هشتم ربیع الثانی، سالروز میلاد نورانی امام حسن عسکری(ع) است؛ روزی که کلمات و واژگان هم آن را در شعر شاعران آئینی به جشن نشسته اند.

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: امروز، یکی از اعیاد بزرگ شیعه است؛ روز میلاد اباالمهدی، حضرت ابا محمد، حسن بن علی(ع) که این عید بزرگ در شعر شاعران آئینی هم جلوه‌گری می‌کند.

علی اکبر لطیفیان یکی از همین شاعران است که در بخشی از شعر خود، به خانواده حضرت زهرای مرضیه(س) اشاره دارد که باید تمام علی‌زاده‌ها در این خانواده، حسن نامگذاری شوند:

ای جلوه خدایی بی انتها حسن
خورشید روشن سحر سامرا حسن

بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است
نور خدا مکمل توحید ما حسن

امشب عروج زخمی بال مرا ببر
تا سامرا، مدینه، نجف، کربلا؛ حسن

در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زاده ها، حسن

زنجیره ی محبت زهراست دین من
با یک حسین و چار علی و دو تا حسن

سوگند می خوریم خدا لشکری نداشت
روی زمین اگر حسن عسکری نداشت

آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی
یک التماس پشت درم می کند تویی

آنکه در این زمانه ی بی اعتبارها
با یک سلام معتبرم می کند تویی

آنکه برای پر زدن سامرایی‌ام
هرشب دعا برای پرم می کند تویی

آنکه مرا برای خودش خانه خودش
با یک نگاه، در به درم می کند تویی

آنکه تو را همیشه صدا می کند منم
آنکه مرا همیشه کَرَم می کند تویی

شُکرِ خدا گدای امام حسن شدم
خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم

و اما شاعر دیگری که در این مناسبت فرخنده شعر دارد، کمیل کاشانی است که در شعر خود، طلوع امام عسکری(ع) را پیدا شدن تمام حُسن‌ها و دوباره معنا شدن خلقت، می‌بیند:

زمین چشم تماشا شد امام عسکری آمد
بهشت آرزوها شد امام عسکری آمد

هوای سامره گلپوش از عطر نفس‌هایش
گل ایمان شکوفا شد امام عسکری آمد

سروش هاتف غیبی بشارت داد «هادی» را
گره از کار دل وا شد امام عسکری آمد

حسن خوی‌اش حسن روی‌ش حسن بویش حسن مویش
تمام حُسن پیدا شد امام عسکری آمد

چنان پیچید در صبح ازل گلبوی لبخندش
که عقل از شوق، شیدا شد؛ امام عسکری آمد

صفا دارد سرور اهل دل در عالم معنا
بساط سور برپا شد امام عسکری آمد

تجلی کرد در برق نگاهش هیبت حیدر
طلوع مهر زهرا شد امام عسکری آمد

صدای پای او در کوچه باغ زندگی پیچید
حضورش عالم آرا شد امام عسکری آمد

زمان، امشب «کمیل»؛ از شوق سر از پای نشناسد
که «خلقت»، باز معنا شد امام عسکری آمد

و اینک بخشی از شعر یوسف رحیمی را درباره این مناسبت فرخنده به نظاره می‌نشینیم؛ شعری که در فرازهای پایانی، هوای حضرت صاحب‌العصر و الزمان(عج) و جمکران پیدا می‌کند:

به لطف گوشه ‌ی چشم تو، حضرت باران
خدا گشوده روی خلق باب رحمت را

مسیح آل محمد! بزرگ نصرانی
چه خوب دیده کرامات چشمهایت را

چه کودکانه به عزم مصاف می آیند
نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را

ز دشمنان خودت هم دریغ ننمودی
زلال معرفت و زمزم هدایت را

تمام همتت این بود که بفهمانی
به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت را

چقدر گفتی از آن آفتاب پشت ابر
حکایت ولیّ و انتظار و غیبت را

خوشا کسی که دمی غائب از حضورش نیست
حجاب خود نشده بی نصیبِ نورش نیست

شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا
شکوه گنبد زردت، وقار سامرّا

به یُمن مَقدم ات آقا طواف می کردند
تمام ارض و سما در مدار سامرّا

فرشتگان مقرب مسافران تو اند
شهود می چکد از جلوه زار سامرّا

غبار مَقدم ات ای عشق جای خود دارد
که طوطیای نگاهم غبار سامرّا

گرفته قلب من خسته آشیان امشب
در آستان تو، گوشه کنار سامرّا

اگر چه لایق وصل تو نیستم اما
ز دست رفته دلم در جوار سامرّا

به عشق دیدن سرداب می تپد هر دم
دل شکسته دل بی قرار سامرّا

غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است
کنار جاده ‌ی چشم انتظار سامرّا

طلوع می‌کند آخر سلاله ‌ی خورشید
ز راه می‌رسد آخر بهار سامرّا

کبوتر دل من را تو جمکرانی کن
مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن

و این هم بخشی از شعر وحید قاسمی در موضوع میلاد حضرت اباالمهدی(ع) :

ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم
ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم

مطرب بیاورید که تا خط خویش را
از خط پیروان طریقت جدا کنیم

عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم
حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم

خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
یکبار بین میکده امشب دعا کنیم

یک خمره نه؛ دو خمره نه؛ تا یازده رسید
ما آمدیم تا که ز دل عقده وا کنیم

حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست
با ذکر «یا حسن» مس دل را طلا کنیم

وقتی که مرده را، نگهت زنده می کند
باید تو را «مسیح پیمبر» صدا کنیم

تشبیه شب میلاد امام عسکری (ع) به شب یلدا هم از نکته هایی است که در شعر علیرضا خاکساری دیده می‌شود:

دنیای با حضور تو زیباست واقعا
قطره کنار چشم تو دریاست واقعا

شاعر به عشق روی شما خط خطی کند
اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا

در بین واژه های سرودم نزول کن
دفتر بدون نام تو تنهاست واقعا

ای نازنین به یُمن قُدوم مبارکت
امشب قشنگ ترین شب یلداست واقعا

تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان
آری جمال ناز تو زیباست واقعا

تو آمدی حقیقت افسانه ها شَوی
مجنون چشم‌های تو لیلاست واقعا

تو آمدی که عزت و شوکت بیاوری
آری گدای کوی تو آقاست واقعا

خوش آمدی جان جهان و جهان جان
خوش آمدی حضرت آقای مهربان

شور میان هر غزل شاعرانه، تو
زیباترین تغزل در هر ترانه، تو

هستی بدون مهر و محبت که مرده است
عشق بدون چون و چرای زمانه تو

اغراق نیست از همه عالم سرآمدی
یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو

شایسته ی مقام شریف ولایتی
ای جانشین خوب خدای یگانه تو

مملو از خدا شده است؛ شک نمی کنم
قائم مقام حضرت حق، کاویانِ تو

دیوانه ی مرام شما تا همیشه من
ارباب بامروت من در زمانه تو

بر مهر و ماه و شمس و فلک طعنه می زنی
آقای عالمی و اباالمهدی منی

من خاکسار کوی تو، عبد خدایی ام
بچه محله ی تو ام و سامرایی ام

من با نگاه مادرتان محضر شما
مشغول کار و کسب شریف گدایی ام

تو انتهای جاده ی جود و کرامتی
من سائل نگاه تو ام؛ ابتدایی ام

وقتی تو دومین حسن خانواده ای
آری منم به نام نامی تو مجتبایی ام

فرقی نمی کند به خدا؛ نور واحدید
شش گوشه ی تو بوسه زدم کربلایی‌ ام

و پایان بخش این گفتار هم، دو رباعی زیبا از قاسم نعمتی خواهد بود که در یکی از آنها بر ضرورت تبریک این عید مبارک به حضرت مهدی (عج) تاکید شده است:

ره باز کنید، دلبری آمده است
بر شیعه امام دیگری آمده است
در مطلع هشتم ربیع الثانی
میلاد امام عسگری آمده است

ما دیده به راه دلبری مه رو ایم
با باده ی ناب، دیده را می شوییم
در این شب پُرشکوه با هر صلوات
تبریک به صاحب الزمان می گوییم