتگو نیز درباره روند داستان و اینکه تا چه حد از مستندات فاصله می گیرد و دلیل ایفای نقش شریف واقفی توسط شعیبی صحبت شد.
با ما بخش پایانی این گفتگو را در زیر می خوانید:
*بخشی از این فیلم که خود شما نقش وی را بازی کردید به مجید شریف واقفی مربوط می شود. این فرد و ویژگی هایی که دارد چقدر برای شما مهم بود و از چه زاویه ای خواستید او را به تصویر بکشید و اصلا شریف واقفی را با چه جزییاتی می شناسید و دوست داشتید کدام وجه او برای مخاطب پررنگ تر باشد؟ چون روایت های مختلفی از این شخصیت شنیده می شود و حتی گفته می شود بعد از جدایی از سازمان به دنبال راه اندازی شاخه اسلامی سازمان بوده است.
بهروز شعیبی: من نمی توانم چندان درباره وی صحبت کنم و بیشتر همان را که به تصویر کشیدم مد نظر بود اما اتفاقی که در سازمان مجاهدین رخ می دهد و استنباطی که افراد مختلف از این افراد دارند روایت های گوناگونی دارد و حتی هر کسی از ظن خود به این ماجرا نگاه می کند. بنابراین من نمی توانم نظر مستقلی در این باره بدهم. درواقع حرف ما همان است که در فیلم نشانش دادیم و ترجیح می دهم در قالب یک گفتگو با کسانی که درباره آن مقطع زمانی تعریف دارند وارد چالش نشوم. با این حال به طور کلی مجید شریف واقفی یکی از اعضای کادر مرکزی سازمان بوده و از نقطه ای به بعد از سازمان بیرون می آید منتها تفکرات اسلامی وی و تفکرات مستحکم مرتضی صمدیه لباف باعث می شود که این دو نفر به همراه چند تن دیگر از اعضای سازمان به یکدیگر نزدیک شوند. البته من اطلاعی ندارم که قرار بوده شاخه اسلامی سازمان را به صورت جداگانه انشعاب بزنند ولی می دانم که این دو سعی داشتند اعضای اسلامی سازمان را هوشیار کرده و به آنها تلنگر بزنند که سازمان مجاهدین آغازی اسلامی داشته است و اینکه امثال محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان و سعید محسن همه از بچه های مسلمان و شاخه ای چریکی بوده اند که زیر نظر بازرگان تربیت شده بودند و ارتباط بسیاری با آیت الله طالقانی داشته اند.
رابطه مجید شریف واقفی و همسرش لیلا برای ما بسیار جذاب تر بود به این دلیل که قرار است بین خود و عقیده شان یکی را انتخاب کنند *فکر می کنم مخاطب نیاز دارد نکات بیشتری از همین انشعاب و ایدئولوژی ها در چنین فیلمی ببیند. درحالیکه در «سیانور» بیشتر به المان هایی کوتاه و مختصر اکتفا شده است و به طور مثال ما خوانده ایم که در دوره تاریخی مذکور افراد و دانشجویان بسیاری به سمت سازمان رفته اند اما هر بار افرادی انگشت شمار را در خانه تقی شهرام می بینیم.
شعیبی: ما در خانه تقی شهرام بیشتر با المان هایی بازی کردیم که شاید در واقعیت به همین شکل وجود نداشته باشد. شاید اگر از تعداد افراد بیشتری بهره می گرفتیم به نوعی نقض واقعیت می شد چون در خانه های تیمی حتی افراد کمتری از تعدادی که ما نشان دادیم جمع می شدند و یا مثلا تعداد کتابی که در خانه تقی شهرام می بینیم شاید به لحاظ واقعیت درست نبود علی رغم اینکه خانه های افراد مرکزی سازمان از امنیت بیشتری برخوردار بود و حتی خانه هایشان به لحاظ وسایلی که داشتند با بقیه متفاوت بود. بنابراین ما با المان ها بازی کردیم و آگاهانه کار کردیم نه اینکه اشتباهی صورت گرفته باشد چون کاملا ویژگی خانه های تیمی را می دانستیم. واقعیت این است که ما هر چقدر می خواستیم به درون قصه مجید شریف واقفی، تفکرات وی و رابطه اش با سازمان وارد شویم با مباحث ایدئولوژیک مواجه می شدیم که شاید برای اولین تجربه که درباره این مقطع و این افراد به تصویر کشیده می شود زیادتر از حد استاندارد است؛ مقطعی که ما حتی خیلی از اسامی را نمی دانستیم و جوانان ما فردی مثل تقی شهرام و یا مجید شریف واقفی را نمی شناسند. بنابراین لازم است که یک فیلم ابتدا ساخته شود و حالا فیلم های بعدی زاویه دید خود را تغییر دهند. من نمی گویم فیلم های بعدی تکمیل کننده «سیانور» باشند چون این فیلم کامل است و مساله ای را خالی نگذاشته است که شما بخواهید در کتاب بخوانید. ممکن است البته مخاطب به دلیل علاقه ای که دوست دارد بیشتر از آن مقطع بداند سراغ کتاب ها برود مثل اینکه فیلمی از گاندی ببینید و بعد بروید کتابی درباره اش بخوانید ولی در نهایت زاویه دید ما در «سیانور» این بود که از یک اتفاق کلی و روابط انسانی در این اتفاق سخن بگوییم. رابطه مجید شریف واقفی و همسرش لیلا برای ما بسیار جذاب تر بود به این دلیل که قرار است بین خود و عقیده شان یکی را انتخاب کنند و یا شخصیت مرتضی صمدیه لباف که محکم پای عقیده خود ایستاده است و بعد از اینکه توسط سازمان تسویه سیاسی می شود باز هم کاملا به اصول خودش پایبند است. به نظرم این انتخاب آدم ها و شیوه ای که در اعتقادات خود دارند جذاب تر بود و اگر قرار باشد به فضای ایدئولوژیک تر بپردازیم ان شاءالله در تجربه های بعدی من و یا همکاران دیگر به این حوزه خواهد بود.
*آقای احمدیان گفته بودند حدود هفت سال روی این فیلمنامه تحقیق کردند. چقدر در بازنویسی ها دچار تغییرات شدید؟
شعیبی: در بازنویسی به لحاظ محتوایی و اطلاعات تغییری داده نشد ولی به لحاظ جذابیت و نوع قصه پردازی من و او خیلی با هم کلنجار رفتیم چون معتقد بودیم این فیلم باید دیده شود. ما نمی خواستیم این فیلم فقط یک سری اطلاعات را سر هم کند و بعد در اکران مخاطب آن را نبیند. مخاطب برای ما بسیار مهم بود و تیم «سیانور» از همان اول این بنا را داشت که این فیلم را مخاطب ببیند نه اینکه تجربه ای داشته باشیم و دیده شدن و یا نشدنش مهم نباشد.
*اختلافاتی در به تصویر کشیده شدن بعضی از جزییات اتفاقات در واقعیت وجود دارد، از جمله اینکه شریف واقفی در اردیبهشت ماه ترور می شود و لیلا زمردیان در روز ترور تا جایی همسرش را همراهی می کند. مرز تغییر در واقعیات و مستندات و دراماتیزه کردن داستان در این فیلم کجاست؟
شعیبی: ما خود را تا جایی که نقض و تحریف تاریخ نباشد آزاد گذاشتیم. به طور مثال برای بیننده ای که فیلم ما را می بیند به لحاظ محتوایی چندان تاریخ وقوع ترور در ۱۶ اردیبهشت مهم نیست ولی روال اتفاقاتی که در این مقطع رخ می دهد و تصمیم گیری های افراد بسیار مهم است. روابط و جزییاتی در شخصیت های واقعی بود که ما اصلا به آنها ورود نکردیم به طور مثال هنگامه که هانیه توسلی نقش وی را بازی کرد شخصیتش برگرفته از چند خانم همچون منیژه اشرف زاده کرمانی و یا فاطمه فرتوک زاده است که در سازمان معروف هستند و زندگینامه های آنها هم موجود است. ولی وقتی خواستیم به قصه بپردازیم به خود جرات ندادیم که اسم او را نگه داریم و گفتیم باید تغییر کند چون ما در حال پردازش قصه خود بودیم. درحالیکه این قصه خیلی از خانم ها در آن مقطع زمانی بود که مجبور بودند بین فرزندشان و سازمان یکی را انتخاب کنند. ما حتی درباره ساواک هم همین کار را انجام دادیم و با اینکه در ساواک دست ما بازتر بود و کسی هم شاید بر ما خرده نمی گرفت اما روی شخصیت هایی که آتیلا پسیانی و مهدی هاشمی بازی می کنند اسم واقعی قرار ندادیم. ممکن بود این شخصیت های واقعی در لحظاتی تصمیم های دیگری گرفته باشند و ما به عنوان کسی که تاریخ را روایت می کنیم وارد آن جزییات نشده بودیم. بنابراین در قصه پردازی دست خود را باز گذاشتیم و امیر فخرا عاشق دختری می شود که در سازمان مجاهدین فعالیت دارد و بعد این رابطه را گسترش دادیم.
*در بخشی از صحبت های خود درباره هانیه به زنانی اشاره کردید که بین فرزند و سازمانشان یکی را انتخاب می کردند. آنچه که ما گاهی در واقعیت درباره این افراد می شنویم این است که چون اکثرا دانشجو واز طبقه متوسط جامعه بوده اند از تفکر و دیالوگ برخوردارند اما ما در این فیلم تنها چند دیالوگ چالشی بین امیر فخرا و هنگامه می شنویم که یکی می گوید تو بچه خودت را هم نتوانستی نجات دهی و دیگری جوابی در این زمینه ندارد درحالیکه این آدم ها روی باورهای خود پافشاری های زیادی داشتند.
شعیبی: ما ملاحظه ای داشتیم و این بود که در سال ۹۵ فیلمی را می سازیم که حرف ها و نظرات مختلفی درباره سازمان مجاهدین و دهه ۵۰ وجود دارد و ما می خواستیم حداقل نظرهای هم نسلان خود را درباره این آدم ها اعلام کنیم و در همان حد جواب بگیریم. اگر قرار بود وارد فضای نقد شویم دیگر این فضا خروجی اش فیلم «سیانور» نمی شد. ما بیشتر خواستیم به اعتقاد نسلی که بعضی از آنها در انقلاب و حتی در جمهوری اسلامی ایران فعالیت کرده اند احترام بگذاریم.
*البته منظور من این بود که آنها در جواب نقدهایی که بیان می شد دلایل ایدئولوژیک بسیاری داشتند که اینجا این دیالوگ ها در سطح می ماند.
اصل اولیه ما این بود که دروغ نگوییم که اکنون در فضای سینمایی و جامعه ما حاکم شده است اما ما معتقدیم دروغ همچنان گناه کبیره استشعیبی: ما نقد خود را هم چندان باز نکردیم چون نقد ما هم می توانست خیلی گسترده تر باشد. تنها یک جمله امیر فخرا می گوید و بعد هنگامه پاسخ می دهد. باید قبول کنید این شخصیت ها از زاویه دید خود حرفی را بیان می کنند و ایده ما در این زمان برای آنها می تواند قضاوت ناعادلانه ای باشد. فکر می کنم وقتی یک ساواکی درباره فضای چریکی حرف می زند مسلما نقدش فضای حکومتی و امنیتی همان دوره را دارد. کسی هم که چریکی است مشخصا استدلال های خود را دارد ولی اگر ما چنین فضایی را در قالب شخصیت های خود گسترده می کردیم قطعا این انگ به ما زده می شد که بهروز شعیبی در سال ۹۵ درباره دوره ای قضاوت می کند که زمان آن گذشته است و این قضاوت به نسل قبل از خودش که می تواند یکی از اطرافیان او باشد اختصاص دارد. گفتگوی آدم ها باید بین خودشان اتفاق بیفتد و نه اینکه من شعیبی بخواهم در سال ۹۵ قضاوتی میان آنها داشته باشم. اصل اولیه ما این بود که دروغ نگوییم که اکنون در فضای سینمایی و جامعه ما حاکم شده است اما ما معتقدیم دروغ همچنان گناه کبیره است.
آیدین ظریف: من باید نکته ای را درباره وقایع مستند و واقعی در این فیلم توضیح دهم. درباره تاریخ ترور شریف واقفی که به آن اشاره کردید باید گفت ما حتی موقعیت مکانی و جغرافیایی ترور را هم گشتیم و پیدا کردیم حتی آدمی را دیدیم که آن صجنه را هنوز به خاطر داشت اما این مکان جذابیتی به لحاظ قاب بندی و سینما نداشت و حال و هوایی که در فیلم به دنبالش بودیم از دست می رفت.
*آقای رضوی چقدر در این فیلم در طراحی صحنه و لباس هزینه شد؟
محمود رضوی: بالغ بر سه میلیارد هزینه کل فیلم بود و فکر می کنم حدود ۲۰ درصد از این مبلغ برای صحنه و لباس هزینه شد.
علی صلاحی: فقط همان سکانس که وحید افراخته و دوستش در خیابان انقلاب در حال راه رفتن هستند و بعد ساواک آنها را دستگیر می کند حدود ۱۰۰ میلیون هزینه در بر داشت.
شعیبی: این سکانس بالغ بر ۱۰۰ نفر از مردم را دارد که لباس پوشیده اند و گریم شده اند و حدود ۵۰ ماشین، اتوبوس قدیمی، کیوسک های تلفن و... دارد.
ظریف: ماشین هایی که ما لازم داشتیم قیمت بالایی داشتند و صاحبانشان اجازه نمی دادند که کسی ماشین ها را بیاورد بلکه با جرثقیل سر لوکیشن می آوردند و شاید حدود ۲۰ جرثقیل در همان لوکیشن بود که این ماشین ها را سر صحنه رسانده بود.
*ضرورت شما برای به کار بردن اینها چه بود چون خیلی وقت ها ما می بینیم که تهیه کننده و کارگردان از عوامل می خواهند با توجه به امکانات قاب و صحنه و دیگر موارد را تنظیم کنند.
رضوی: شاید یک ماشین در این سکانس فقط از جلوی دوربین رد شده باشد اما ما نیاز داشتیم همه این هزینه ها صورت بگیرد تا کار باور پذیر باشد و نخواستیم سمبل کاری کنیم.
ظریف: خلق فضا می طلبید که ما از چنین امکاناتی استفاده کنیم چراکه تهران دهه ۵۰ هم ترافیک داشته است و اگر شما در چنین بازه ای تهرانی می بینید که در آن پرنده پر نمی زند تهران دهه ۵۰ نیست.
*آقای شعیبی شما چطور بازی در نقش مجید شریف واقفی را پذیرفتید؟
شعیبی: مجبور شدم.
*به چه دلیلی مجبور شدید؟
شعیبی: بازی شخصیت مجید شریف واقفی نقش بسیار خوبی بود ولی من معمولا دوست ندارم بازیگری و کارگردانی را با هم انجام دهم و در این کار هم واقعا مجبور شدم.
*فکر می کنم کمی کیفیت کار را کاهش داد و با توجه به ذهنیتی که از چهره شما برای مخاطب بوجود می آورد به تصورش از این نقش ضربه می زند.
شعیبی: این نظر شماست ولی فکر می کنم در این باره باید با آقای صلاحی و آقای رضوی صحبت کنید.
صلاحی: من نمی پذیرم که کیفیت کار کاهش یافته باشد و لازم است نکته ای را در این باره بیان کنم. زمانی که قرار شد خود بهروز شعیبی این نقش را بازی کند خواهر مجید شریف واقفی او را با گریم و لباس در این نقش دید و سر صحنه آمده بود و یک جمله آن زمان بیان کرد که برای ما خیلی جالب بود و این بود که «چقدر حال و فضای آقای شعیبی به برادرم نزدیک است» اینکه این انرژی و فضا نزدیک باشد اتفاق خوب و مهمی برای ما بود. ما با مشورت همه به این نتیجه رسیدیم که چه کسانی در چه نقش هایی بازی کنند.
*در مورد انتخاب بازی ها من فکر می کنم جز چند نفر که شاخص ترین آنها مهدی هاشمی است، می توانستیم انتخاب های دیگری را هم شاهد باشیم، یک مساله مهم هم در بازی اعضای سازمان مجاهدین این است که این شخصیت ها در فیلم در دهه ۵۰ و با توجه به کار و اعتقاد و ایدئولوژی که دارند زیادی شیک و مرتب رفتار می کنند.
صلاحی: ما همه تلاش خود را کردیم که کار باورپذیر باشد ولی شاید همانطور که خود شما هم اشاره کردید این شخصیت ها چون شناخته شده بودند و نوعی ذهنیت را برای مخاطب رقم می زدند این تلقی از رفتار بوجود آمده است. با این حال ما سعی کردیم همه بازیگران نزدیک ترین ها به شخصیت های فیلم باشند.
*به لحاظ چهره یا بازی؟
صلاحی: به هر حال چهره هم عامل تعیین کننده ای بود ولی بازی هم مهم بود. آقای شعیبی هم اشاره کرد که شخصیتی مثل هنگامه تداعی کننده چهار نفر است و نماینده تعداد زیادی از زنان است که در سازمان فعالیت داشتند و این باعث می شود که شخصیت هنگامه چند بخشی باشد. بهنوش طباطبایی برای نقش لیلا زمردیان نیز شباهتی چهره ای داشت و ما سعی کردیم تحقیق و تفحص هایی داشته باشیم تا نقش را به وی نزدیک کنیم.
برای پیدا کردن بازیگر این ۱۰ شخصیت اصلی با حدود ۵۰ بازیگر مذاکره کردیمرضوی: ما برای انتخاب بازیگر به دلیل فیلم هایی که در این زمینه برای مخاطب کلیشه شده بود دچار مساله بودیم و بدون اینکه اغراق کنم برای پیدا کردن بازیگر ۱۰ شخصیت اصلی فیلم با حدود ۵۰ بازیگر مذاکره کردیم. برای نقش مجید شریف واقفی غیر از اینکه با بیش از ۱۰ نفر صحبت شد با سه سوپراستار هم مذاکره داشتیم. ما برای این نقش ها گزینه های مختلفی داشتیم چون می خواستیم اثبات کنیم که در چنین نقش هایی می توان کار متفاوتی کرد. از نقطه ای به بعد با آقای شعیبی صحبت کردم و گفتم بین همه گزینه هایی که تاکنون مطرح شده است او از همه مناسب تر است و از لحاظ فیزیک بدن و بازی بهتر است که تا دو یا سه روز قبل از شروع نقش نپذیرفت و مقاومت می کرد. او اصلا بازی در فیلم را قبول نداشت و به اصرار من و آقای صلاحی این اتفاق رخ داد. شعیبی معتقد است که شعیبی کارگردان با بازیگر متفاوت است و وقتی قرار است کارگردانی کند فقط باید در همین مقام باشد.
صلاحی: من این توضیح را هم بدهم که بازیگرانی را انتخاب کردیم که تاکنون چنین نقش هایی را بازی نکرده بودند و سعی کردیم فقط دیدگاهی را در نظر بگیریم که به باورپذیر بودن کار کمک کند.