به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است که در جلد سوم کتاب کلام نوین اسلامی منتشر شده است.
مبنای انسانشناختی مدرنیسم
مبنای انسانشناختی مدرنیسم، اومانیسم است. اومانیسم وانسانگرایی به معنای احترام و ارزش گذاشتن به انسان نیست.اومانیسم بدین معنا، نه تنها با اسلام، تعارضی نداردکه آموزههای اسلامی بر احترام وکرامت انسان تأکید دارند. معنای دقیق اومانیسم و اصالت انسان، این استکه غایت همه چیز انسان است. اومانیسم فقط آنچهرا که برای انسان، سود دنیوی دارد و سود دنیوی هم با عقل تجربی کشف شود؛ میپذیرد.
اومانیستها، اگر با سخنان الهی و وحیانی مواجه شوند؛ ابتدا آنها را با عقلانیت مدرن میسنجند؛ در صورت کشف تجربی منافع دنیوی آنها، پذیرفته میشوند و در غیر این صورت، به حاشیه میرانند. پس اصطلاح اومانیسم اسلامی، به معنای پذیرش برخی از آموزههای تجربهپذیر اسلام- نه پذیرش همه آموزههای اسلام- است. اومانیسم اسلامی، حقیقت روح و ثواب و عقاب اخروی و ساحت ملکوتی رفتارهای دنیوی و فلسفه احکام شرعی را نمیپذیرد. پس اومانیسم اسلامی، مفهومی پارادوکسیکال و متناقض است.
مبنای اقتصادی مدرنیسم
مبنای دیگر مدرنیسم، مبنای اقتصادی و اصالت سود است. مدرنیته، همه چیز را به عنوان کالا و سرمایه میبیند. انسان، خدا، دین و همهچیز بایددر این مسیر قرار گیرند. اگر روی دلارهای آمریکایی، جمله We trust to God alone یعنی «توکلت علی الله» نوشته شده، تنها بدین جهت استکه دین و توکل به خدا در مسیر سود اقتصادی قرار گیرد. گاهی سرمایهداران آمریکایی برای دریافت سود بیشتر، گندم اضافی را به دریا میریزند تا قیمت آن تنزل نیابد. برخی کمپانیهای اقتصادی به تولید ویروس و توزیع آن در جوامع بشری و سپس به تولید داروی درمانی آن و فروش به دولتهای نیازمند، برای سود بیشتر میپردازند. اسلام، نگرش منفی به سود و سرمایه ندارد؛ بلکه هدف نهایی قرار دادن سود و سرمایه را نمیپذیرد.
مبنای دینی
مبنای دیگر مدرنیسم، مبنای دینی برگرفته از آموزههای مسیحیت و یهودیت است. نباید گمان کرد که دستاوردهای علمی، تکنولوژی وعلوم طبیعی و انسانی در غرب معاصر، فقط زاییده حس و تجربه و عقل است؛ بلکه در پشت پرده این دستاوردها و تحقیقات، باورهای متافیزیکی و غیرتجربی قرار دارد. تفکیک ایمان از معرفت و جدایی خلقت از تدبیر الهی- که برگرفته از آیین یهود است- بر فیزیک نیوتن تأثیرگذاشت.هستیشناسی و معرفتشناسی و انسانشناسی مدرن و سکولار بر علوم انسانی غربی، به ویژه بر اقتصاد و جامعه شناسی و روان شناسی و مدیریت مؤثرند. مبانی دین مدرنیسم نیز با مبانی اسلامی تعارض دارد.
توجه به چهار مبنای معرفتشناختی، انسانشناختی، اقتصادی و دینی در اندیشه مدرن و مدرنیسم، تعارض اسلام با تفکر مدرن و مدرنیسم را روشن میسازد. برخی از گزارهها و محتوای اندیشه مدرن و پارهای از دستاوردهای آن نیز با آموزههای اسلامی در تعارض است.
دیدگاه فروید در باره عقدههای روانکاوی یا دیدگاههای جامعهشناختی دورکیم و پارسونز و گیدنز با نگرش روانشناختی و جامعهشناختی اسلام تعارض دارند. بحرانهای هویت، اخلاقی، خانواده، محیط زیست و غیره به عنوان دستاوردهای اندیشه و جهان مدرن- که هالیوود نیز در فیلمهایش به نمایش گذاشته است- با لوازم و دستاوردهای اسلامی در چالش است. لیبرالیسم، فاشیسم، آنارشیسم، سوسیالیسم از دستاوردهای جهان مدرن استکه برخی از مؤلفههای آنها با باورها و ارزشهای اسلام یناسازگارند.
امروزه، جهتگیریهای صنعت مدرن به سمت فرهنگ برهنگی و حیوانی است و جهتگیری اسلام به سمت رستگاری و فلاح آدمیان است. پس اندیشه مدرن در مبانی و مؤلفهها و لوازم با اسلام چالش دارد. تبیین اینگونه چالشها در بحثهای دیگری همچون رابطه اسلام و علم، اسلام و علوم انسانی، اسلام و تکنولوژی و… بیان میشود.
نگارنده معتقد است؛ بسیاری از مبانی مدرنیسم با مبانی اسلامی در تعارضند. مدرنیستم بر چهار مبنای معرفت شناختی، (عقلانیت رازستیز و ابزاری)، اومانیسم، (اصالت انسان)، مبنای اقتصادی (اصالت سرمایه و سود) و مبانی دینی یهودیت و مسیحیت بنا شده است و هیچ یک از اینها با مبنای دین حقیقی و اسلام، سازگاری ندارند.مخالفت اسلام با مدرنیسم به معنای مخالفت با عقلانیت یا توسعه علمی و اقتصادی و سیاسی نیست. اسلام با مبانی مدرنیسم، یعنی عقلگرایی، نه عقل، علمگرایی، نه علم، انسانگرایی، نه انسان، لذتگرایی، نه هرگونه لذت مشروع، مخالفت میکند. اسلام با دستاوردهای مدرنیسم، همچون بیمعنایی زندگی، پوچگرایی، تساهل و تسامح، نارسایی اخلاقی، لیبرالیسم سیاسی مخالفت دارد.
لکن میتوان عقلانیت رازآگین را با عقلانیت راززدا جمع کرد. عقلانیتِ مدرنیته، به تعبیر ماکس وبر، راززداست و روابط میان پدیدهها را بدون ابهام میپذیرد تا بتواند با عقلانیت ابزاری به مدیریت جامعه بپردازد.اسلام نیز در بردارنده و بیانگر روابط رازآلود میان پدیدهها است؛ روابطی که به وسیله خرد جزءنگر و حس و تجربهکشف نمیشوند یا در زمان حاضر، کشف نمیشوند. رابطه صدقه دادن و رفع بلا از صدقه پرداز با وحی الهی کشف شدنی است؛ نه با تجربه و عقل بشری، هر چند پس از کشف وحیانی، امکان کشف تجربی نیز برای بشر امکانپذیر باشد.
حال، بحث این استکه آیا این دو نوع عقلانیت راز آگین و راز زدا، همنشین یکدیگر قرار میگیرند یا خیر؟ به نظر نگارنده، اگر عقلانیت راز زدا، قدری بر کرسی تواضع بنشیند و در خود تأمل کند؛ متوجه میشود که بسیاری از حقایق در جهان هستی وجود دارد که آدمیان در مدیریت انسان و جامعه و طبیعت بدان نیاز دارند و عقل جزءنگر و تجربهاندیش، توان درک آنها را ندارد؛ پس میتوان از طریق روشهای کسب معرفت بشری به پارهای از حقایق و روابط میان آنها دست یافت و بخش دیگری از حقایق و روابط میان آنها را نیز از طریق روشهای معرفت الهی و وحیانی کشف کرد و این دو را کنار یکدیگر نشاند. برای نمونه می توان به اعمال ظاهری و باطنی انسان مثال زد.
انسان در ظاهر، غذا میخورد و از آن، لذت میبرد؛ اما اگر غذای حرامی باشد؛ در باطن، آتش میخورد. ثواب و عقاب اخروی، باطن اعمال ظاهری دنیوی هستند که شناخت وحیانی از آن خبر میدهد. عقل تجربه اندیش، ظاهر غذا خوردن را میبیند و چگونگی هضم غذا در دستگاه گوارش را کشف میکند و عقل وحیانی به آثار ملکوتی غذا خوردن آگاهی میبخشد.
مطلب دیگر، رابطه میان عقلانیت ابزاری و عقلانیت غایتاندیش است. عقلانیت ابزاری، همان عقلانیت برنامهریز است که روابط مُلکی و دنیوی را کشف کرده و براساس آن، تدبیر میکند و عقلانیت غایت اندیش به بیان هدف و غایت برنامه میپردازد. همان گونه که گفته شد: عقل جزیینگر و تجربه اندیشه انسان میتواند به درک روابط ظاهری میان پدیدهها بپردازند و تدبیر کنند و غایت دنیوی را درک کنند؛ ولی درک غایت باطنی دنیوی و غایت و رستگاری اخروی را نمیتواند به دست آورد.
رابطه صدقه دادن و رفع بلای دنیوی و رابطه صدقه دادن و فلاح اخروی با عقل وحیانی کشف میشود. پس انسان برای پیشرف دنیوی و رستگاری دنیوی و اخروی فرد و جامعه، باید از عقلانیت ابزاری و عقلانیت غایتاندیش جزیینگر و وحیانی بهرهمند گردد. غفلت انسان از عقلانیت غایت اندیش وحیانی، باعث شده است که علم مدرن، بشر را به ساختن بمب اتم، بمبهای نوترونی و شیمیایی بکشاند و بحرانهای معنویت و هویت و محیط زیست و خانواده و غیره را برای بشریت به ارمغان آورد.
حال ببینیم آیا اسلام با پست مدرنیسم سازگاری دارد یا خیر؟ برخی، پست مدرنیسم را نابودی دین و عدهای، آن را بازگشت به ایمان والتزامات ایمان سنتی و دستهای، بیانگرامکان بازسازی ایده های مذهبی فراموش شده دانستهاند. پس میتوان در یک تفسیر به نفی دیندارانه از پست مدرنیسم پرداخت و در تفسیر دیگری، نوعی سازگاری میان آموزه¬های دینی و مؤلفههای و لوازم پست مدرنیسم ارایه کرد.
اندیشه بشری از دیدگاه پست مدرنیسم،به دلیل موضع نسبی گرایانه وپلورالیستی، فاقد هرگونه اصولثابت و غیرقابل تغییراست. پس اندیشه دینی نیز باید همیشه دستخوش تغییر باشد. در حالی که اندیشه دینی، مشتمل بر مبانی و عقاید و احکام و ارزشهای ثابت و البته احکام متغیر است. برخی از آموزههای اسلام، قطعی و مسلم است و هیچ گونه تردیدی در آنها راه ندارد و نسبی گرایی پست مدرنیسم، با اعتقادات و باورهای قطعی اسلام در تضاد است. پلورالیسم دینی و نسبیگرایی معرفتی که در پست مدرنیسم پذیرفته شده، با آموزههای اسلام، سازگاری ندارد. دین اسلام، توحیدی است و با ادیان شرک آلود، مخالفت کرده و نسبیگرایی و کثرتگرایی دینی را نمیپذیرد.
خلاصه سخن آنکه: ما مسلمانان، گرچه با مبانی مدرنیته و پست مدرنیته، مشکل معرفتی داریم و عقلانیت خود بنیاد به معنای حاشیه راندن وحی را نمیپذیریم؛ لکن میتوانیم از برخی دستاوردهای مدرنیته، بدون اعتقاد به مبانی آن بهرهمند شویم. این بهرهمندی نه تنها از باب ضرورت اجتنابناپذیر- که هر انسانی در دنیای مدرن، ناچار است از آثار مدرنیته بهره ببرد-؛ بلکه این بهرهوری از باب عقلانیت اسلامی جایز است. البته باید توجه داشتکه مدرنیته، تمامیت خواه است و نمیخواهد انسانها، تنها از برخی دستاوردهایش بهره ببرد.
او به دنبال این استکه جهانیسازی کند و بینش و منش و کنش مدرن را در تمام جهان بگستراند. اما اندیشمندان مسلمان میتوانند با استفاده از عقلانیت اسلامی، به نقد مبانی مدرنیته، از جمله: راسیونالیسم، ناتورالیسم، سوبژکتیویسم، سکولاریسم و اومانیسم بپردازند و رویکرد گزینشی به دستاوردهای مدرنیته، از جمله: علم و تکنولوژی و صنعت مدرن داشته باشند و سپس به تولید فلسفه و علم و تکنولوژی و صنعت و فرهنگ اسلامی اقدام کنند. شایان ذکر استکه این نگرش گزینشی به دستاوردهای مدرنیته، بدون شناخت دقیق از مدرنیته و دستاوردهای آن، ممکن نیست.