عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز گفت: برخی در تلاش اند تا نشان دهند تمدن مدرن با اسلام مغایرتی ندارد و به شدت به دنبال استحکام سبک زندگی و فرهنگ تخصصی غرب هستند.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: جامعه‌پذیری یا اجتماعی شدن از نظر لغوی به‌معنای انطباق با جامعه و آشناسازی با جامعه است. در  جامعه‌شناسی این مفهوم به فرایندی اطلاق می‌شود که به موجب آن افراد ویژگی‌هایی را که شایسته عضویت آن‌ها در جامعه است را کسب می‌کنند. به‌عبارت دیگر جامعه‌پذیری نوعی فرایند کنش متقابل اجتماعی است که در خلال آن فرد هنجارها، ارزش‌ها و دیگر عناصر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی موجود در گروه یا محیط پیرامون خود را فرا گرفته، درونی کرده و آن را با شخصیت خود یگانه می‌سازد.

به نظر می رسد انقلاب اسلامی در فرایند دورنی کردن ارزش های خود در نسل های سوم و چهارم با چالش هایی مواجه باشد که این موضوع را تحت تاثیر قرار داده است. برای بررسی بیشتر این موضوع با سید سعید زاهد زاهدانی استاد جامعه شناسی دانشگاه شیراز به گفتگو نشستیم. متن زیر مشروح گفتگوی مهر با این استاد دانشگاه است.

*ضمن اینکه تعریفی از بحث جامعه پذیری ارائه می دهید، بفرمایید که به نظر شما انقلاب اسلامی در موضوع جامعه پذیری و درونی کردن ارزش های خود در نسل هایی مانند نسل سوم و چهارم چقدر موفق بوده است؟ به نظر می رسد در نسل های اول و دوم این اتفاق وضعیت بهتری داشته اما در نسل های بعدی جامعه پذیری به صورت ناقص رخ داده است.

فرهنگ بنیادی جامعه بر باورهای ما اثر می گذارد، فرهنگ تخصصی علم و معرفت های در جامعه است که روی معلومات ما اثر می گذارد و فرهنگ عمومی هم بر روی محسوسات و سبک زندگی ما تاثیرگذار است

در مورد جامعه پذیری باید گفت، همه ما در جامعه متولد می شویم و اولین اجتماعی که با آن برخورد می کنیم خانواده است که عامل اصلی جامعه پذیری در جامعه ماست. مرحله بعدی مدرسه است و پس از آن نهادهای مختلف فرهنگی که در جامعه وجود دارد مثل صدا و سیما و روزنامه ها و مجلات و همچنین رسانه های جدیدی که وارد عرصه اجتماعی ما شده است مثل فضای مجازی بر جامعه پذیری موثر است. اینها همه تاثیر فرهنگی دارند و ما در تعامل با اینها فرهنگ شخصی خود را تنظیم می کنیم.

فرهنگ شخصی ما سه لایه باورها و معقولات و محسوسات را دارد که از همین سه لایه ای که در فرهنگ جامعه است، تاثیر می پذیرد. فرهنگ بنیادی جامعه بر باورهای ما اثر می گذارد، فرهنگ تخصصی علم و معرفت های در جامعه است که روی معلومات ما اثر می گذارد و فرهنگ عمومی هم بر روی محسوسات و سبک زندگی ما تاثیرگذار است.

از اول انقلاب ما تحت تاثیر فرهنگی که قبل از انقلاب تنظیم شده بود، قرار داشتیم و نسل اول انقلاب از آن سه لایه تاثیر می پذیرفت. در بخش باورها و فرهنگ بنیادی استحکام دینی وجود داشت و اگر استحکام دینی در فرهنگ بنیادی مردم نمی بود، انقلابی بر مبنای اسلام شکل نمی گرفت.

از لحاظ فرهنگ تخصصی و عمومی، ما تحت تاثیر فرهنگ مدرن قرار گرفته بودیم. فرهنگ تخصصی در جامعه ما گرایش بسیار بالایی دارد که همین گرایش جوانان ما به علم آموزی است. در مورد فرهنگ عمومی هم باید گفت که سبک زندگی ای که قبل از انقلاب تبلیغ می شد، غربی بود و ارگان های فرهنگی ما آن را تبلیغ می کردند. اما ما بعد از انقلاب آن شیوه ها را مغایر با مبانی فرهنگی خودمان ندیدیم و برخی ارگان های ما برای اینکه نشان دهند اسلام با تمدن مدرن مخالفتی ندارد، روبناهای سبک زندگی مدرن را بی محاباتر از قبل از انقلاب وارد جامعه کردند. قبل از انقلاب موانعی برای پذیرش سبک زندگی غربی وجود داشت، اما ما بعد از انقلاب آن موانع را هم کنار گذاشتیم برای اینکه بگوییم انقلاب با تجدد و تمدن مخالفتی ندارد.

*به نظر می رسد بعد از انقلاب یک انقطاعی در پذیرش تمدن غربی رخ داد و پس از ده سال دوباره این اتفاق افتاد؟

این روندی که خدمت شما عرض کردم موجب شد فرهنگ عمومی و تخصصی ما تقریبا دربست در اختیار تمدن مدرن قرار بگیرد. تنها دوره ای که یک انقطاعی در این خصوص شکل گرفت دوران جنگ بود که به دلیل شرایط اضطراری که پیش آمد در این روند وقفه ایجاد شد. اما کسانی که در معرض جنگ نبودند این روند در مورد آنها ادامه یافت.

قبل از انقلاب موانعی برای پذیرش سبک زندگی غربی وجود داشت، اما ما بعد از انقلاب آن موانع را هم کنار گذاشتیم برای اینکه بگوییم انقلاب با تجدد و تمدن مخالفتی ندارد

برخی سعی کردند با اتکا به فرهنگ بنیادی خود یک فرهنگ تخصصی و عمومی تازه ای را خلق کنند. اما بعد از دهه اول انقلاب دو فرهنگ متمایز در جامعه شکل گرفت. یک فرهنگ انقلابی و یک دسته افرادی که غیر انقلابی یا ضد انقلابی بودند. سبک زندگی دسته دوم غربی شد و به فرهنگ تخصصی غربی روی آوردند که در مورد فرهنگ تخصصی می توان دانشگاه آزاد را مثال زد. در نهایت فرهنگ بنیادی آنها هم تحت تاثیر قرار گرفت.

الان در نسل دوم و سوم ما از هر دو گروه داریم. هرچند حجم کسانی که فرهنگ غرب را پذیرفتند بیشتر از کسانی باشد که فرهنگ انقلابی دارند.

لذا دشمن تلاش زیادی کرد تا از طریق رسانه بخش تجددگرای ما را تبلیغ و تقویت کند.

*چه دلایلی باعث شد که جامعه پذیری انقلاب به طور کامل در نسل های بعدی تحقق پیدا نکند و در این بستر از چه عواملی به عنوان مانع می توان یاد کرد؟

برخی در تلاش بودند تا نشان دهند تمدن مدرن با اسلام مغایرتی ندارد و به شدت به دنبال استحکام سبک زندگی غرب و فرهنگ تخصصی غرب بودند بنابراین نسل دوم و سوم که تحت تاثیر این دیدگاه ها قرار گرفتند به شدت به سمت تقلید از تمدن مدرن رفتند

آن گروهی که در تلاش بودند تا نشان دهند تمدن مدرن با اسلام مغایرتی ندارد، به شدت به دنبال استحکام سبک زندگی غرب و فرهنگ تخصصی غرب بودند و در نهایت فرهنگ بنیادی آنها نیز از این دو لایه تاثیر پذیرفت.

به نظر می رسد که حجم آنها نیز زیاد شد به این دلیل که امکانات کشور ما قبل از انقلاب به گونه ای تنظیم شده بود که این روند طی شود، بعد از انقلاب کسانی که این اعتقاد را داشتند آن تنظیمات را هم به هم نزدند بلکه به آن تنظیمات قبلی دامن زدند که این امر از دولت سازندگی آغاز شد.

بنابراین نسل دوم و سوم که تحت تاثیر این دستگاه ها و دیدگاه ها قرار گرفتند به شدت به سمت تقلید از تمدن مدرن رفتند.

نسل انقلابی بر مسیر خود پافشاری کردند. به هر صورت هر دو طرف بر هم تاثیر می گذارند. تنازع این دو فرهنگ را در نسل دوم و سوم خود می بینیم. هر چه عناصر قوی فرهنگی به فرهنگ انقلابی گرایش پیدا کند می توان امید داشت که در سال های آینده آن فرهنگ گسترش پیدا کند.

*انقلاب اسلامی برای اینکه بتواند این تفوق را پیدا کند و یک جامعه پذیری دینی را در کشور به ثمر برسد باید چه اقداماتی کند و چه روندی برای اینکه یک جامعه پذیری مطلوب شکل بگیرد باید طی شود؟

تمدن مدرن یک تمدن فرتوت و در حال فروپاشی است و خود کسانی که در تمدن مدرن زندگی می کنند متوجه این موضوع هستند که نسل آینده آنها نمی تواند میدان دار جریان سازی در عالم به خصوص در منطقه اسلامی باشد

یک راه این است که با تمدن غربی مبارزه کنیم و نقص های آن را نشان دهیم. آسیب هایی مانند طلاق و اعتیاد و... به این نوع سبک زندگی باز می گردد. البته مبارزه با این تمدن کار سخت و دشواری است. اما می توان به افول تمدن مدرن امید ببندیم که نشانه های آن کاملا مشهود است. تمدن مدرن یک تمدن فرتوت و در حال فروپاشی است و خود کسانی که در تمدن مدرن زندگی می کنند متوجه این موضوع هستند که نسل آینده آنها نمی تواند میدان دار جریان سازی در عالم به خصوص در منطقه اسلامی باشد. آنها ناامید هستند که بتوانند در این مناطق فرهنگ سازی کنند. می دانند که با ابزارهای نرم نمی توانند این منطقه را تسخیر کنند لذا گروه های تروریستی را ساخته اند.

خب این یک نقطه امید است که ما از همین نقطه ضعف هایی که در تمدن غربی به وجود آمده باید استفاده کنیم و تجدد گراهای جامعه خود را متوجه آسیب های تجدد گرایی آنها بکنیم.

این در صورتی رخ خواهد داد که از آن طرف فرهنگ اسلامی و انقلابی را تقویت کنیم. این فرهنگ از اول انقلاب خیلی قوی تر شده و گسترش پیدا کرده است اما باید نقطه های امید بیشتری را ایجاد کند که آنهایی که به تجدد متمایل شدند با دیدن آثار امید در فرهنگ انقلابی به این سمت گرایش پیدا کنند. این امر محقق نخواهد شد مگر اینکه ما بتوانیم عالمان علوم انسانی، هنرمندان و فرهنگ سازان فرهنگ انقلابی برجسته ای داشته باشیم. الان نخبگان فرهنگی ما باید افزایش پیدا کنند و تولیدات آنها افزایش پیدا کند و نشانه های امید در آینده برای سبک زندگی اسلامی را نشان دهند تا به تدریج این تجددگراهایی که از ولنگاری فرهنگ غربی خسته می شوند به این سمت گرایش پیدا کنند. جنگ تمام عیاری است که باید جبهه بندی و فرماندهی و آرایش رزم اتفاق بیفتد.

*نقش دولت ها را در موضوع جامعه پذیری چطور می توان ارزیابی کرد و چه انتقاداتی در این خصوص به دولت ها وارد است؟

دولت های ما فرمول هایی که از طریق دستگاه های فرهنگی خود اعمال می کند همان فرمول های تمدن مدرن و تجددگرایی است. بنابراین دولت های ما در جبهه تجددگرایی عمل می کنند و اگر جبهه انقلابی کاری می کند خارج از دولت اتفاق می افتد. برنامه های وزارت ارشاد ما کاملا در راستای تمدن مدرن تنظیم شده است. اگر شما بخواهید فرهنگ انقلابی را نشر دهید از داخل اداره ارشاد نمی توانید کمکی داشته باشید.

آموزش و پرورش ما در حال تولید فرهنگ مدرن است. دانشگاه های ما نیز همینطور. به ندرت استادی در رشته های علوم انسانی می بینید که علاقمند به تحول در علوم انسانی باشند.

لذا دولت در جهت گسترش تمدن مدرن عمل می کند و در این جبهه فعال است. مگر اینکه یک انقلاب سازمانی رخ دهد که رویکرد دولت ها تغییر کند.

*نقش دانشگاه و مسئله علوم انسانی را در موضوع جامعه پذیری چطور ارزیابی می کنید؟ آیا علوم انسانی تا به حال تاثیری بر جامعه پذیری داشته و توانسته با بدنه اجتماع ارتباط بگیرد؟

شاکله دانشگاه و برنامه های آن برای خدمت به نظام استکباری تنظیم شده و ما بعد از انقلاب تغییرات عمده ای در این ساختار به وجود نیاوردیم. نشانه آن هم مهاجرت نخبگان است که هر سال بیشتر می شود

شاکله دانشگاه و برنامه های آن برای خدمت به نظام استکباری تنظیم شده و ما بعد از انقلاب تغییرات عمده ای در این ساختار به وجود نیاوردیم. نشانه آن هم مهاجرت نخبگان است که هر سال بیشتر می شود. ما نخبگان خود را تقدیم کشورهای غربی می کنیم. این تنظیمی است که از قبل شده و دارد کار خود را می کند. رگه هایی از تحول در علوم انسانی در دانشگاه ها شکل گرفته و امروز شرایط به مراتب بهتر از سی سال پیش است. رساله هایی تولید می شود که بوی تحول در علوم انسانی در آن هست. دانشجویانی تربیت می شوند که علاقه به این سمت را دارند. اما این جریان اصلی دانشگاه نیست.

امید است که این روند افزایش پیدا کند و تعداد آنها زیاد شود و جریان اصلی دانشگاه را تشکیل دهند. تحولات فرهنگی خیلی کُند اتفاق می افتد و این امر به تدریج رخ می دهد. امید است دانشگاه های ما با روحیه تحول خواهی و نوآوری بتوانند گام های سریع تری در راستای تدوین فرهنگ اسلامی و انتقال آن به جامعه برداند.

الان وضعیت مطلوب نیست. الان دانشگاه نمی تواند به جامعه خوراک دهد و هنوز ارگان اصلی انقلاب اسلامی در بحث فرهنگ تخصصی حوزه ها هستند. دانشگاه باید به تدریج این نقش را پیدا کند.

*در موضوع جامعه پذیری چه آینده ای قابل تصور است و آیا انقلاب اسلامی می تواند بر این روند تاثیر گذار باشد؟ چه ملزوماتی نیاز است؟

با توجه به تحولاتی که در حال رخ دادن است، امید بسیار زیادی وجود دارد. دستگاه های فرهنگی جمهوری اسلامی به تدریج متحول خواهند شد و این اتفاق خواهد افتاد، به این خاطر که خود تمدن مدرن در حال افول است. تغییراتی که در تمدن غرب در حال رخ دادن است قطعا به نفع جبهه حق است. فرهنگ فطری اسلامی قطعا عالمگیر خواهد شد.