خبرگزاری مهر-گروه هنر-محیا رضایی: فیلم سینمایی «آزاد به قید شرط» ساخته جدید حسین شهابی ماحصل دغدغه های این کارگردان پس از «روز روشن» است که از دل تحقیقات جامع برآمده و قابلیت انتشار در قالب یک کتاب را دارد.
«آزاد به قید شرط» اگرچه قصه یک زندانی آزادشده مشروط است اما در بطن داستان می تواند زندگی هر یک از ما باشد. حسین شهابی در این فیلم قصه مردی را روایت می کند که بی گناه به زندان افتاده اما چون قدرت اثبات آن را ندارد ۱۰ سال از بهترین سال های عمرش را در زندان می گذراند و خانواده اش هرکدام به سمتی از سرنوشت روانه می شوند.
این فیلم دیشب در سانس ۲۳ برج میلاد اولین اکران خود در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر را تجربه کرد. به بهانه این اکران گپ و گفتی با شهابی انجام داده ایم که در ادامه می خوانید:
* در این شرایط اولین سوالی که از شما باید پرسید اینکه چطور شد فیلمتان را در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر نگذاشتند؟
- من اهل توهم و توطئه نیستم که بگویم نقشه های پیچیده ای برای کنار گذاشتن فیلم دخیل بودند اتفاقا هرجا که بوی توطئه می آید مدیریت قوی در کار است ولی به نظر من این نوع اتفاقات که ما در اینجا می بینیم از بی مدیریتی نشات می گیرد، البته من اصلا منظورم بی مدیریتی در فستیوال نیست. یادمان باشد در کشور ما در هر اتفاقی عوامل مختلفی دخیلند و طبیعتا فجر هم از این قاعده مصون نیست و نظرات تحمیلی بخش های مختلف را باید تامین کند که این جریان ناخودآگاه در کنار گذاشتن فیلم هایی مثل «آزاد به قید شرط» تاثیر می گذارد.
* یعنی این سوءمدیریت ها ارتباطی به دبیر جشنوارهها ندارد؟
- دبیر جشنواره های فجر هم قربانی همین اتفاقند و به همین دلیل دائم تغییر می کنند. اگر هر کدامشان قرار باشد چند سال بمانند و فرصت جبران اشتباه شان را داشته باشند، به استقلال و قدرتی می رسند که می توانند با نظرات غیرحرفه ای مقابله کنند و تصمیم بگیرند. آن سیاستی که این دبیران را تغییر می دهد می داند که اگر یک دبیر چندسال بماند صاحب نظر و مجرب می شود و دیگر نمی توان مقابلش ایستاد. حتی در این بخش هم نقشه پلیدی پشت کار نیست و بیشتر ناشی از سوءمدیریت است.
آن سیاستی که این دبیران را تغییر می دهد می داند که اگر یک دبیر چندسال بماند صاحب نظر و مجرب می شود و دیگر نمی توان مقابلش ایستاد* انتهای این جریان به کجا ختم می شود و اگر ریشه ای نگاه کنیم تا کجا باید پیش برویم؟
- در نگاهی کلی به جامعه شناسی می بینیم این بحث فرهنگی و ریشه ای در ملتی است که تحمل گفتگو نداریم. در این بین مدیرانی داشتیم که واقعا خوب کار کردند اما آنها هم ماندگار نبودند. کسانی که جشنواره را وزین و مقتدرانه برگزار می کردند و گاهی در مقبل نظر بالادستی خود می ایستادند اما آنها هم از این گردونه خارج شدند. به همین دلیل فیلمسازانی مثل من واکنشی نسبت به این اتفاق ندارند.
* اگر این فیلم در بخش مسابقه قرار می گرفت احتمال آن وجود داشت که «امیر جعفری» بازیگر نقش اصلی کاندید شود.
- فستیوالی که چنین فیلمی را کنار می گذارد یعنی اگر در بخش مسابقه هم بود جایزه ای به آن تعلق نمی گرفت و بودنش در مسابقه فقط استرس ما را بیشتر می کرد. اگر هم از زاویه ای دیگر ببینیم، شاید حسن نیت شان بوده که فکر می کردند ممکن بود این فیلم فضا را به سمت و سویی ببرند که مایل نیستند در این مقطع حساس شاهدش باشند.
* علاوه بر «آزاد به قید شرط» یک کار دیگر هم ارائه کردید و قبول نکردند. چرا؟
- بله من دو فیلم را ارائه دادم که اتفاقا خودم آن یکی را بیشتر دوست دارم و اولویتم حضور «دوران سرطانی» در جشنواره بود چون به نظر خود من فیلم شریف تری نسبت به این فیلم است که اندکی برای جذب مخاطب شیطنت دارد. آن فیلم برای سرطانی هاست و من از همان ابتدای ساختن به این فکر کردم اگر واقعا بخواهم صادقانه و شرافتمندانه فیلم بسازم نباید دنیایشان ابزاری برای به شهرت رساندن من شود. کلمه به کلمه فیلمنامه برایم ارزشمند بود و به همین خاطر بیشتر فضای سینمای هنر و تجربه را در خود دارد. همان زمانی که هر دو را ارائه دادم می دانستم «آزاد به قید شرط» قبول می شود چون به روحیات این نوع جشنواره ها بیشتر نزدیک است.
* برویم سراغ فیلم. «آزاد به قید شرط» حرفش از زندگی از هم گسیخته یک زندانی است که به شرط آزاد شده اما رگه هایی از واژه کلیشه سیاه نمایی در خود ندارد و حتی به نظر می رسد می توانیم این زندانی را دوست داشته باشیم. نگاه تان در پرداخت به شخصیت اصلی داستان چطور شکل گرفت؟
- کاری که در تمام فیلم هایم انجام می دهم اینکه پشت همه حرف های تلخم یک امید باشد. در زندگی واقعی هم تلخ ترین لحظه های خودم و دوستانم همیشه اتفاقی می بینم که ختم به خیر می شود. چون تجربه اش کردم در فیلم هایم هم می گنجانم و می دانم که امید واهی نیست.
من جهان را سیاه نمی بینم و حتی اگر در سیاه ترین نقطه جهان هم قرار بگیرم می فهمم که این نقطه سیاه است ولی اطراف آن دنیایی از امید وجود داردمن جهان را سیاه نمی بینم و حتی اگر در سیاه ترین نقطه جهان هم قرار بگیرم می فهمم که این نقطه سیاه است ولی اطراف آن دنیایی از امید وجود دارد. آنها که فیلمشان رنگ و بوی سیاه نمایی دارد جهان شان سیاه است و به درک درستی از حقیقت جهان نرسیدند که امید را بفهمند و فقط با واقعیت هایش روبرو شده اند. مثلا برخی وقتی خبر اسیدپاشی می شنوند احساس می کنند کل دنیا مردم اسیدپاش شده اند و حتی از موتوری ها جور دیگری می ترسند. این اپیدمی آزاردهنده اسید هم یک دوره ای بود و تمام شد. جهان بینی نیاز به شناخت دارد و فکر می کنم در نگاه منطقی، هر سیاهی قابل اصلاح است.
* «روز روشن» و «حراج» را تجربه کردید. چرا باز هم زندان و زندانی؟
- خیلی چیزها حسی هستند مثل تجربیاتی که در گذران عمرمان می بینیم. نمی دانم گاهی وقت ها فکر می کنم انقدر از قانون و قانون مندی آسیب دیده ایم بدون اینکه مورد خاصی یادمان بماند و این دغدغه شاید از آنجا نشات می گیرد. شاید تعریف دوری نباشد که بگویم کاراکترهای من همیشه یک پایشان در زندان است اگر هم بیرون هستند «در خود» حبس هستند؛ این یک موقعیت چالشی دراماتیک است.
* در این جهانبینی شما همه را در حبس می بینید؟
- مردی مشروط آزاد می شود و این تمام مفاهیم مستتر را می رساند. فیلم که جلو می رود متوجه می شویم همه آدم های دنیا مشروط آزادند. همه آزادیم تا زمانی که یک حرف نامربوط نزنیم. پس ما هم فرقی با این آدم نداریم ولی در پرداخت به مفاهیم پیچیده تری می رسیم که باعث می شود ۲سال نگارش این اثر طول بکشد و تنها در ۲۷ جلسه جلوی دوربین برود. این موقعیت دراماتیک است که من را به سمت چنین موضوعی ترغیب می کند.
* «آزاد به قید شرط» اصلا از کجا متولد شد؟
-این اثر مثل کارهای قبلی ام وام گرفته از اتفاقات مختلف جامعه است و مهمتر از همه اینها تجربه و مطالعات شخصی ام حول محور جامعه شناسی و روان شناسی است که به شدت نسبت به آن دغدغه دارم و همیشه کنجکاوم، اما اینکه چگونه متولد شد باید بگویم «آزاد به قید شرط» محصول تحقیق و پژوهش های «روز روشن» بود. به قدری حول محور مسایل قانونی زندان تحقیقات کرده بودیم که یک کتاب از آن خارج شد که هنوز فرصت چاپ پیدا نکردیم. در این گیر و دار شنیدم فیلمی با عنوان «آزادی مشروط» ساخته شده و این من را عقب انداخت چون فکر می کردم همین ایده را جلوی دوربین برده اند اما بعدها که اکران شد دیدم موضوع چیز دیگری بوده و دوباره فیلمنامه را از سر گرفتم.
* یکی از نکاتی که توجه من را جلب کرد پایان بندی قصه بود. در عین حال که باز است اما تکلیف مخاطب را معلوم می کند. در فیلمنامه، آخر سرنوشت آدم های قصه شما کی رقم می خورد؟
- من تا زمانی که پایان فیلمنامه را پیدا نکنم اصلا نمی توانم نگارش آن را شروع کنم. این بزرگترین ایراد من است که وقتی ایده ای به ذهنم می رسد باید نتیجه و آخرش را بدانم و بعدا درباره روند اتصال این دو نقطه فکر می کنم. به نظر من هر فیلمی بیشترین تاثیر را در شروع و پایان دارد. پایان، شناسنامه طی مسیر است و هرچه که باشد زاییده یک نگاه رئالیستی است که از توجه به مردم همین جامعه نشات می گیرد و در پایان بندی هر قصه ای تاثیر گذار است. پایانبندی بیشتر از اینکه به تکنیک وابسته باشد به تجربه و نگاه درست بستگی دارد. به نظر من برخی از فیلمسازانی که پایان داستانشان آدم را بلاتکلیف می گذارد به این خاطر است که خودشان هم نمی دانند دقیقا قرار است چه کار کنند.
* اگرچه دوره قهرمان و ضدقهرمان سر آمده و معمولا فیلمسازان سعی می کنند به مخاطب یاد بدهند از قضاوت پرهیز کند اما در هر سه فیلم شما گناهکاران زیادی پاک و مبرا هستند.
- بله. بارها به من گفتند چرا همه زندایان فیلم تو آدم های پاک و مردانه ای هستند. جوابش شاید این باشد که به نظر من واقعیت است و از دیالوگ ها می توان پی برد غالبا زندانیان پولادمردان آب دیده ای هستند که سختی روزگار چشیده اند. خیلی از کسانی که به هر دلیل زندانی شده اند در دوران حبس درک عمیق تر و گاهی عجیب تری نسبت به هستی پیدا کرده اند که ما هرگز به آن ادراک نمی رسیم. این افراد نماینده همه زندانیان جامعه نیستند اما نمی توان وجودشان را هم انکار کرد. به همین خاطر برای من هم مهم است که کاراکترها قضاوت نشوند.
* اما بی اهمیت جلوه دادن کار همسر دوم زن در به جریان انداختن روال پرونده در دیالوگ ها انگار اصرار دارد به ما بگوید او کار مهمی نکرده و همین باعث قضاوت نادرست می شود.
- این دام فیلمنامه است و من هدفم دقیقا این بود که مخاطب قضاوت کند. اتفاقا فیلمنامه در این داستان به هیچکس حق نمی دهد و فقط طرح موضوع می کند. مردی که شما اینگونه قضاوتش کردید حتی خیلی خوب از خودش دفاع می کند و می گوید که به زن بی پناه خانه و زندگی داده و ما در این لحظه هیچ جوابی نداریم به او بدهیم چون حرفش درست است. در «آزاد به قید شرط» هیچ کدام از شخصیت ها قهرمان نیستند و هر آدمی از ظن خودش دنیا را می بیند. حتی دختری که در خانه بدکاران است هم می تواند قهرمان باشد چون انسانیت را می فهمد و تمام اعمال و رفتارش محکم و قاطع و تصمیماتش انسانی است.
در «آزاد به قید شرط» هیچ کدام از شخصیت ها قهرمان نیستند و هر آدمی از ظن خودش دنیا را می بیند* نوع پرداخت به شخصیت این دختر می توانست در کنار گذاشتن یا ممیزی فیلم نقش تاثیرگذاری داشته باشد. نگران این موضوع نبودید؟
- بله این احتمال واقعا وجود داشت ولی قرار نیست اجازه دهیم کسانی که اشتباه می فهمند ما را هم به اشتباه اندازند. ما باید انقدر عاقل باشیم که بدانیم از فیلم مان چه می خواهیم. اینکه با شخصیت دختر بد کسی از تصمیم گیرندگان اکران مخالفت کند دو روز بعد در شرایط فکری دیگر نظرش تغییر می کند و من نباید به خاطر شرایط زمانه ذات انسانی او را در فیلمم نادیده بگیرم.
* در بخشی از صحبت هایتان اشاره کردید که این فیلم قهرمان ندارد.
- قهرمان این قصه انقدر نادان بود که به خاطر یک رفاقت، بیست سال زندان را به جان خرید و زندگی اش از هم پاشید. او فقط سر نخ قصه است که مخاطب را با داستان همراه کند. هرچند که از نظر من او قهرمان است چراکه در منش من قهرمانان مشت و سیلی نمی زنند بلکه بیننده را با انسانیت مواجه می کنند. حتی امیر جعفری گاهی سر صحنه شوخی می کرد که بگذار من هم سکانس دعوا و کتک زدن داشته باشم و آنکه فقط از روزگار سیلی خورده را بازی نکنم ولی این اتفاق نیفتاد. او هم یک مرد مظلوم است که قربانی مناسبات و قوانین غلط جامعه اش شده و حواس مان باشد این هیچ ارتباطی به سیاست ندارد. در هر جای دنیا آدم هایی هستند که با این افراد همذات پنداری می کنند. شخصیت قهرمانِ در عین حال معمولی بهانه است برای نشان دادن درونیات افراد در شرایط مختلف و من تاثیرگذاری روی مخاطب برایم مهم است. یکی از دغه غه های من این است که آیا توانسته ام در جهان بینی بیننده تاثیرگذار باشم یا نه.
امیر جعفری گاهی سر صحنه شوخی می کرد که بگذار من هم سکانس دعوا و کتک زدن داشته باشم و آنکه فقط از روزگار سیلی خورده را بازی نکنم ولی این اتفاق نیفتاد*روان و قابل فهم بودن قصه هایی را که شما روایت می کنید می توان دلیل بر این تاثیرگذاری دانست؟
- بله بعید نیست، چون اتفاقا اولین ورژن فیلمنامه های من همیشه ادبیاتی عجیب و غریب دارد و من یکی از دغدغه هایم ساده نویسی برای فیلمنامه است تا جایی که اگر کسی فیلمنامه اولیه را خوانده باشد دیگر لذتی از خروجی فیلمنامه آخر نمی برد و گاهی بابت آن شماتت می شوم البته بعد از تولید اثر نظرشان معمولا بر می گردد.
* تمرکز شما بر قصه خانواده های زندانی از چه دایره تحقیقاتی نشات می گیرد؟
- من مشاوری دارم به نام دکتر شهریار جعفری که در هر فیلمنامه ای بخش حقوقی اش را از او کمک می گیرم. دکتر جعفری به خاطر این فیلم به زندان رفت و درباره آدم هایی که قرار بود مشروط آزاد شوند مفصل تحقیق کرد. علاوه بر ایشان دوستان و دانشجویانی در حوزه تحقیق و پژوهش دارم که در پرداخت ها از اطلاعاتشان استفاده می کنم.
* حضور یک مددکار اجتماعی که خارج از محیط زندان به داد زندانیان می رسد بسیار قابل توجه بود. در دنیای واقعی چنین افرادی چقدر در اجتماع نقش پررنگ دارند؟
- ما در تحقیق توانستیم این مددکار را پیدا کنیم و جالب اینکه در ایران فقط یک نفر است که دقیقا با موتورسیکلتش دنبال کمک کردن به زندانیان است. باقی شان غالبا در زندان یا اداره های حمایت از زندان ها مشاوره می دهند و حمایت می کند. ما یک نفر را پیدا کردیم و از او الگو گرفتیم شاید بقیه همکارانش تشویق شوند و ادامه دهند چون کار انسان دوستانه ای است و به هیچ کیش و آیینی وابستگی ندارد.
* یک اتفاقی که در چند سال اخیر جریانش همه گیر شد نوشتن فیلمنامه های چندکاراکتره بود که در کنار قهرمان داستان هرکدام سرنوشتی دارند که می تواند به تنهایی یک اثر سینمایی شود. در این فیلم زندگی همسر زندانی بعد از جدا شدن، دختر رها شده و زنی که به هر دلیل راه شرافتمندانه ای برای ادامه زندگی اش انتخاب نمی کند، هم چنین ظرفیتی داشتند. این اتفاق چقدر وام گرفته از عادت مردم جامعه است آنهم بعد از زمانی که سریال های ترکی و آمریکایی پرماجرا ذائقه شان را تغییر داد؟
- ما ۵۰ سال قبل فیلم هایی ساختیم که از این ها پیچیده تر بودند البته به صورت موردی اتفاق می افتاد و موافقم که امروز به یک جریان تبدیل شده است. به هر حال در نظر داشته باشید که مخاطب و فیلمساز هر دو در یک شرایط فرهنگی رشد می کنند. یعنی در کنار هم شاهد آنچه در پیرامون مان اتفاق می افتد هستیم. بیننده امروز تفکر ۱۵ سال پیش خود را ندارد، کارگردان هم همینطور. اگر چه معتقدم نسل شما جوانان به شدت پیشرو است و ما همیشه باید بیشتر سعی کنیم به شما برسیم اما فضای فکری و فرهنگی همه ما با هم تغییر می کند و ذائقه مان به روز می شود.
* شاید این سوال را باید پیش تر می پرسیدم. نام حسین شهابی به عنوان فیلمساز بلند سینمایی چرا انقدر دیر شنیده شد؟
- چون من۳۳ سالگی تازه فیلمسازی را شروع کردم هر چند که در اولین جشنواره فیلم فجر یک کار کوتاه به نام «سانسور» ساختم که به نمایش درآمد. این اثر یک کوتاه ۱۶ میلیمتری بود که به خاطر نداشتن حامی فرصت ادامه فیلمسازی از من دریغ شد. سال ها بعد چندین فیلم ۸ میلیمتری ساختم و ۱۰ فیلم کوتاه ویدیویی هم جلوی دوربین بردم. مدت کوتاهی هم اواخر دهه هفتاد در صدا و سیما کار می کردم اما احساس کردم آن فضا با روحیه من سازگار نیست.
* باز هم از زندانیان فیلم می سازید؟
- فعلا چنین قصدی ندارد و پرونده این گونه سینمایی را همینجا می بندم. البته من دو فیلم با عناوین «به خاطر مهدی» و «دوران سرطانی» را دارم که هیچ ارتباطی به زندانیان ندارد ولی مطمئنم به این زودی دیگر دلم نمی خواهد از زندان و زندانی فیلم بسازم. فعلا که دیگر راهم نمی دهند و این آخری را با سماجت ساختم. فیلمبرداری در این فضاها خیلی سخت است و مجبور می شوید هر ابرازی را به کار بگیرید تا تصاویر رئال دربیاید. حتی مجبور می شوید مثل تیتراژ اول فیلم که اگر تصویر داشت و رد شدن از هفت در را می دیدید؛ تنها صدا را بشنوید.
* تا شروع کار بعدی تان چقدر منتظر باشیم؟
- طرحی که رویش کار می کنم «فالوور» نام دارد. از آنجا که نرم افزارها در فضای مجازی تاریخ انقضا دارند سعی می کنیم از اپلیکیشن ها و ایده هایی که در آینده نزدیک تحقق پیدا می کنند استفاده کنیم تا زمان اکران از اتفاقات روز عقب نباشیم. ما در تحقیقات مان به نرم افزارهایی که سال بعد به بازار می آیند هم فکر کردیم.