قسم به درخشش خورشید و روشنایی مهتاب و نور لامپ. قسم به نون و قلم و جوهر استامپ. قسم به خداوند! اگر قبول داشته باشی جناب دونالد ترامپ.

مهرآباد- سید ابوالفضل طاهری: قسم به درخشش خورشید و روشنایی مهتاب و نور لامپ. قسم به نون و قلم و جوهر استامپ. قسم به خداوند! اگر قبول داشته باشی جناب دونالد ترامپ.

شهر که شلوغ شود، قورباغه ابوعطا می خواند. بی سواد را هر چه عینک دهی، بازهم خطا می خواند. میان بد و بدتر باشی معلوم است صندوق رای تو را بی همتا می خواند.

چه کسی می دانست قرار است به مبارزه خیالی با تروریسم مجبور شوی؟! چه کسی خیال می کرد به این نژاد پرستی ها مغرور شوی؟! اصلاً چه کسی فکر می کرد تو رئیس جمهور شوی؟! نگران نباش، باد آورده را باد می برد. خودش می رود و نامش را از یاد می برد. طوفانی به پا می کنیم و تو را این تندباد می برد.

من یک ایرانی ام از نگاه تو یک تروریست. تو یک بنی آدمی از نگاه من فرقی میان آدم ها نیست. بنی آدمی که اعضای یک پیکرند و از نگاه من می شود در کنار هم زیست. اما از نگاه تو دلیلی برای زیستن من نیست.

تو خیال می کنی در آرمانشهر دنیا شهروند ایده آلی و من مایۀ ننگم؟! تو گمان می کنی تالار آینه ای و من کلوخ و سنگم؟! تو فکر می کنی سزاوار آرامشی و من مستحق موشک و جنگم؟! ننگ بر او که آتشی به پا کرده و جای دیگر انسانی در این آتش می سوزد. سنگ بر او که برای دنیا تصمیم می گیرد و خود می بُرد و خود می دوزد. جنگ بر او که آتش بیار معرکه است و آتش جنگ می افروزد.

سپتامبر را به یاد آور یازدهمین روز از این ماه را. به یاد آور کودکان سوری و یمنی و فلسطینی بی گناه را. به یاد آور مردمان بی خانمان و آواره و بی پناه را. به یاد آور متحدان نفت خور دست به دامان چاه را. اما تو یادت نمی آید.

اگر به یاد آوردی و باز هم انگشت اتهام را رو به سوی من گرفته ای! بدان خودت تا خرخره در این جنایات هستی و فراموشی گرفته ای. بر جنایات اسرائیل و عربستان و داعش چشم پوشیدی و همه را ندید گرفته ای. بر کسی پوشیده نیست ایالات متحده مرکز تسلیحات است و با جان انسان می کند تجارت. مظهر استعمار است و بزرگترین زندان ها را ساخته برای اسارت. پسر عموی شیطان است و باجناق شرارت. حال تو مرا تروریست می خوانی؟!

بگذار صریح تر بگویم؛ تروریست من نیستیم. تروریست تویی که حاصل پول مالیات ات گلوله ای است که مغز کودکان را متلاشی می کند. تروریست تویی که حاصل افکار استعمارگرایانه ات رنگی است که بوم دنیا را به رنگ سیاه نقاشی می کند. تروریست تویی که ژست بشر دوستانه ات راه را روی حقیقت بسته است و افکار دنیا را درگیر حواشی می کند.

من نه گرین کارت دارم نه ویزا نه خیالی برای سفر به آنسوی دنیا. تو نه دیوارکش و مرزبندی نه بنایی نه معلم جغرافیا. این خشت اولی که کج نهادی آخرش روی سر خودت فرو می ریزد هر چند امتداد این دیوار برسد تا خود ثریا.

من نه با سیاست سر کار و نه کار به این چیزها دارم. نه با حزب ها مشکل و نه کار به رفت و آمد پشت میزها دارم. نه با نژاد پرستی میانه و نه کار به این تصمیمات و این تبعیض ها دارم. ولی ذاتم به گونه ای است که توهین را بر نمی تابم. نه رهبر دنیایی نه تو هستی اربابم! پس بیش از این راه نرو روی اعصابم.

اگر راست می گویی دیواری میان حامیان واقعی تروریسم بکش. اگر راست می گویی از ریختن خون بی گناهان دست بکش. اگر راست می گویی جُر هم پیمان های جنایتکارت را بکش. تو به خیال خودت با تروریسم مبارزه می کنی! این افکار خیالات خام است. نهایت تهدیدت پاره کردن برجام است؟! بدان که آغاز دوران ریاست جمهوری برای تو یک فرجام است.

تو گمان می کنی از مغزت کار می کشی. فکرت را به کار انداخته و میان آدم ها دیوار می کشی. نمی دانی روح دموکراسی را از جسم جدا کرده و جسم اش را به دار می کشی. سیب زمینی واشنگتن کِرم و بادمجان بم آفات ندارد. تو دیوانه ای و دیوانگی شاخ و دُم و نیاز به اثبات ندارد. این ردایی که برای خود دوخته ای در تنت زار می زند و نیاز به گفتن طراح و خیاط ندارد. حرف مفت می زنی و حرف مفت ارزان است نیاز به عوارض و مالیات ندارد.


اگر نمی دانی بدان ما مردم ایرانیم و همواره تاریخ کهن خود را مرور می کنیم. ما تروریست نیستیم اما تو را در این راه ترور می کنیم. سر جایت می نشانیم و تو را خالی از غرور می کنیم. تو را پشیمان و به عذرخواهی مجبور می کنیم.

تو محکومی به فنا و نامت دیر یا زود می شود محو. تاوان اشتباهت را می دهی فرقی نمی کند چه اشتباهت عمدی باشد، چه سهو. تو از پای در می آیی و شانسی نداری به هر نحو. روزی آمده ای، روزی دیگر هم خواهی رفت. چاله ای کنده بودند از چاله در آمدی و آخرش به چاهی خواهی رفت. تیری غیب زدی مسلم بدان همچون تیر غیب ات به خطا خواهی رفت.