به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از طلیعه، دکتر مجید کافی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در دومین هماندیشی روشهای تحقیق در علوم انسانی اسلامی که در مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا برگزار شد، به ارائه نظریه خود پرداخت، وی در مقدمه ارائه خود گفت: به عنوان موضع باید بگویم که مخالف تولید علم هستم چون تولید علم را امری تاریخی و جمعی و اجتماعی می دانم.
وی افزود: نمی توان تولید علم را به یک شخص خاص منتسب کرد. علوم در طول تاریخ به وجود آمده اند و به مرور زمان هویت پیدا کردهاند. اصطلاحاتی چون فیزیک انیشتین و جامعه شناسی نیچه و امثال اینها عبارات درستی نیستند، چون تلاش جمعی را به نام یک نفر تمام می کنند. علم هویتی تاریخی و اجتماعی دارد، لذا می توان گفت که در مقام تحول، امکان تولید علم وجود ندارد ولی امکان تولید یک نظریه و نظریه پردازی ممکن است. راه تحول در علوم انسانی و اجتماعی راه نظریه پردازی است. دولتها و حکومتها در طول تاریخ فقط می توانند مقدمات تحول علوم را ایجاد کنند. آنها نمی توانند خود دست به تولید علم بزنند. انتظاری که از آنها وجود دارد ایجاد زمینه تحقق و فراهم کردن مقدمات است.
کافی در تشریح نظریه خود گفت: نگاه بنده در این نظریه، فلسفه علمی است. دغدغه من در ایجاد نظام معرفتی منسجم که اشکالی به آن وارد نباشد نیست. برخی در توضیح نظام معرفتی خود، به هر سوالی پاسخ می دهند. اما این نظام معرفتی هیچ وقت نمی تواند مسائل اجتماعی را حل کند، لذا دغدغه اینجانب ارائه نظام معرفتی نیست بلکه مسائل اجتماعی است. آنچه که در کف خیابان های جامعه در حال وقوع است. دغدغه بنده به عنوان جامعه شناس، حل آن مسائل است نه طرح نظام معرفتی. نظام معرفتی در وهله اول باید مسائل جامعه را حل و فصل کند.
وی در ادامه گفت: در باورهای علم دینی بر سر خود علم نیز اختلاف است. هرکسی بنا به دریافت خود از معنای علم سعی در تحول آن دارد. دغدغه رهبری در بحث تحول، علومی است که در دانشگاه ها وجود دارد. جدای از تولید علوم، بحث بر سر این است که با علوم اجتماعی موجود در دانشگاه باید چه کرد؟ آیا این اتفاق، اسلامی شدن علوم هست یا خیر؟ با این تفسیر باید ابتدا روشن شود که مراد از علم در این بحثها چیست؟ لذا باید مشخص شود که محل نزاع در بحث تحول علوم کجاست؟
عضو هیات علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گفت: علم معنای مختلفی در روایات دارد. این روایات به چند دسته تقسیم می شوند. یک دسته از این روایات معنای عرفانی دارند، که علم را بصیرت، نورانیت و شناخت متعالی می دانند. دسته دیگر معنای عرفی علم را مورد توجه قرار می دهند. (مثل روایت اطلبو العلم ولو بالصین: علم را طلب کنید حتی اگر در چین باشد.) و روایات دیگری که در این باب از علم بحث می کنند. در نظریه بنده بحث در مورد معنای علم از نگاه روایاتی که علم را مجهول و قفل می دانند و روایاتی که علم را مساله و قابل حل می دانند، همچنین روایاتی که فرایند حل مساله و کشف را بیان می کنند و روایاتی که بحث تحلیل را بیان می کنند مورد بررسی قرار می گیرند. تفکر حاکم در این روایات، با عباراتی چون تفکر تحلیلی، تفکر انتقادی بیان شده است.
وی افزود: در بحث نتیجه نیز با روایاتی که از جنبه ابزاری علم بحث می کنند استفاده شده است. روایتی چون اطلبوالعلم بالاستعماله یعنی علم را با استعمال و کاربرد آن طلب کنید، در نظریه بنده بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. قرار است مدلی از علم ارائه شود که کاربرد داشته باشد. کاربرد این مدل برای استفاده در مباحث اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد. در تحول در علوم انسانی روایاتی که نگاه عرفانی به علم دارند جایی بحث ندارند. این جمله به این معنی نیست که نباید وجود داشته باشد، بلکه در بحث و نظریه بنده خیلی کاربرد ندارد، اما مفهوم عرفی علم که ناظر به بقای اجتماعی است و بحث استعمال علم را مطرح می کند، از مباحثی است که قرار است در جامعه خود آن را گسترش دهیم و جامعه علمی را به سمت آن سوق دهیم.
کافی در ادامه سخنانش گفت: بحث دیگری در روایات وجود دارد، علم نافع و مضر است، لذا آن علمی که قرار است در معنای عرفی و استعمالی استفاده شود باید نافع باشد. بسیاری از علومی که به خصوص در شاخه علوم انسانی در دانشگاه ها مطرح شده و در حال گسترش است، برای جامعه کنونی نافع نیستند. لذا اگر بحث تحول و نافعیت علم در جامعه مطرح شود به نظر می رسد از هر طرح تولید علم دینی مناسبتر است. باید علوم نافع شوند و به تعبیر شهید مطهری، یکی از منظورهای جامعه و افراد آن را برطرف کند. در آثار شهید مطهری هیچ اثری از اصطلاح علم دینی وجود ندارد. شهید مطهری در آثار خود از علوم اسلامی نام برده است ولی منظورش همان بحث علوم حوزوی است، لذا نافع بودن و استعمال علم، مفهوم مورد نظر در نظریه اینجانب است.
وی افزود: معنای دیگری از علم که در منطق بیان شده است، معادل knowledge)) و به مفهوم مطلق آگاهی های انسان است. مطلق به مفهوم موضوعی، روشی و غایت. یعنی هر چیزی که در ذهن انسان می آید، آگاهی است و برخی آن را علم ترجمه کرده اند. مسلماً این معنا از علم مورد بحث در تحول در علوم نیست. علمی که تحت عنوان (knowledge) یا همان تصورات و بدیهیات، جزئیات و کلیات مورد نظر علم دینی نیست و مختص بحثهای فراروشی است. برخی این مفهوم را برای علم دینی مد نظر قرار داده اند که خیلی به غایت تحول علوم انسانی در دانشگاه ها نزدیک نیست.
استاد جامعه شناسی گفت: یک مفهوم دیگر در فلسفه علم وجود دارد که دو معنا را شامل می شود، علومی که مرتبطند ولی مستقل هستند. یکی از این مفاهیم دیسیپلین(Discipline) یا رشته علمی و دیگری ساینس (Science) یا رشته علوم تجربی است. در تحول و اسلامی کردن دیسیپلین خیلی معنا ندارد. موضع گیری که معمولاً آقای کچوئیان و پارسانیا میکنند مبنی بر اینکه باید اندیشه اجتماعی و فلسفه اجتماعی ایجاد کرد از سنخ دیسیپلین است. قبلاً نیز رگه هایی از آن در سنت اسلامی وجود داشت، از فارابی تا کنون مبحثی چون «علم الاجتماع» و «علم و النفس» وجود داشته که دیسیپلین به حساب می آیند، اما آن چیزی که امروز در دانشگاه های ایران وجود دارند دیسیپلین نیستند، بلکه ساینس هستند. معنای ساینس معنایی است که در فلسفه علم مورد نظر است. به نظر می رسد علمی که مشکل ساز بوده و یا با جامعه و فرهنگ ما و همچنین با دین و آموزه های دینی اسلام هماهنگ نبوده مفهوم ساینس است. مفهومی که انحصاراگرا و تقلیلگراست.
وی افزود: بحث مدنطر این است که ساینس قابل تحول است یا خیر؟ آیا ساینس اسلامی می شود یا خیر؟ البته تحول و اسلامی شدن با حفظ هویت. تمام کسانی که می خواستند ساینس را حفظ کنند و آن را اسلامی کنند در نهایت به سمت دیسیپلین غلطیده اند. ماحصل تلاش آنها تبدیل به یک دیسیپلین دینی شده است. لذا شناخت مرز این دو، در ارائه نظریه مهم است. باید با حفظ ماهیت ساینس بتوان آن را متحول کرد. باید با حفظ ماهیت، آن را با آموزه های دینی و فرهنگ خودی هماهنگ و منسجم کرد. در مقوله دیسیپلین، راحتتر می توان آنها را بررسی و حتی تولید کرد، اما در مقوله ساینس دقت بیشتری مورد توجه است.
وی تصریح کرد: یکی از تفاوتهای علم در منطق و علم در فلسفه نوع تعلق جهانی آنهاست. علم در منطق متعلق به جهان دوم و ذهنی بودن است ولی علم در فلسفه علم جهان سومی و بین الاذهانی است. علم در صورتی که بین الاذهانی نشود، تبدیل به جریان نمی شود و هویت علمی پیدا نمی کند. در تعرف فلسفی علم، علم هویت جمعی پیدا کند و به صورت کتاب و مقاله بصورت جهان سومی و بین الاذهانی در آید و در دانشگاه ها مطرح و تدریس شود. چنانچه علم به صورت جریانی درآید می تواند تحول ایجاد کند، البته در بسیاری از جوامع پیشرفته این علوم رو به افول است اما در جامعه ما زنده و پویاست. این علوم در حال تدریس هستند و کارها تحقیقات بسیاری برمبنای آن در حال اجراست، لذا دغدغه اصلی اصلاح و تحول در این علوم است.