خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: ۲۰دی۱۳۹۵ در تاریخ تربیتی ایران به یاد خواهد ماند: روزی که استاد فقید دکتر علی شریعتمداری درگذشت. اندیشمندی که در عمر پربار ۹۳ سالهاش کارنامهای چشمگیر بهجا گذاشته و گوشهای از تاریخ تربیت در ایران را در دهههای اخیر شکل داد.
تحصیلات دکتر علی شریعتمداری
استاد فرزانهای که در سال ۱۳۳۲ با احراز رتبۀ اول در رشته فلسفه و علوم تربیتی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دانشآموخته شد و توانست سهمیه بورس را بهدست آورد. وی در سال ۱۳۳۵ با استفاده از این شهریه آموزشی به امریکا رفت و در دانشگاه میشیگان به ادامه تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۳۶ موفق به دریافت مدرک کارشناسیارشد در رشته آموزش متوسطه شد و در سال ۱۳۳۸ در رشته فلسفه و تعلیم و تربیت و برنامهریزی درسی از دانشگاه تنسی دکترای خود را گرفت.
پس از این که دکترایش را گرفت با وجود این که استاد راهنمایش او را به ۱۵ دانشگاه امریکا برای تدریس معرفی کرده بود، به ایران بازگشت و از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴ در دانشگاه شیراز دانشیار شد. سپس به دلیل کنشگریهایش در گود سیاست به زندان پهلوی رفت و از دانشگاه شیراز برکنار شد و به درخواست رئیس دانشگاه اصفهان در سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۸ استاد آن دانشگاه شد و درنهایت از سال ۱۳۵۸ در دانشگاه تربیت معلم تهران که امروز دانشگاه خوارزمی نام گرفته به استادی پرداخت. گفتنی است وی در سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۶ نیز استاد مدعو فلسفه تعلیم و تربیت، دانشگاه ایندیانای امریکا و همچنین در سال ۱۳۴۶ استاد مدعو فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تنسی امریکا بود.
از وزارت آموزش عالی تا ستاد انقلاب فرهنگی
از سوی دیگر وی در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ وزیر فرهنگ و آموزش عالی دولت موقت شد. از سال ۱۳۵۹ به فرمان امام یکی از هفت نفر عضو ستاد انقلاب فرهنگی گردید و از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۹۵ به عضویت شورای عالی انقلاب فرهنگی درآمد. وی همچنین از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۷ ریاست فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران را بر عهده داشت و در سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۹۰ رئیس گروه علوم انسانی این فرهنگستان بود.
جدای از مرور روندی که شادروان دکتر علی شریعتمداری در گود سیاست و مدیریت پشت سر گذاشت و خدمات وافری که چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب انجام داد، اینک باید بیش از پیش کارنامه فکری او را بازکاوید. دکتر علی شریعتمداری بیش از این که در نهاد تعلیم و تربیت ایران اثربخش باشد، بر دانش تعلیم و تربیت در ایران اثر گذاشته و از این راه زمینههای بهبود و تحول در نهاد آموزشوپرورش را مهیا کرده است. خود وی نیز در اینباره میگفت: «من حس میکردم که رشته تعلیم و تربیت ضعیف است و مشکل جامعه ما مشکل تربیتی است». او باور داشت مشکل جامعه ایران، ریشه در تربیت دوانده و مشکل تربیت، ریشه در دانش تربیت دارد و از همینرو است که تمرکزش را به موازات کوشش در نهادهای سیاستگذار علم همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی و فرهنگستان علوم، از یک سو بر پژوهشگری و اندیشهورزی و از سوی دیگر بر پرورش دانشجویان در این رشته میگذارد، دانشجویانی که امروز بسیاری از ایشان استاد شدهاند.
هر چند مرور کامل کارنامه فکری و علمی وی مجال دیگری نیاز دارد و در این روزهای نزدیک به فوت وی چنین مهلت گشودهای در اختیار نیست چرا که به کاوشهای تاریخی نیازمند است اما به منزله درآمدی بر این گزارش اندیشهای باید به چند نکته اشاره داشت:
۱- امروزه پرسش از مرزبندی رشتههای دانش و نسبت هر رشته با رشته دیگر در سپهر دانستهها و یافتههای بشر، پرسش دشواری است که پیش روی پژوهشهای مرتبه دوم دربارۀ دانش قرار دارد. ازجمله این که آیا دانش معناداری بهنام علوم تربیتی وجود دارد؟ هر چند چنین وجودی با دیگر رشتههای دانش در پیوند باشد اما آیا این دانش، وجود جداگانهای خواهد داشت و امکان دارد که به هر اعتباری این دانش را از دانشهای دیگر بازشناخت و جدا ساخت؟
دکتر علیمحمد کاردان در مقدمۀ کتاب معنی و حدود علوم تربیتی که از گاستون میالاره بهفارسی برگردانده، این مناقشه را این گونه روایت میکند: «چنانکه میدانیم در تعریف تعلیم و تربیت، نظرهای مختلفی وجود داشته و دارد. دربارۀ علمیت علوم تربیتی نیز نظرها مختلف بوده و هست و با تحول نظامهای تربیتی، این نظرها نیز دگرگون شده و در آینده نیز ظاهرا خواهد شد» و ادامه میدهد: «مساله علمی بودن و استقلال یا عدماستقلال و توصیفی یا تبیینی بودن علوم تربیتی مطرح بوده و هست و این تشتت آراء و اختلاف نظر در مورد طبقهبندی این علوم نیز وجود داشته و دارد و دلیل این اختلافات نیز در وهلۀ اول پیچیدگی مسائل تربیتی و وسعت آنهاست».
دکتر شریعتمداری در مقام اندیشمندی که میکوشید علوم تربیتی را در ایران شکل و رشد دهد به این مناقشهها توجه داشت. بهویژه در سالهای انتهای دهه ۵۰ و ابتدای دهه ۶۰ که ایران به بازسازی دانشگاه و دانش رو آورد، او ناچار بود از سهم علوم تربیتی در بازتعریف رشتههای دانشگاه پاسداری کند و پاسخ به این نیاز را فراهم سازد و بر همین پایه است که در فصل اول کتاب اصول و فلسفه تعلیم و تربیت مینویسد: «باید توجه داشت که تعلیم و تربیت غیر از روانشناسی است همانطور که مطالعات جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی با تعلیم و تربیت فرق دارند... (اما) علاوه بر تحقیقات روانشناسی، جامعهشناسی و فرهنگی، نظریات مربیان بزرگ و فلاسفۀ تعلیم و تربیت مبنا و اساس عمده کار مربیان را تشکیل میدهد. تحولاتی که در شئون مختلف تربیتی حاصل شده است، مقدم بر همه چیز، نتیجۀ آرا و نظریات مربیان بزرگ است. در اغلب موارد افکار این مربیان، روانشناسان و جامعهشناسان را بهمطالعه دربارۀ امور مختلف وادار نموده است».
اکنون نیز همچنان این پرسش در ایران زنده است و پیشروی سیاستگذاران علم و بهویژه شورای تحول و ارتقای علوم انسانی قرار دارد. دانش تعلیم و تربیت از چه ساختار و گسترهای برخوردار است و از کدام طبقهبندی پیروی خواهد کرد؟
این پرسش به این دلیل جدی است که بهگفته دکتر ایمانی، رئیس کارگروه تعلیم و تربیت شورای تحول و ارتقای علوم انسانی، برنامه جدید این رشته در دوره کارشناسی تحت عنوان یک رشته و با چهار زمینۀ مدیریت آموزشی، تکنولوژی آموزشی، کودکان با نیازهای ویژه و پیشدبستانی و دبستانی ارائه خواهد شد.
روشن است که این تقسیمبندی رشته و گرایشبندیها، دال بر یک نگاه ویژه نسبت به جنس این رشته و نیازهای کشور در این قلمرو است و از همینرو است که برنامۀ دکتر شریعتمداری هنوز زنده است و پرسشها و یافتههای وی جای کار دارد.
۲- پرسش جنجالبرانگیزی دیگری که در حوزه علوم انسانی آشکار میشود، پرسش از بافتگرایی و تاریخمندی یافتههای علوم انسانی است به این معنا که الگوها و نظریهها در این حوزه از دانش بشری به چه میزان امکان شمولپذیری دارد و به چه اندازه در قید و بند زمان و مکان است؟ دکتر شریعتمداری به صورت روشن به این پرسش پاسخ داده و بر اساس همین پاسخ، برنامه پژوهشی خود را پیش میبرد و یکی از برجستهترین کتابهایش را مینویسد.
ایشان در سال ۱۳۶۴ کتاب اصول و فلسفۀ تعلیم و تربیت را نوشت و در آن گوشزد کرد: «اصول تعلیم و تربیت از نظر نگارنده، مفاهیم، نظریهها و قواعد نسبتا کلی است که در بیشتر موارد صادق است و باید راهنمای مربیان، معلمان، مدیران، اولیای فرهنگ و والدین دانشآموزان در کلیۀ اعمال تربیتی باشد». وی همچنین در مقدمۀ کتاب مربیان بزرگ، تاریخ اندیشههای تربیتی که از رابرت اولیچ به فارسی برگردانده است، اشاره میکند که تعلیم و تربیت نیاز مشترک انسانی است و مینویسد: «با مطالعۀ شخصیت آدمی و نیازهای مشترک انسانها در جوامع گوناگون، این حقیقت آشکار میشود که تعلیم و تربیت واقعی در همه جا یکسان و تامینکننده نیازهای اساسی انسان است. با اینکه مراکز آموزشی در کشورهای مختلف، در حدی گسترده، تحت تاثیر فرهنگ جامعه و نیازهای فردی و جمعی افراد قرار دارند، تربیت افراد در هر جامعه از اصولی مشخص پیروی میکند».
او بار دیگر این باور را به این نحو تکرار میکند: «در تاریخ تعلیم و تربیت به مربیان بزرگی برمیخوریم که توانستهاند خود را از نفوذ زمینههای فرهنگی و نیازهای خاص جامعه خود رها سازند و دربارۀ انسان و رشد او و نیازهای اساسیاش به بحث بپردازند».
همانگونه که آشکار است دکتر شریعتمداری چنین امکانی را روا میداند و فروبسته نمیبیند و آثاری که نوشته است نیز براساس چنین رویکردی به نگارش درآمده اما باتوجه به دو مقوله خاتمیت و جامعیت در دین و نقش و کارویژهای که برای دین در نظریهپردازی در علوم انسانی در نظر میگیریم بازاندیشی به این پرسش ضرورت دارد تا به پیراش و والایش پاسخهایی که تا کنون به آن داده شده است، دست یابیم. این پرسش هنوز برای برنامه پژوهشی تعلیم و تربیت اسلامی زنده است و باید بیش از پیش لوازم و سازوکارهای نیل به نظریه تربیت دینی را از این زاویه کاوید.
صورتبندی نظریه تعلیم و تربیت اسلامی
۳- ازجمله زوایای دیگری که در آثار دکتر شریعتمداری هویداست، کوشش در راستای صورتبندی نظریه تعلیم و تربیت اسلامی است. وی در زمره اولین اندیشمندانی است که پس از انقلاب به نظریۀ اسلام دربارۀ تربیت اندیشید و بر همین اساس در سال ۱۳۵۸ کتاب تعلیم و تربیت اسلامی را نوشت که تا کنون به بیستوپنج چاپ رسیده است. ایشان باور داشت: «در بحث راجع به تعلیم و تربیت اسلامی توجه به این حقیقت ضروری است که اسلام بهعنوان یک نظام در هر زمینه، جنبۀ تربیتی دارد... اگر کسی بخواهد درباره تعلیم و تربیت اسلامی بحث کند باید مکتب اسلام را بهطور کلی و از هر جهت بررسی کند و اشارات تربیتی را در هر زمینه استخراج کند». او در جایگاه دانشآموخته و استادی که با ادبیات علمی دانش تعلیم و تربیت، آشنایی بهروزی داشت برای دستیابی به این نظریه دست به پژوهشهای تطبیقی زد و از این جهت نیز از اولین تجربههای علوم تربیتی ایران است.
ایشان در این جهت به گونهای از مطالعه تطبیقی اقدام کرد و بیش از هر حوزه دیگری، این مقایسهها در زمینه فلسفه تعلیم و تربیت در کارهای او نمودار شد. برای نمونه در فصل فلسفه تربیتی اسلام از کتاب اصول و فلسفه تعلیم و تربیت مینویسد: «ذکر خصوصیات مکتب اسلام و اندیشهای فلسفی و عرفانی آن و همچنین بحث دربارۀ جنبههای تربیتی این مکتب الهی در کتاب کوچکی مثل کتاب حاضر ممکن نیست و ما به اختصار و بهمنظور مقایسۀ اندیشههای اسلامی با پارهای از مکتبهای فلسفی بعضی از اصول و مبانی این مکتب و جنبههای تربیتی آن را مورد مطالعه قرار میدهیم». همچنین در فصل اول کتاب اصول و فلسفۀ تعلیم و تربیت دربارۀ اصول تعلیم و تربیت مینویسد: «این اصول مبتنی بر تعالیم دینی و تحقیقات روانشناسی، جامعهشناسی فرهنگی و نظریات مربیان بزرگ و دانشمندان تعلیم و تربیت است». گو این که اصل، گزارهای است که در نقطۀ تماس دین و فلسفه و دانش آشکار میشود.
این سنخ از پژوهشهای تطبیقی که رو به قیاس دارد، گاه متوجه یافتن تفاوتها است و گاه متوجه ساختن ترکیبها، به این معنا که میان یافتههای مختلف، ترکیبی انجام دهد تا بتواند از کمبودها و محدودیتهای هر نظریه یا رویکرد نظری به دور بماند و از سوی دیگر از یافتهها و دستاوردهای آن نیز به دور نماند و بهره گیرد. این رویکرد پژوهشی را نه بهضرورت اما همواره، خطر التقاط تهدید میکند و از همین رو است که دکتر باقری در فصل رویکرد و روش پژوهش ترکیبی در کتاب رویکردها و روشهای پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت مینویسد: «این مخاطره عبارت از برآمیختن ناهمگن پارههای مختلف و چه بسا متخالف نظریههاست که خود ناشی از وجود لایههای زیرین و نامحسوس در پیکر نظریههای علمی است که بهمنزله مفروضات بنیادی آنها محسوب میشود».
این که آیا نوشتههای زندهیاد دکتر علی شریعتمداری به این آستانه کشیده شده یا از چنین مرزی دوری کرده، نیازمند فرصت دیگری است تا براساس مستندات و یک روش سنجش موجه به داوری آنها نشست و در این نوشته فوری، وظیفه اخلاقی ما این است که از پیشداوری و قضاوت براساس یک فهم ارتکازی پرهیز کنیم هرچند فرضیههایی را میتوان پروراند. اما باید گفت که دکتر شریعتمداری گونهای از نوشتهها و پژوهشهای مقایسهای را به جا گذاشت که پیشفرضهای روششناختی پرشماری دارد و تا به امروز اثر پربسامدی در پژوهشهای تربیتی ایران داشته است؛ ازاینرو نیاز است برگردیم و این سیاق از پژوهش را در درجه اول از جهت روش و در درجه دوم از جهت یافتهها بازکاویم چرا که این راه در برابر ما باز شده است و باید امکانها و فرصتها و نیز تهدیدها و تنگناهای آن را برای نیل به نظریه اسلام درباره تعلیم و تربیت بازشناسیم.
۴- و کلام آخر اینکه انسان فراموشکار است و مانوس با غفلت. غفلت میکارد و ذهول برمیدارد و از همینرو گفتهاند خاک سرد است و بهراستی که این چنین است، خاک سرد است و نسیانآور؛ اما نه برای همه. در این میان دانشمندان به گرمای اندیشهای که دارند و روشنگریهایی که بخشیدند به دور از سردی زمهریر فراموشکاری روزگار میگذرانند و یادشان زنده میماند. ما آوا و آوازه اندیشمندان را در درازای تاریخ همراه با خود آوردهایم و دکتر علی شریعتمداری نیز یکی از بزرگمردانی بود که گامنهادن و پیشروی در راه علمآموزی و فکرپروری را به ما نشان داد و اینک نوبت ماست که برنامه او را ادامه دهیم و تاریخ خویش را دفن نکنیم. یادش گرامی و راهش پر رهرو.