به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از طلیعه، علیرضا صدرا عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در نشست وجوه تمایز مکاتب فلسفه سیاسی اسلامی گفت: ما تاریخ و تکوین فلسفه سیاسی و همچنین فلسفه سیاسی در تاریخ را داریم که با یکدیگر متمایز هستند اما اختلاف ندارند. قطعا مکاتب فلسفی سیاسی تحت تاثیر زمان و زمینه های شان هستند اما معلول منطق خودشانند و لزوما به معنای این نیست که معلول زمان شان نیستند بلکه متاثر از زمان خود هستند، یعنی از مسائل زمان به صورت علمی، عملی و عینی تاثیر می پذیرند.
وی با بیان اینکه ما به منطق درونی فلسفه سیاسی می پردازیم، ادامه داد: تاریخ و فلسفه سیاسی سیر متکاملی دارد. گاهی ممکن است در فلسفه به مطلبی هزار سال قبل از اینکه بشر به آن موضوع دست یابد، می رسید اما بعدها به دست بشر به انحراف کشیده می شود درحالیکه درباره علم چنین اتفاقی نمی افتد زیرا دانش شامل جدید و قدیم می شود. فلسفه دارای حق و باطل است و جدید و قدیم در آن نمی گنجد.
صدرا با بیان اینکه مکاتب مهم شامل مشاء، اشراق و متعالیه می شوند، اضافه کرد: مکتب مشاء استدلالی و بر پایه عقل و برهان است و در واقع سیاست نگر است و اشراق بیشتر شهودی است، اما حکمت متعالیه شامل مکاتب مشاء و اشراق است یعنی در جایی که باید حصولی و در جای دیگر حضوری است.
این استاد دانشگاه با اشاره به منطق درونی فلسفه سیاسی افزود: پدیده ها از جمله پدیده های انسانی، اجتماعی، سیاسی و مدنی دارای موارد مختلف معرفتی هستند که شامل واقعیت بیرونی، ماهیت و چیستی و اصل وجودی می شوند و همه بر وجود این سه وجوه توافق دارند. علم کامل آن چیزی است که بتواند این سه وجه یعنی هستی شناسی، چیستی شناسی و چگونگی شناسی را بشناسد. دانشمندان هستی شناسی را همان فلسفه هستی شناسی، چیستی شناسی را معرفت و چگونگی شناسی را به دانش تعریف می کنند.
وی با اشاره به تفاوت مکاتب گفت: در اولویت بندی و امکان شناخت این وجوه در مکاتب اختلاف نظر وجود دارد؛ اینکه واقعیت را می خواهیم مطالعه کنیم یا واقعیت ماهوی حقیقی را یعنی ما ابتدا واقعیت را می شناسیم و بعد به حقیقت می رسیم و یا این موضوع بالعکس است. مشاء معتقد است اول ماهیت درک می شود. بنابراین اصالت با ماهیت است اما متعالیه بر اصالت حقیقت اعتقاد دارد.
صدرا افزود: منظور دانشمندان از حکمت، هستی شناسی و چیستی شناسی به همراه یکدیگر است اما فلسفه به معنای هستی شناسی است. ماهیت هم دارای انواع یقینی، ظنی و توهمی است اما حقیقت دارای حق و باطل است. اگر ما علم را شناخت حقیقی و یقینی واقعیت بدانیم، علم حقیقت واحدی است که مانند نور مشکک می شود اما واحد است. همه انبیاء(ع) توحیدی هستند اما شرایع آنها متفاوت است. حکمت هم همین طور است یعنی سیر واحد اما تکاملی دارد.
مکاتب فلسفی از مکاتب فلسفی سیاسی متمایز هستند
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه مکاتب فلسفی از مکاتب فلسفه سیاسی متمایز هستند، گفت: باید حکمت مدنی را به جای فلسفه سیاسی عنوان کرد زیرا حکمت اعم از فلسفه و مدنی هم اعم از سیاست است. به عنوان مثال علامه مطهری و علامه طباطبایی فیلسوف مدنی هستند اما سیاسی نیستند و به دنبال تشکیل دولت نبودند. حکمت به معنای علم به معنای هستی شناسی، چیستی شناسی و چگونگی شناسی در نظر گرفته می شود. با این پیش فرض حکمت مدنی از فاضلی شروع می شود که جامع ولی اجمالی است. سپس حکمت مدنی مشاء داریم که بعد برهانی و عقلی را باز کرده است.
صدرا ادامه داد: حکمت اشراقی حکمتی شهودی و عرفانی است در حالی که حکمت مشایی تاکید بر عقل و برهان دارد. نگاه در حکمت اشراقی و مشایی عوض می شود نه اینکه موضوع عوض شود و در واقع عقل و نور با هم یکی است. با توجه به حملات مغول جهان اسلام دارای مشکل شده و لازم بود تا از نظر معنوی تغذیه شود.
ولایت جمع عقلانیت و معنویت است
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران اضافه کرد: ولایت جمع عقلانیت و معنویت است زیرا ولی هم عاقل و هم عارف است. مولوی درباره ابوبکر می گوید که با پیامبر در غار حرا بوده و درباره عمر هم او را ساده زیست معرفی می کند اما برای امام علی (ع) می گوید: ای علی که جمله عقل و دیده ای/ شمه ای واگو از آنچه که دیده ای. پس او امام علی(ع) را مظهر عقلانیت می داند.
وی افزود: بعد عقلانی ولایت را سینویه مطرح می کند اما در دوره ملاصدرا جمع می شود و در نهایت امام خمینی(ره) در کتاب های مصباح الهدایه و ولایت فقیه به طور جامع ولایت را مطرح می کند. پس از آن علامه جعفری حیات معقول را مطرح می کند و اگر امروز حاضر بود به حیات متعالی اشاره می کرد. علامه جعفری با توجه به اوضاع آن موقع جهان اسلام به عقلانیت اشاره کرده است اما امروز اگر بود به حیات متعالی تاکید کرد.
صدرا در ادامه گفت: خواجه نصیر حکمت را تجمیع نکرده است بلکه به یکدیگر نزدیک کرده است. حکمت بعد از فارابی به دو شاخه تقسیم می شود و خواجه نصیر آن را موازی یکدیگر قرار می دهد اما ملاصدرا آن را ترکیب می کند و امام خمینی(ره) آنها را تحقق می بخشد و علامه جعفری به حیات معقول می رسد و سابقه آن هم حکمت راستین یونان است که ریشه آن در حکمت جاویدان شرقی و ایرانی است.
وی با اشاره به اینکه پدیده ها طبیعی، انسانی و سیاسی هستند، گفت: پدیده های طبیعی جبری و جسمانی و غریزی هستند اما پدیده های انسانی ارادی هستند و پدیده های سیاسی علاوه بر ارادی بودن، تدبیری هم هستند. پدیده های طبیعی جبری، پدیده های انسانی ارادی و پدیده های سیاسی تدبیری هستند. دولت مدبر و نظام تدبیری است. نظام سیاسی نظامی پویاست و سیاست، حرکت جامعه محسوب می شود.
صدرا در پایان سخنانش گفت: بحث های انسانی ارادی، تدبیری و سیاسی هستند و علوم انسانی به پدیده های ارادی می پردازد و پدیده های تدبیری در آن نمی گنجد. علوم طبیعی به حقیقت و ماهیت نمی پردازد بلکه به واقعیت بیرونی می پردازد اما علوم انسانی به چیستی می نگرد زیرا با انسان سروکار دارد و انسان هم دارای باطن است.